تبلیغات
دسته بندی موضوعی مطالب
- آگهی و اطلاعيه
- انجمن، سایت و سامانه سادوا
- بزرگان و نخبگان
- بیرون از بالاده
- بیرون از دوسرشمار
- تاریخ بالاده + طایفه ها
- تصویر و عکس
- خبر و گزارش
- داستان، شعر، موسیقی
- درگذشتگان
- دیدار و نشست
- سنت ها و آئین ها
- سپاس و شادباش
- شهدا
- شورای اسلامی
- طنز و خنده
- عمومی
- فراخوان و درخواست
- مقاله و یادداشت
- منطقه دوسرشمار
- موفقیت
- نقد و نظر
- همایش های فرهنگی
- ورزشی
- پایگاه بسیج
- پيشنهاد
- چهره مردم بالاده
- کوهنوردی و طبیعت گردی
- گفت و گو، پرسش
- یاد و خاطره
- یاغیان قدیم
آخرین نوشته ها
- گزارش تصویری سومین جشنواره هَلی تِرشی بالاده- بخش نخست
- برگزاری سومین جشنوار هلی ترشی مازندران در بالاده
- از تروجن تا قله شاهدژ بالاده
- صرف نوعی خاص از فعل ماضی ساده در زبان مردم بالاده
- گزارش دومین نشست گردشگری و جشنواره هلی ترشی در بالاده
- معلمان بالاده، از گذشته تا امروز
- گزارش نشست گردشگری بالاده ۱۴۰۳/۰۱/۳۱
- دعوت به همکاری در زمینه معرفی بالاده به عنوان روستای هدف گردشگری
- انتخاب روستای بالاده به عنوان روستای هدف گردشگری
- دختر لَمچوقاپوش / داستانی واقعی از بالاده/ نوشته محبوب توبه بالادهی
لینک دوستان
آمار
به یاد شهید رضا کاردگر، شهیدی که وصیت نامه ننوشت و خواست گمنام بماند./ نوشته: آقای جعفری پایین دهی- ساری/ خدمت مخاطبین سایت سادوا سلام عرض میکنم. چون در ایام سالگرد عملیات افتخار آفرین کربلای یک قرار داریم و چند روز قبل از عملیات کربلای یک رزمنده فداکار و گمنام منطقه خودمان یعنی شهید آقا رضا کاردگر در آن منطقه به فیض شهادت رسید. بهانه ای شد تا یادی از آن شهید سرافراز کنیم ابتدا جا دارد از همه مخاطبین و اهالی منطقه خودمان و بخصوص از خانواده معظم و ارزشمند شهید آقا رضا کاردگر پوزش و عذرخواهی کنم. مطلبی که ارائه می دهم در حد اطلاعات و شناخت خودم هست. اگر نتوانستم خوب توصیف کنم مرا ببخشید. چون شهید کجا و ما کجا؟
اهالی فهیم و فکور و همیشه در صحنه پنج پاره ده (بالاده، پایین ده، تیله بن، قلعه و واوسر)! به یاد شهیدی که گمنام زیست و گمنامانه به شهادت رسید، به یاد شهید آقا رضا کاردگر بالادهی. شهیدی که با توجه به استعداد و مطالعه و شناختش در همان اوائل نوجوانی و جوانی اش با نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام (ره) آشنا و شناخت کاملی از دین مبین اسلام پیدا کرده و عاشق اسلام و حضرت امام بود. و در آن سنین کم تلاش و فعالیت چشم گیری در حفظ و سربلندی نظام داشته و خدمت به اسلام و انقلاب را در کمال بی نشانی و گمنامی ارائه می داد. شهید واقعاً فردی خالص و بی ریا بود که هرگز نمی خواست خودش را مطرح کند. در سخت ترین شرایط روزهای جنگ وقتی دید حضرت امام (ره) می فرماید امروز جنگ در رأس تمام امور است پدر و خانواده و درس و زندگی را رها کرد و با شناخت و مطالعه این مسیر را انتخاب و اعتقاد داشت وقتی اسلام و انقلاب به ما نیاز دارد تکلیف هست در تمام صحنه ها حضور داشته باشیم و با کمک و حضور در صحنه های سخت هست تا اسلام و ارزشهای آن زنده بماند و در حقیقت دلسوز و فدایی اسلام و انقلاب و امام بود. یادش بخیر.
آری عزیزان اوائل خرداد سال ۱۳۶۵ بود که برای شرکت در عملیات کربلای یک، لشکر ویژه ۲۵ کربلا چندین گردان را از هفت تپه (خوزستان) به منطقه ایلام و در کنار رودخانه ای در بین کوههای قبل از دشت مهران انتقال داد و حدود یکی دو هفته، شب و روز راهپیایی و کوهپیمایی و آموزش های لازم را دیده بودیم و سرداران و فرماندهان ارشد از جمله حاج رحیم صفوی و سردار شمخانی و مرتضی قربانی آخرین شرایط و وضعیت جنگ و منطقه را توجیه (که در حقیقت ما را از نظر روحی برای عملیات آماده) کردند و درست سیزدهم چهاردهم خرداد بعضی از گردانها از جمله گردان ما امام محمد باقر (ع) به فرماندهی سردار شجاع شهید بلباسی شبانه با پای پیاده بعد از طی چند کیلومتر به دشت مهران رسیدیم. وقتی که وارد منطقه مهران شدیم کار و وظیفه گردان ما روزها در سنگرهایی که خود بچه ها ساخته بودند مستقر و شب ها نیروهای آرپی جی زن ها و تیرپارچی های گردان را جدا کرده و مآموریت حفاظت از لودر و بولدوزر مهندسی رزمی جهاد سازندگی که شب تا صبح در منطقه خاکریز می زدند را بر عهده داشتند. چون آتش دشمن زیاد بود نیروهای تیربارچی و آرپی جی زن ها نیز آتش می کردند تا لودرها کارشان را انجام دهند. چند شب و روز کارمان همین بود.
درست غروب نوزدهم خرداد ما در انتهای خاکریز یعنی نوک خاکریز احداثی که بصورت نیم دایره درست کرده بودند تا نیروها بتوانند از منطقه و از خود دفاع کنند ( نزدیک ترین فاصله با دشمن ) مستقر بودیم که غروب خورشید نزدیک و نزدیک تر می شد و نیروهای عراقی هر از چند گاهی جلو می آمدند و قصد تک زدن داشتند که با مقاومت نیروهای رزمنده ما روبرو می شدند و عقب نشینی می کردند. وقتی آفتاب غروب کرد متوجه شدیم که نیروهای عراقی دارند به سمت ما پیشروی می کنند عراقی ها به فاصله ۱۵۰ تا ۲۰۰ متری ما نزدیک شدند و با دست های خود به لبشان می زدند و دسته جمعی هلهله و شادی می کردند و در این لحظه بارش تیر مستقیم و گلوله های خمپاره و توپخانه دشمن شدت گرفت و گلوله ها مثل باران رگباری بر سر بچه ها می بارید. ای خدا چه لحظه ای بود آنقدر بارش تیر و خمپاره زیاد بود که زمین سوراخ سوراخ شده بود و خاکریزهای تازه ساخته شده مورد گلوله مستقیم تانک های عراقی قرار می گرفت و از هم می پاشید که تعدادی از نیروهای بسیجی ما شهید و مجروح شدند از جمله یکی از شهیدان ما شهید گمنام و بی ریا و فدایی امام و انقلاب آقا رضا کاردگر بود که ابتدا مجروح شد و بعد از چند دقیقه کوتاه به شهادت رسید.
با توجه به اینکه تعدادی از نیروها شهید و مجروح شدند مابقی نیرو ها واقعاً خسته شده بودند که یک گروهان نیروی تازه نفس جایگزین ما شدند و ما از انتهای خاکریز که تقریباً در قلب دشمن بعثی بودیم جهت استراحت و تجدید قوا به ابتدای خاکریز که فضا آرام تر بود حرکت کردیم و حدود ۴۰ تا ۵۰ متر از انتهای خاکریز که برمی گشتیم چشم ما به پیکر مطهر شهید آقا رضا کاردگر و دو سه شهید دیگر افتاد که در قسمت پایین خاکریز بر اثر آن تک سنگین بعثی ها که واقعاً مقاومت سخت و نفس گیر کردند و خسته شده بودند روح بلندشان آسمانی و جسم نازنین و خسته شان در پشت خاکریز آرام گرفت. یاد آن لحظه ها بخیر …. و … و از روز نوزدهم تا ۱۰ تیر یعنی تا شروع عملیات کربلای یک مآموریت بعضی گردان ها شب و روز همین بود … و … ان شاالله نام و یاد و خاطراتشان برای همیشه زنده و گرامی باد .
سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم. قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم. به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم. سلام و درود بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند … و…. و ….
ای جوانان نسل سوم انقلاب و ای مسئولین و مدیران و ای مردم! کوچه هایمان را به نام شان کردیم که هر گاه با آسایش به منزل می رسیم بدانیم از گذرگاه کدام شهید با آرامش به خانه می رسیم. نکند ای وای نکند عکس آنان را ببینیم و عکس آنها عمل کنیم. ان شاالله فردا دست ما را بگیرند وگرنه وای بر ما. خداوند عاقبت همه ما را ختم بخیر گرداند ان شاالله.
سادوا: از جناب آقای جعفری سپاسگزاریم که این مطلب در باره شهید رضا کاردگر را برای سایت سادوا ارسال کرده است.
…………………………………………………………….
شهید رضا کاردگر فرزند مرحوم مصطفی درسال ۱۳۴۵ درخانواده ای مومن دیده به جهان گشود و به عشق علی ابن موسی الرضا (ع)، نامش را رضا گذاشتند. شش ساله بود که مادر مهربان و جوانش را از دست داد. دوره تحصیلات ابتدایی را در روستای شهیدآباد (تروجن) شهرستان بهشهر (محل سکونت خانواده اش) و دوره راهنمایی را در روستاهای شهیدآباد و زیروان، دوره متوسطه را در دبیرستان شهید مطهری و سال چهارم را در دبیرستان شهید عباس زاده بهشهر با اخذ دیپلم اقتصاد (۱۳۶۴) به پایان رساند. عضویت در بسیج و انجام فعالیت های فرهنگی از جمله کارهایی است که شهید در جهت تقویت انقلاب برداشت. او انسان متین و مودب و بسیار باوقار بود و به علم و ایمان اهمیت زیادی می داد و همیشه اهل تلاوت قرآن و تدبّر در آن و ملاک سنجش وی قرآن بود و زندگی در گمنامی را دوست داشت.
در طول جنگ تحمیلی، سه بار عزم رفتن به جبهه را کرد که بخاطر مجروحیت برادرش از او خواسته شد تا بهبودی کامل وی، صبر کند. بالاخره در اردیبهشت ۱۳۶۵ به جبهه اعزام شد و در منطقه مهران به جنگ با دشمن متجاوز پرداخت. سرانجام درتاریخ ۱۳۶۵/۳/۱۹ با شلیک خمپاره و تیر مستقیم دشمن بعثی در حالیکه آیه شریفه « وجعلنا من بین ایدیهم … » را تلاوت می کرد، به شهادت رسید و به گفته همرزمانش، رضا در لحظات آخر ذکر یامهدی و یازهرا بر لب داشت. پیکر پاکش در بهشهر تشییع و در حیاط مسجد جامع النبی روستای شهیدآباد در کنار دیگر شهدا به خاک سپرده شد. پس از شهادت رضا، نام وی جزو پذیرفته شدگان سال ۱۳۶۵ دانشسرای تربیت معلم اعلام شده بود.
فرازی از وصیت نامه شهید: از سفارشات شهید این بود که من هرگز وصیت نامه نمی نویسم و می خواهم گمنام بمانم. او هر بار که وصیت نامه شهیدی به دستش می رسید آن را برای خانواده اش قرائت می کرد و همیشه می گفت که « این نسل باید فدای انقلاب شود تا انقلاب باقی بماند ».
نقل از کتابچه یادواره شهدای بالاده (۱۳۹۰)
چهارشنبه ۱۰ در تیر, ۱۳۹۴ @ ۰۸:۵۴
با سلام و خسته نباشید خدمت رزمنده دوران دفاع مقدس٫ واقعآ شماها گل کاشتید. در طول تاریخ چنین شجاعت و فداکاری که شما رقم زدید سابقه ندارد. آری غرب و شرق و همه ابرقدرتها بسیج شدند بر علیه ایران اسلامی و شماها با ایمان و مقاومت تان، ما را در برابر جهانیان روسفید نمودید. آفرین بر شما پایین دهی ها و بالادهی ها.
درود بر شما ای رزمندگان سالهای رزم و مردانگی. احسن میگم به داشتن چنین مردان دلاور و شجاع٫ انشاالله اجرتان با خدا. متشکریم
پنجشنبه ۱۱ در تیر, ۱۳۹۴ @ ۰۶:۳۲
با تشکر از جناب جعفری که با صداقت و صفای یک رزمنده به بیان و شرح شهادت این عزیز پرداختند. باشد که از این رهگذر گوشه ای از حقایق آنچه که بر نسل ما گذشته برای آیندگان به روشنی به یادگار بماند.
پنجشنبه ۱۱ در تیر, ۱۳۹۴ @ ۰۹:۲۳
تشکر فراوان اقای جعفری عزیز خداوند به شما هم سلامتی و عمر با عزت عنایت بفرماید واقعا که ما این آرامش را مدیون خون این عزیزان هستیم
دوشنبه ۱۵ در تیر, ۱۳۹۴ @ ۱۳:۱۹
سلام بر شهید رضا کاردگر و همه شهیدان نام آشنا
نامتان در قلبمان جاودانه است.
گمنامی از آن ماست و با یادتان خود را پیدا می کنیم!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
با سپاس صمیمانه از برادر بزرگوارم جناب آقای جعفری.
دوشنبه ۲۲ در تیر, ۱۳۹۴ @ ۱۰:۲۶
سلام بر آنهایی که رفتند تا ما بمانیم. هر چه داریم از ایثار و رشادت آن رادمردان غیوری است که صادقانه در این راه فداکاری کردند. این خاطرات برای نسل جوان ما بسیار خوب و اثرگذار است یادشان گرامی باد.
دوشنبه ۲۲ در تیر, ۱۳۹۴ @ ۱۰:۳۱
ارزش و قداست قهرمانان ما بالاتر از اینهاست واقعا گل کاشتید. آبروی کشور و نظام ما را شماها حفظ کردین. خدا به شما قوت بدهد. احسن به جناب جعفری پایین دهی
چهارشنبه ۱۰ در تیر, ۱۳۹۴ @ ۰۱:۳۳
تشکر آقای جعفری عزیز
ایشالله خداوند به شما عزت بدهد (ساداتی ک)