داستان، شعر، موسیقی

شعر: مِهر و وِفای بالادی / حسین قُلیان

  مِهر و وِفای بالادی/ شعری از آقای حسین قُلیان/ خواندن شعر به زبان مازندرانی همیشه جذاب و زیباست، به ویژه برای ما بالادهی ها که اگر یکی از فرزندان بالاده شعری بسراید که در باره بالاده و بالادهیها باشد. این شعر را به فارسی برگردان نکرده ایم تا به لذت درونی خواندن شعر گِلِکی دست یابیم. از جناب قُلیان عزیز برای سرودن و فرستادن این شعر زیبا صمیمانه سپاسگزاریم و چشم به راه شعرهای ایشان و دیگر همولایتی های گرامی در باره بالاده جهت انتشار در سایت سادوا هستیم.

***

عاشق بِواش وِنِه حرفها رِه فَهمِنی

زیبا بَوینِه چِشم، زیبا رِه فَهمِنی

دِریا نَدییِه که دِریا نَوونه دِل

رودخانه هالِه بور، دِریا رِه فَهمِنی

مجنونِ غاصّه یا فرهادِ دردِ ره  

اول مِرِه باهور، کامتا رِه فَهمِنی

لیلی چِش جِه مجنون رِه هارِش

مجنونِ چش بِواش، لیلا رِه فَهمِنی

فرهادِ وَر وِندِه شیرین رِه بِشناسی

باید بَدونِه وِنه، دردها رِه فَهمِنی

چی وِستِه تَلخ رِه شیرین نِویسِنِّه

فرهاد اگر بوهی، اینتا رِه فَهمِنی

حالی وونه تِرِه، ناپاکی هم دَرِه؟

نیلوفر رِه هارِه، دِنیا رِه فَهمِنی

چِشمِ بِلارم، بی پردِه تِرِه باهُورِم

سَردی دِلِه تَشِ مَعنا رِه فَهمِنی

تَشنی جِه دَم نَزِن! لاف هَستِه چِشمِه سَر

بوردِه کویرِ وَر، تِشنا رِه فَهمِنی

نیشتی کِلِهءِ وَر، سَردی جِه هِی ناهور

سِرما بَخاردِه پِه، سَردی رِه فَهمِنی

وَشنی جِه وَرفِ روز، وَختِه کَهو بَوی

اون موقع دَم بَزِنِ تیکا رِه فَهمِنی

چِش ویندِه روز اَرِه، لَمپا رِه تاقِ سَر

تاریکِ شو بِمو، لَمپا رِه فَهمِنی

تِنار نَهی هنوز تِیفِنگِ گیرنِه دوش

بی جفت قو بِواش، تنار رِه فَهمِنی

خُورد هَستِه دیر جِه کوه، وِن بِن کِه اِستِنی

فَرقِ حقیقت و رویا رِه فَهمِنی

اَمرو رِه خار هارِه، بی کینه و غرِض

مِهر و وِفا بِکار، فِردا رِ فَهمِنی

مِهر و وِفای بالادی، وِردِ زِوُنِ هَمِگون

وِشون دِلِه بِهی، مِهر و وِفا رِه فَهمِنی

 اراتمند همه بالاهی های عزیز: حسین قلیان  6/2/1395

 تقدیم به همه کسانی که بالاده را دوست دارند و در جهت عمران و آبادانی و توسعه فرهنگی آن گامهای بلندی برداشته اند؛ مخصوصاً آقای آزموده چهره خستگی ناپذیر و معرف بالاده در سایت سادوا و دیگر دست اندرکاران این سایت.

 

نوشته های مشابه

4 دیدگاه

  1. سلام
    آقای قلیان شمه تبری شعر خله قشنگ بیه
    در صورتی که اما گیلک نیمی که باوریم گلکی بنویشتمی
    …………………………..
    سادوا: با درود.
    زبان مردم گیلان و مازندران از یک ریشه می باشد و در بین مردم مازندران به گِلِکی معروف هست که دلیل بر گیلک و یا گیلانی بودن مردم مازندران ندارد. هم چنانکه مردم تهران و یزد و مشهد و اصفهان و فارس، فارسی صحبت می کنند و دلیل بر فارس (منتسب به استان فارس) بودنشان نیست.

  2. سلام علیکم خدمت دائی بزرگوار
    شعر بسیار زیبا، روان و بامفهومی سرودین که واقعا جای تقدیر داره.
    و ممنون از شما که این شعر رو برای همه اهالی، از طریق سایت سادوا به اشتراک گذاشتین تا اهالی دوسرشمار از طبع لطیفتون لذت ببرن.

  3. سلام به عموی عزیزم آقای دهبندی. بنده رودخانه نوشتم اما آقای آزموده در ویرایش آنرا روخانه نوشت.
    تنار نهی تفنگ گیرنه دوش یعنی دور و برت شلوغه، تنها نیستی. پرنده قو همیشه با جفتش زندگی میکند اگر از هم جدا بشن خیلی به پرنده سخت میگذرد و از چشمهایش اشک می ریزد. منظور تنهایی برای انسان خیلی بده! چه بهتره همیشه با جمع زندگی کنه.
    ……………………………………………
    سادوا: با سپاس از جناب قلیان عزیز. اشتباه تایپی رودخانه اصلاح شده است.

  4. سلام آقای قلیان. دست شما درد نکنه عموجان.
    غزل مازندرانی خیلی بامفهومی را سرودید. به شما تبریک میگم برای طبع لطیف و شاعرانه تون.

    معنی بعضی جاها برام قابل فهم نیست (یا من سوادم کم هستم):

    روخانه هالِه بور، دِریا رِه فَهمِنی …

    تِنار نَهی هنوز تِیفِنگِ گیرنِه دوش….

    و این بیت را خیلی خوب گفتیتد:

    مِهر و وِفای بالادی، وِردِ زِوُنِ هَمِگون
    وِشون دِلِه بِهی، مِهر و وِفا رِه فَهمِنی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا