16 Shahidanیادمان شهید ولی الله کاردگر / بمناسبت ۱۱ اسفند سالگرد شهادتش/ ولی الله  فرزند ابراهیم در سال ۱۳۳۶ در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. در سن ۵ سالگی مادر عزیزش را از دست داد. شرایط سخت حاکم بر زندگی باعث شد تا از دل و جان برای پیشبرد اقتصاد خانواده تلاش نماید. ادب، شجاعت، شهامت و شکیبایی از خصوصیات بارز اخلاقی شهید بود و به نماز اول وقت مخصوصاً در مسجد بسیار تأکید داشت. در طی عمر شریف و با عزتش زندگی ساده اما سرشار از خلوص و ایمانی را تجربه کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره در تمام صحنه‌های آن حضور فعال داشت و با آغاز جنگ تحمیلی مشتاقانه به صفوف مجاهدان پیوست و با گذراندن دوره های آموزش نظامی و رزمی در سال ۱۳۶۲ با وجود داشتن همسر و فرزندان خردسال، به عشق معبود از هر وابستگی و تعلقی رهید و به مناطق جنگی اعزام گردید؛ در عملیات والفجر ۵ و در ادامه آن والفجر ۶ به عنوان آر پی جی زن شرکت داشت. آخرین نامه ای که از شهید کاردگر به خانواده اش بر جای مانده مربوط به تاریخ ۱۳۶۲/۱۱/۲۷ می‌باشد و ایشان بعد از این تاریخ مفقودالاثر گردید. سرانجام بعد از ۱۲ سال انتظار خانواده، پلاک و لباس این شهید والامقام توسط گروه تفحص شهدا کشف و شناسایی شد و در تاریخ ۱۳۷۴/۴/۷ در مراسمی با شکوه در امامزاده عباس ساری و طبق وصیتش درکنار مزار شهید شعبان کاظمی (شوهر خواهر ایشان) به خاک سپرده شد. از شهید ۲ دختر به یادگار مانده است. شهید کاردگر دهمین شهید روستای بالاده و پانزدهمین شهید منطقه دوسرشمار (روستاهای بالاده، پایین ده، تیله بن، قلعه، میرافضل و واوسرنو) بخش چهاردانگه ساری می باشد.

فرازی از وصیت نامه شهید: خدایا! به ما توفیقی ده که در راه تو و همراه ولی تو کشته شویم و به فیض شهادت نائل آئیم

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

نقل از کتابچه ویژه یادواره شهدا، ۱۳۹۰/ بالاده

موضوع مرتبط …………………………………………………………..

قصه حسرت من / مهندس نرگس کاردگر

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۱۰ اسفند ۱۳۹۲
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب

(( داغ پدر ))
تا کی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد ؟
ای‌ کاش‌ کسی‌ از تو خبر داشته‌ باشد
آن‌ باد که‌ آغشته‌ به‌ بوی‌ نفس‌ توست‌
از کوچه‌ ما کاش‌ گذر داشته‌ باشد
هر هفته سر خاک تو می آیم، اما
این خاک اگر قرص ِ قمر داشته باشد
این کیست که خوابیده به جای تو در این خاک؟
از تو خبری چند مگر داشته باشد
خاکستری از آن همه آتش، دل این خاک
از سینه ی من سوخته تر داشته باشد
آن‌ روز که‌ می‌بستی‌ بار سفرت‌ را
گفتی‌ به‌ پدر هر که‌ هنر داشته‌ باشد
باید برود هرچه‌ شود گو بشو و باش‌
بگذار که‌ این‌ جاده‌ خطر داشته‌ باشد
باید بپرد هر که‌ در این‌ پهنه‌ عقاب‌ است‌
حتی‌ نه‌ اگر بال‌ و نه‌ پر داشته‌ باشد
کوه‌ است‌ دل‌ مرد، ولی‌ کوه، نه‌ هر کوه‌
آن‌ کوه‌ که‌ آتش‌ به‌ جگر داشته‌ باشد
کوهی‌ که‌ ستاره، که‌ سحر داشته‌ باشد
آن‌ کوه‌ که‌ نایاب ترین معدن دُر اوست
آن کوه که در سینه گهر داشته باشد
کوهی‌ که‌ جوابت‌ بدهد هر چه‌ بگویی‌
کوهی‌ که‌ در آن‌ نعره‌ اثر داشته‌ باشد
کوهی‌ که‌ عبا باشدش‌ از شعشعه ی نور
عمامه‌ای‌ از ابر به‌ سر داشته‌ باشد
آن کوه که یاقوت، که یاقوت شهادت
در دامنه، در کتف و کمر داشته باشد
این‌ تاک که‌ با خون‌ شهیدان‌ شده‌ سیراب‌
تا چند در آغوش‌ تبر داشته‌ باشد
دردا اگر از خوشه ی این‌ شاخه ی‌ سرشار
بیگانه‌ ثمر چیده‌ و بر داشته‌ باشد
باید بروم هر چه شود گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد
عشق‌ است‌ بلای‌ من‌ و من‌ عاشق‌ عشقم‌
این‌ نیست‌ بلایی‌ که‌ سپر داشته‌ باشد
رفتی‌ و من‌ آن‌ روز نبودم، دل‌ من‌ هم‌
تا با تو سر ِ سیر و سفر داشته‌ باشد
اینک دختری از تو یتیم است در اینجا
در حسرت یک شب که پدر داشته باشد
برگرد، سفر طول‌ کشید ای‌ نفس‌ سبز
تا کی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد؟!
……………………………………………..
سادوا: یاد شهید کاردگر عزیز همیشه در دل و جان ما زنده خواهد بود و همچون خورشید هرگز از افق دیدگان ما محو نخواهد شد. یادش گرامی.

من آرزوی دیدن روی تو داشتم رفتی و ماند داغ توام بر جگر، پدر
تو آرزوی دیدن من می بری به خاک من هم تو را به خواب ببینم مگر، پدر
جانم به ماتمت رود از تن به در، ولی داغ توام نمی رود از دل به در، پدر
کوه ار شوم به صبر و توانایی و شکیب داغ تو کوه را بشکاند کمر، پدر
کی مرده ای که نام تو زنده است جاودان خوش می روی برو که سفر بی خطر، پدر
روحش شاد

پایان دهه سوم سفر عشقت است پدر

لحظه ها، روزها و سال ها رفتند

به شمارش دهه ها رسیدیم

پیر شدیم پدر، پیر

دلمان آغاز می خواهد . . .