درگذشت حاجیه خانم سیده هاجر ساداتی/ انالله و انا الیه راجعون. با خبر شدیم که حاجیه خانم سیده هاجر ساداتی فرزند مرحوم کِل میر رشیدا و همسر مرحوم حاج میرمفید ساداتی، مادربزرگ گرامی شهید سیدیحیی ساداتی بالادهی شامگاه امروز سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳ درگذشت. مراسم تشییع جنازه ساعت ۱۰ صبح فردا چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ در روستای بالاده برگزار می شود. خانم ساداتی متولد ۱۳۰۶ و بر اثر کهولت سن ندای حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.

این عکس در شماره ۲۰ چهره مردم بالاده (۱ خرداد ۱۳۹۲) در سایت سادوا نمایش داده شده بود.

اعضای انجمن فرهنگی سادوای بالاده مراتب همدردی و تاسف عمیق قلبی خود را از این مصیبت اعلام داشته و به خانواده داغدار ساداتی به ویژه فرزندانش آقایان حاج سیدمحمد (پدر بزرگوار شهید سیدیحیی ساداتی)، سیدجعفر، سیداحمد و سیدرمضان ساداتی، دخترش و سایر خانواده ها و بستگان به سوگ نشسته تسلیت گفته و برای آن عزیز تازه درگذشته رحمت واسعه الهی و هم نشینی با نوه شهیدش در بهشت برین و برای بازماندگان صبر و شکیبایی مسئلت دارند. روحش شاد.

 

seyed-hajar-sadati

مرحومه حاج سید هاجر ساداتی ( ۱۳ آبان ۱۳۹۰ ) – عکس از حاج علیرضا شهابی

 ارسال خبر: آقای اسماعیل توبه/  با سپاس و آرزوی آمرزش الهی برای درگذشتگان.

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۱۱ شهریور ۱۳۹۳
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب

مصیبت وارده را به صاحبان مصیبت خاصه به آقای حاج سیدمحمد ساداتی ابوی گرام شهید آقاسیدیحیی تسلیت و تعزیت عرض می کنم

روحشون شاد. من ایشون رو نمیشناختم ولی ایشون مادر هستن. مادری مثل همه مادرها، زحمتکش و دوست داشتنی. خدایش بیامرز٫

مصیبت وارده رو به بازماندگان این عزیز از دست رفته تسلیت میگم . روحش شاد

سیداسماعیل ساداتی گفت

با سلام.
بدینوسیله مراتب تسلیت و تعزیت خود را خدمت خانواده محترم شهید سیدیحیی ساداتی ابراز میداریم و برای بازماندگان طول عمر مسئلت میداریم.
پایگاه مقاومت بسیج شهدای بالاده

بسم الله الرحمن الرحیم

مادربزرگ
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظربند سبز را
که در کودکی بسته بودی به بازوی من
در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق
خمره دلم
بر ایوان سنگ و سنگ شکست
دستم به دست دوست ماند
پایم به پای راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تکه تکه از دست رفته ام
در روز روز زندگانیم
بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردی
چرا؟
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
و فلسفه بود
و ساندویچ دل و جگر
ده دقیقه سکوت به احترام دوستان و نیکانم
غژ و غژ گهواره های کهنه و جرینگ جرینگ زنگوله ها
دوست خوب من
وقتی مادری بمیرد قسمتی از فرزندانش را با خود زیر گل خواهد برد
ما باید مادرانمان را دوست بداریم
وقتی اخم می کنند و بی دلیل وسایل خانه را به هم می ریزند
ما باید بدویم دستشان را بگیریم
تا مبادا که خدای نکرده تب کرده باشند
ما باید پدرانمان را دوست بداریم
برایشان دمپایی مرغوب بخریم
و وقتی دیدیم به نقطه ای خیره مانده اند
برایشان یک استکان چای بریزیم
پدران، پدران، پدرانمان را
ما باید دوست بداریم

با سلام خدمت مدیریت سایت. (آقای آزموده)از شما تشکر میکنیم.
………………………………………
سادوا: جناب شهابی عزیز
از شما برای انتخاب و فرستادن این شعر زیبای زنده یاد حسین پناهی سپاسگزاریم. روح همه مادران رفته شاد و تن همه مادران زنده سالم باد.