دلنوشته ای پیشکش به دو فرزند عزیزمان طلبه شهید سیدیحیی ساداتی و برادرزاده اش زنده یاد سیدیحیی ساداتی/ قصه ی دو یحیی، غصه ای است از جنس ماتم و سوگ. روزی که طلبه شهید درس و مکتب را رها می کند، برخود وظیفه می داند تا در نبرد با جنود شیطان بپا خیزد و نام و یاد خویش را با نثار جان شیرینش برای همیشه در دفتر صلحا و شهدا ثبت نماید. او روزی از ایام تاریخ انقلاب اسلامی و جنگ در جبهه حضور یافت و با حضور سرخ خود، جمع ما را نورانی نمود.

در ایام هجران، پدرِ شهید بر نوه ی خود، نام «سیدیحیی» را نهاد تا شاید این نام قدری تسلی دل مجروحشان گردد ولی نمی دانست عمر این گل نو شکفته کوتاهتر از آن است که ایام غم را به فراموشی بسپارد.

حادثه ی دلخراش رفتن یحیی جوان (به همراه دوستش مسعود)، چنان داغها را تازه تر کرد که با گذشت یکسال از این اتفاق ناباورانه، هنوز اشک است که صورتهایمان را شستشو می دهد و جای خالیش همیشه احساس میشود.

در تشییع پیکر مطهر طلبه شهید، صدها دلسوخته عاشقانه بر سینه زدند و در تشییع پیکر شادروان سیدیحیی به یاد ایام هجران باز هم صدها یار بر گردِ این شمع خاموش جمع شدند تا مرهمی بر زخم های دل ما داغدیدگان باشند .

حال امروز، بر دیوار خانه شهید ساداتی دو تصویر از دو یحیی بر دیوار آویخته شده است که نگاهشان از مهربانی، نوازشگر دلها و نبودشان همان دلها را میسوزاند.

هر ساله به یاد شهید سیدیحیی بر مزار شریفش در زادگاهش روستای بالاده مراسم گرامیداشتی برگزار میشود که مراسم امسال با سالهای گذشته رنگ و بوی دیگری داشت، چرا که خادم مزار، آقاسیدیحیای جوان مهمان عمویش آقاسیدیحیای شهید بود. همه آمده بودند که به شهید سیدیحیی تسلیت بگویند.

اکنون زمستان آمد و یک سال هر غروب را با دلتنگی و بودن در کنار مزارشان سپری کردیم و در نهایت ناباوری، باورمان شد که آنها به آسمان پر کشیدند، دیگر نیستند و نمی آیند .

فرزند عزیزم آقای یحیای نازنینم! یکسال از رفتن معصومانه ات بر ما به قدر قرنها گذشت و ما به هر جا می نگریم از نبودنت میسوزیم و فقط قلب مهربانت، چهره معصومت و صدای دلنشینت در خاطرمان می آید که سنگ صبورمان را از دست داده ایم.

تو برای ما یادآور شهید سیدیحیی بودی و اکنون در کنار عموی شهیدت با هم در آسمانها پرواز میکنید و بر ما مینگرید و برایمان آرامش قلبی از سوی پروردگار بزرگ به ارمغان می آورید.

از روزی که پای به این دنیا گذاشتی، هر ساله سوم دی ماه، سالروز شکفته شدن بهار زندگیت را دور هم جشن می گرفتیم ولی از  امسال، روز تولدت را بر سر مزارت به سوگ می‌نشینیم.

فاصله ی بین طلوع دل انگیز و غروب غم انگیز زندگیت فقط ده روز بود ولی افسوس ……

باورم نیست پسر رفتی و خاموش شدی ……. ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی

شادی روح دو یحیی صلوات. یحیی جان، مسعود جان روحتان شاد و یادتان گرامی.

خانواده شهید سیدیحیی ساداتی و زنده یاد سیدیحیی ساداتی

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۵ مرداد ۱۳۹۵