بهاریه ای برای خانواده های عزیز از دست داده/ خانم ام البنین توکلی/ در یک سال گذشته عزیزانی را از دست داده ایم که در آغاز سال نو و دمیدن باد نوروزی جایشان در بین ما خالیست و هر لحظه که به آغاز سال جدید نزدیکتر می شویم سنگینی ندیدن و نشنیدن خنده های مهربان شان بر ما به ویژه بر خانواده ها و فرزندان پدر از دست داده بیشتر می شود.

دلنوشته زیبایی را سرکار خانم ام البنین توکلی فرزند زنده یاد عبدالله توکلی (از خاندان چهادهی بالاده) برای سایت سادوا فرستاده اند که آن را تقدیم می کنیم به همه خانواده های عزیز از دست داده روستای بالاده و روستاهای منطقه دوسرشمار و همه فرزندانی که سایه مهربان پدر از سرشان رفته است. از خداوند برای این رفتگان اجر اخروی و برای بازماندگان بردباری آرزو داریم. از خانم توکلی بسیار سپاسگزاریم و برای ایشان آرزوی تندرستی داریم.

……………………………………………………………………

بهار رفت و پدر رفت. حالا بعد از چند ماه دوباره باز بهار اومد، شکفتن و رویش اومد، اما بابام نیومد…
متنی در مورد دلتنگی پدر عزیزم نوشته ام که جایش این روزها خیلی خیلی خالیست. امسال خانواده های زیادی عزیزی را از دست داده اند. خدا به همه بازماندگان صبر بدهد. به یاد همه پدران عزیزی که جایشان در کنار سفره هفت سین خالیست صلوات.

***

و سرانجام رسید بهار،

بی پدر …

دلم نمی خواست رفتن تو. اما چه کند؟ گردش چرخ نه بر دایره دلخواه است!

مهربان پدر! روزگارمان می گذرد اما در حسرت گذشته!

در خواب می بینمت ….

هر بار که می آیی دلم می گیرد و بالشت زیر سرم تر می شود از این همه دلتنگی ….

بزرگ پدرم …

«گریه را هر چند می خواهم که پنهانش کنم  /  سینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن»

چند ماه از رفتنت می گذرد …

بی تو تمام روزها شب بود و تمام شبها غم

تمام فصلها سرد بود! اما گذشت … 

و سرانجام رسید نوروز بی پدر …

همه دور هم نشسته ایم …

نگاهمان از شیشه گذشت و به حیاط رسید …

هر لحظه منتظریم در باز شود و …

خاطراتمان را مرور می کنیم …

چه صفائی داشت عید با پدر …

جای خالیت چقدر بزرگ است !

امسال اولین عیدیست که تو نییستی …

پدر چرا آهنگ رفتن کردی؟

اولین بهار نبودنت را چگونه باور کنیم؟

                                    ***

نیاز به کسی دارم که راه را نشانم دهد

تشویقم کند

تکیه گاهم باشد

نه به حق قدرتی که دارد، بلکه به اقتدار پدریش

پدرم من تو را می خواهم ….

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۲۴ اسفند ۱۳۹۲
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب
ساداتی تیله بنی گفت

سلام و تحیات فراوان به روح تمام در گذشتگان بخصوص درگذشتگان منطقه دوسرشمار. خیلی از کسان در سال ۹۲ از این دنیا رفتند و فقط خاطراتشان در بین ما ماند و بس و ما با این خاطرات زندگی می کنیم و خوشی و ناخوشی زیادی با خاطراتشان داریم. خدا آقای عبدالله توکلی را رحمت کند اواخر عمرش بود که در بیمارستان امام بستری بود. گاهی که به ملاقات عموی عزیزم می رفتم ایشان را دیدار می کردم. خوش صبحت بود و مهربان، در کنار تخت عموی خدا بیامرزم خوابیده بود ولی با بدن تب دار و بیمار، و خانواده محترمش مثل پروانه عاشقانه در کنارش می سوختند و از او نگهداری می کردند. خانم توکلی، عرض تسلیت مجدد دارم و از این نوع بهاریه های غمگین برای خیلی کسان وجود دارد چه باید کرد. باید تسلیم مشیت الهی بود و برای همه آنان دعا و درخواست غفران نمود. تنها خاطرات آنان هست که در جای جای زندگیمان حضور دارد. هر گلی را که ببویی و هر جای خانه را که بجویی بوی عزیزی را می دهد که امسال و سالهای گذشته از میان ما رفته اند و ما را با خاطرات دست نخورده شان …..

در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند
… و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می مانند!

“مهدی اخوان ثالث”

برای شادی روح تمام عزیزان از دست رفته منطقه و دوست و آشنا و غیر آشنا صلوات و فاتحه.

عموی بزرگوار! از ابراز همدردی شما و همه دوستان بی نهایت سپاسگذارم .

فریاد خاموش دختر شهید گفت

همه میگن که تو رفتی همه میگن که تو نیستی
همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی … دروغه …‏
چه جوری دلت می اومد منو اینجوری ببینی‏
با ستاره ها چه نزدیک منو تو دوری ببینی
همه گفتن که تو رفتی ولی گفتم که دروغه …‏
همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم
همه حرفاشون دروغه تا ابد اینجا میمونم‏
بی تو و اسمت عزیزم بابای مهربونم … اینجا خیلی سوت و کوره
ولی خوب عیبی نداره … دل من خیلی صبوره … صبوره …‏