اندر حکایات پیرُن گفته – بخش چهارم/ عین اله آزموده/  در سه قسمت پیشین از اینکه عزیزانی برای چاپ کتاب «پیرُن گفته» قول داده بودند و دلمان را برای ادامه کار قرص تر و محکم تر کرده بودند ولی به وقت عمل نتوانستند به قول شان عمل کنند، نوشتم ولی در ماجرای این قسمت نه قول همکاری مالی داده شد و نه زیر قولی زده شده، بلکه مبلغی ناقابل از کسی طلب داشتم تا آن مبلغ را صرف بخشی از هزینه چاپ کتاب پیرُن گفته کنم. البته این را برای دوستانی می گویم که همیشه منتقد مطرح شدن امور مالی در سایت سادوا هستند.

ماجرای نفر چهارم:

«خانم …. دبیر آموزش و پرورش در شهر …. ». وضع مالی ماشاالله توپِ توپ (خدا بیشترش کنه)، متاسفانه هیچ نسبت فامیلی با بنده ندارن (کاش داشتند. چون داشتن فامیل پولدار خیلی خوبه!!) اما به ناچار و پیشاپیش هر گونه نسبتی رو تکذیب می کنم!! اینو هم بگم  ایشون حامی فرهنگ بالاده به ویژه در مقوله بهداشتی هستن و قبلاً هم لطفی در زمینه بهداشت بالاده به ما کرده بودن (که تا اینجاش واقعاً جای تقدیر داره) و هم او از اینکه در «چشمه سر» و یا مسیر خانه اش چند تا پشگل گاو (روتون گلاب) افتاده باشه شدیداً شاکی هستن و پیش میهمانان غریبه اش شرمنده، و چند بار دستور اخراج گاوها رو از بالاده دادن ولی مگه گاوهای زبونِ آدمیزاد نفهم به حرفشون گوش دادند! و مگه گاوها، دانش آموزان مدرسه خانم دبیر هستن که اطاعت امر کنن؟ همینکه اسمشون گاوه دیگه باید تا ته ماجرا رو بخونید.

از فرهنگ دوستی ایشون همین بس که در نمایشگاه های عکس طبیعت بالاده که در تابستان سال ۱۳۸۷ در بالاده و پاییز ۱۳۸۸ در ساری گذاشته بودم، کلی از من عکس خریدند تا زینت بخش دیوارهای قشنگ خونه بزرگشون توی شهر …. (نمی تونم بگم کدوم شهر) باشه. حتی مهمون خارجی هم برای بازدید نمایشگاه ساری آوردن و پز دادن که بالاده ی ما همچین جای قشنگیه! خداییش خودمم خیلی خوشحال بودم که بازدید کننده خارجی دارم! و تونستم بالاده رو به خارجی ها هم معرفی کنم!! این بخش رو بی خیال و بریم دو سال بعد:

ظهر روز عاشورای ۱۳۹۱ از سربالایی جاده خاکی وَروَرکِلِه بین بالاده و امامزاده میرافضل تیله بن در حال رفتن بسوی محل بودم. بعد از عکاسی از مراسم عاشورا در امامزاده تیله بن که همه بدو بدو بسوی مساجد روستاهاشون برای صرف ناهار و بعدش رفتن به سوی شهرشون بودن، من هنوز در حال عکاسی از این ور و آن ور بودم. توی راه، همین خانم دبیر و یک زوج بالادهی رو دیدم. بعد از سلام و احوالپرسی و خنده و خوشحالی و باقی ماجراها، خانم دبیر به من گفتن:

-  یه عکس هم از من و آقای …. و خانمش بگیرین.

- به روی چشم. …. (دوربین و سه پایه رو آماده کردم و گفتم: ) بگین سیییب!

- دست شما درد نکنه.

دو سه تا عکس گرفتم و بعدش اومد از درون « ال سی دی » کوچک دوربینم عکس رو دید و خیلی هم از هنر عکاسی ام تعریف کرد و به به و چهچه گفت که واقعاً شرمنده تعریف و تمجیدهاش شدم. مونده بودم که عکس ها رو چه جوری بهش برسونم. چون یکی از عادت های بد هر عکاس اینه که «عکس میگیره ولی عکس ها رو هیچ وقت به سوژه اش نمی رسونه» با این حال ساده ترین راه حل این بوده که بگم:

- عکسها رو براتون ایمیل می کنم ! بعد این پا و اون پا کردم که بگم، نگم، یه دفعه به زبونم اومد که : « راستی خانم ….! جسارتاً مبلغی ناقابل از پول عکس هایی که سال ۸۷ و ۸۸ از من خریدین پیشتون مونده!»

- من که پرداخت کردم!

- منم یادداشت کردم که چقدرشو پرداخت کردین و چقدر بدهکارین!

- مگه چقدرش مونده؟

- دقیقاً مبلغ ۲۶۰۰۰۰ تومان مونده. در نمایشگاه بالاده فلان مبلغ دادین و فلان تعداد عکس بردین و فلان مبلغ هم بدهکار شدین که گفتین چند روز دیگه میدم. توی نمایشگاه ساری هم یه کمی از بدهکاری بالاده رو پس از یک سال و نیم دادین و سه برابر اون، عکس بردین که جمع شون شده اینقدر.

چاشنی شوخی رو هم وارد حرفام کردم و بهش گفتم:

- البته باید به نرخ امروز حساب کنین!! اون موقع تخم مرغ شونه ای ۱۵۰۰ تومان بود و الان ده هزار تومان شده. (البته تورم اون زمان تا همین امروز چند ده برابر شده و ارزش پول ملی هم سه برابر افت کرده و این یعنی ضرر اندر ضرر. اصلاً چرا راه دوری بریم: یه عکس ۵۰ در ۷۰ سانتیمتر رو بدین با کاغذ درجه یک کداک براتون چاپ کنند و روی تخته شاسی ۱۶ میلیمتر چسب دار بچسبونن، بعد حق امتیاز یا کپی رایت هر قطعه عکس رو هم بهش اضافه کنین، اون وقت قیمتش رو ضرب در چند تا قاب عکسی که از من بردن بکنین تا قیمت امروزش دست تون بیاد) بعد رو کردم به خانم دبیر و با لبخندی رضایت بخش گفتم:

- شما همون مبلغ ۲۶۰ تومان رو بدین من راضی هستم.

نمیدونم پیش آقای … و همسرش کم آورده بود یا واقعاً قصد پرداخت به ذهن مبارکش خطور کرد که یهو گفت:

- شماره حساب بدین تا براتون واریز کنم.

این ماجرا گذشت و از پرداخت شون خبری نشد که نشد. تا اینکه یه روز ایشون رو توی صفحه فیس بوک اینترنت دیدم. گل از گلم شکفت که بد نیست یادآوریش کنم. شاید یادش رفته. آدمیزاده دیگه! هزار و یک جور گرفتاری داره! توی فیس بوک روی عکسشون کلیک کردم و صفحه چت باز شد که باقی صحبتامون رو عیناً از چت میآرم:

- سلام خانم ….. روز شما بخیر!

نمیدونم کیبورد کامپیوترش فارسی نداشت و یا اینکه فینگلیشی نوشتن کلاس داره که در جوابم نوشت:

salam khaste nabashin daste shoma dard nakone marci az axhay zibay shom

نمی دونستم منظورش از «marci az axhay zibay shom»  (که البته ما در زبان عامیانه مون merci شنیدیم) همون عکس های من بوده که روی سینه دیوارهای خونه اش مزین شده یا …؟ چون من اون موقع هنوز این چار تا عکسی که توی فیس بوکم هست رو نذاشته بودم. وقتی دیدم از عکسهام تشکر کرده، منم سر حرفو اینجوری وا کردم که:

- عکس پدر گرامی تان را در بخش عکس های چهره مردم بالاده در سایت سادوا قرار دادم. نمی دونم دیدید یا نه؟ روی این آدرس کلیلک کنید http://sadva.ir/index.php/archives/xxx  (این رو هم بگم که xهای جعلی رو در انتهای آدرس گذاشتم که طرف لو نره)

Nadidam. Hatman. marci

- به نظرم پیامک های تلفن همراه شما بسته است. چون از روز عاشورا که فرموده بودید شماره حساب بدهم چندین بار برای شما اس ام اس زدم که نمی رود. لذا با عرض پوزش شماره حسابم را خدمت شما می دهم.

befarmaeed

- شماره حساب بانک ملی ۰۲۰۵xxxxxxxxx و شماره کارت عابر ۶۰۳۷۹xxxxxxxxx که اگر پس از واریز یک پیامکی هم به بنده بزنید بیشتر دعاگوی شما خواهم بود. باز هم عذرخواهی می کنم که جسارت کردم و گفتم. (xهای جعلی رو در انتهای شماره گذاشتم که نکنه یه موقع کسی از شماره ام سوء استفاده کنه و یا جوگیر بشه و پولی به حسابم بریزه)

ok

- خیلی ممنون از محبت شما. سلام برسانید

khahesh mikonam salam beresonid be khanevade mohtaram

- سپاسگزارم.

 خداییش از این ok که یه دنیا مردونگی توش موج می زد، خیلی دلگرم شدم و از اون به بعد هر روز حسابم رو چک می کردم تا ببینم واریز کرده یا نه!! ز هی خیال باطل!! هر بار که از عابر بانک صورتحساب می گرفتم بدمصب ۱۰۰ تومان هم از حسابم کم می کرد که به گمونم در مجموع به اندازه پول یک عکس از حسابم کم شد.

دو ماه بعد: باز هم صفحه فیس بوک ( اینم بگم که بخاطر سرعت پایین اینترنت و فیلتر بودن فیس بوک، هر دو ماه یه سری به صفحه ام می زنم. پس دوستان گلایه نکنن که چرا به کامنت های ما جواب نمیدی).

احتمالاً یکی از روزهای اسفند ۱۳۹۱/ بخشی از همون گفت و گوی قبلی رو برای یادآوری دوباره براش فرستادم.

- سلام. به نظرم پیامک های تلفن همراه شما بسته شده ….  آخرین بار قرار بوده …. هنوز پس از یکسال نه! ببخشید پس از ۵ سال  (می بینید که حتی در یک چت رسمی هم شوخی ام گل می کنه)  منتظر عمل به وعده شما در پرداخت بدهی و….. هستم.

البته به چت من جوابی ندادند!! با این حال پیش خودم گفتم: شاید در حال آشپزی هستن و اینترنت شون همین جوری واز مونده. شاید کاری پیش اومده و رفته بیرون. وقتی برگرده حتمن جواب میده. برای همین فکرهای مثبت! یا خودمونی تر بگم «خوش خیالی»! بوده که تا نصف شب پشت کامپیوتر نشستم و منتظر موندم.

و اما برسیم به خود ماجرا: ایشان تلفن بنده را نیز در لیست سیاه موبایلش قرار دادند و هرچی زنگ می زدم یه خانم دیگه ای میگفت: «مشترک مورد نظر خاموشه یا در دسترس نیست»! تا اینکه یکی از روزهای خرداد ۱۳۹۲ از تلفن منزل به منزل شون زنگ زدم و چون شماره ام براشون ناشناخته بود، گوشی رو برداشت. با کلی سلام و صلوات موضوع  قول شون رو مطرح کردم و گفتم که برای چاپ کتاب پیرون گفته به این پول خیلی خیلی خیلی نیاز دارم (در سه قسمت قبلی براتون گفتم که چه کسانی قول دادند و عمل نکردند و دست خالی مونده بودم). هنوز مشغول مخ زنی محترمانه بودم که چشم تون روز بد رو نبینه!! این خانم دبیر فرهیخته بنا کرد به بد و بیراه گفتن به من و طایفه و ایل و تبارم (همین جا از نیاکان و طایفه پاک نژادم معذرت می خواهم که برای گرفتن چندرغار طلبم، استخونای آن بزرگواران بی گناه رو هم توی قبر لرزوندم). خلاصه رسید به جایی که با حالتی تمسخرآمیز گفت:

-  شوهر و بچه های من بیشتر از تو عکاسی بلدند و …..

حالا مگه مجال میدن من حرفی بزنم. به ناچار سر تعظیم فرود آوردم و تا کمر خم شدم که سرم به لبه پنجره خورد و هنوز هم درد می کنه و نمی دونم ایشون هم متوجه این تعظیم بنده شدن یا مثل بعضی از افراد که وقتی بد و بیراه و فحش کاری می کنن چشما و گوشاشونو هم می بندن و فقط دهنشونو واز می کنن، شده بودن!! خلاصه یه مکث کوتاهی که توی نطقش کرده بود تا نفسی تازه کنه، پریدم وسط مکثـش و گفتم:

-  شکی ندارم که اونا از من هنرمندترن … ولی تو رو خدا پول عکس های منو بدین. این پول رو برای چاپ کتاب پیرون گفته لازم دارم. دستم خیلی تنگه!! قول میدم دیگه هرگز نمایشگاه عکس نذارم و بیام نمایشگاه عکس های شوهر و بچه هاتو ببینم و لذت ببرم و تازه نقدی هم ازتون عکس بخرم!!

چند بیتی دیگر هم با الفاظ گرم و نرمشون منو نوازش دادن که هنوز حرفاشون توی گوشم زنگ کشداری می زنه که:

– همین شما بی فرهنگا هستین که بالاده رو به این روز انداختین!! بعدش یه عالمه دیگه حرفای قشنگ زدند که لازم نیست خاطر مبارکتونو بیشتر از این مکدر کنم! و رسید به اینجا که: عکسها و پولشو میدم به آقای …. . آدم اینقد گدا گُشنه!! (همون آقایی که روز عاشورا براشون عکس انداخته بودم)

بعد یهو صدای تق محکمی شنیدم  و بر اساس یک اصل غریزی، ناخودآگاه گوشی رو دو متر از گوشم فاصله دادم و فکر کنم این صدا، صدای شکسته شدن قاب تلفن شون بر اثر کوبیدن گوشی برای قطع کردن بوده باشه.

همون موقع به آقای ….. زنگ زدم تا ایشون گوش به زنگ آوردن عکسها باشن. آقای …. هم  به من گفتن که:

- آقای فلانی! می خوام بگم که …. (ببخشین که نمی تونم بقیه اش رو بگم. یه حرف صادقانه ای زدند و مفهومش این بوده که از خیر این عکس ها بگذر) و من هم دو زاری ام افتاد که خانم دبیر دیگه هرگز پول عکس ها یا خود عکس های منو پس نخواهند داد.

بی خودی دلخوش بودم به آخرین وعده توهین آمیز خانم دبیر. شنیده بودم که معلمان الگوی دانش آموزان و پیامبران جامعه هستند. خودم هم در روزگار جوانی چند سالی در هنرستان های تهران تدریس کردم و میدونم الگو بودن  چقدر سخته. اما الان نظرم در باره یکی از معلمان، آن هم از نوع دبیری اش کمی تا قسمتی مثل هوای مازندران متغییر شده است.

خلاصه سرتون رو درد نیارم که؛ کتاب پیرُن گفته چاپ شد و سکه سیصد هزار تومانی سال ۸۷ رسید به یک میلیون و ششصد هزار تومان در سال ۹۱ . هم چند تا بهترین و شیک ترین عکسهام از دست رفت که کلی برای چاپ و قابشون هزینه کرده بودم و هم پولش را نمی دن.

راستی داشت یادم می رفت. یه ضرب المثلی توی همین کتاب پیرُن گفته داریم که میگه:

گو گُوز بَخاردِه، کِرِه بَسوُتِه

go guz baxârede keré basute

ترجمه: گاو بادی در کرد و کرایه اش سوخت.

کاربرد: برای کسی که بعد از کار و زحمت، دستمزدش را ندهند، گویند.

دوست شوخ طبعی در فلسفه وجودی این ضرب المثل می گفت: «ماجرا از این قرار بوده که شخصی با گاوش زمین کسی را شخم زد. غروب آفتاب که خودش و گاوش خسته شده بودند، از صاحب زمین تقاضای دستمزدش را کرد تا شکم زن و بچه اش را سیر کند. اما از آنجاییکه صاحب زمین بنا نداشت دستمزدش را بدهد،  بهانه ای پیدا کرد و گفت:  گاوت بادی خطا کرده بود و به همین دلیل هم من به شما دستمزدی نمی دهم»!! از آن روز به بعد این ضرب المثل باب شد. بعد همون دوستم چیزهایی رو اضافه کرد: گاوت خیلی بی تربیت هست و اصلاً گاو من بهتر از گاو تو زمین رو شخم می زنه!! مرد حسابی، وقتی فردا این گندم ها بزرگ بشن بوی بد باد گاو میدن. اول برو گاوت رو تربیت کن، بعد بگو دستمزد بده. مردم چقد گدا گشنه ان!! همین شما گدا گشنه ها و گاوهای بی تربیت تون هستین که آبروی این روستا روز به روز بیشتر می ره».

پیشنهاد میکنم خانم دبیر اگه کتاب « پیرُن گفته » رو تهیه کردن، حتمن ضرب المثل های عامیانه اش رو بخونن و اگه ندارن، یک جلد را امضا می کنم و براشون هدیه میفرستم تا بدونن که اون طوری که ایشون افاضه فرمودن، مردم «گدا و گَشنِه» نیستن. البته شاید هم می خواهن بدهی شونو اون دنیا پس بدهن! که در آن صورت خود خدا هم به دادش نخواهد رسید و حتمن بهش خواهند فرمود: «حق الناس به من ربطی نداره. برو از خودش حلالیت بخواه». می ترسم  در اون دنیا خانم دبیر و من در یک جا نباشیم! یعنی ایشون توی بهشت باشه و ما گدا گشنه ها هم مثل این دنیا جایگاهی نداشته باشیم و دستمون برای گرفتن حق مون به جایی بند نباشه و تازه اجدادم هم منو به باد کتک بگیرن که چرا استخونای ما رو توی گور لرزوندی!!!

موضوعات مرتبط …………………………………………………………………………………..

اندر حکایات پیرُن گفته – بخش اول

اندر حکایات پیرُن گفته – بخش دوم

اندر حکایات پیرُن گفته – بخش سوم

کتاب « پیرُن گفته » به چاپ رسید

 

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۲۰ اسفند ۱۳۹۲
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب

سلام. خیلی جالب و تلخ و گزنده بود. دلم میخواد این خانم دبیر رو بیشتر معرفی کنید تا جوونا هم ازشون یاد بگیرن چه جوری ازتون عکس بگیرن و پولشو هپولی هپول کنن. حدس هایی زدم که ایشون کی هستن. اسمشون ….. ….. فرزند …… همسر …… و ساکن ….. هستن. امیدوارم اشتباه حدس نزده باشم. چون با دخترشون دوستم و توی خونه شون عکسهاتونو دیدم و دوستم بمن گفته بود که این عکسهای آقای آزموده هست.
……………………………………………….
سادوا: سلام. نیاز به معرفی اش نیست، و حدس شما را هم تایید نمی کنم. بنا نیست اسم افراد را بیاورید و بر اساس حدسیات خودتان افرادی را بجای ایشان بنشانید.

آقا اشکمون جاری شد
خدا به شما صبر عنایت کنه
حتما از لیست دوستاش هم شما رو حذف کرده در fb

سلام. با وجود این جور آدمها توی بالاده خدا به همه مون رحم کنه!!!!
خداوند از هر چی بگذره از حق الناس نمیگذره. اگه این خانم یه ذره به آخرت و معاد و یوم الحساب معتقد بودن تا الان باید بدهی تونو می دادن و هم سود این چند ساله شو.
ابراز تاسف هم دردی رو دوا نمی کنه. با این حال برای خانم دبیر خیلی متاسفم.
توی قسمت های بعدی، خدا می دونه چه درد دیگه ای رو می خواین بازگویی کنین آقای آزموده. کم کم داره این مجموعه طنزتون برامون به مجموعه گریه تلخ تبدیل می شه.
باورش خیلی سخته این چیزها رو شنیدن. اما واقعیت همیشه تلخه.

سلام دایی عین اله عزیز٫ واقعا خسته نباشید دایی جان. نمی تونم حدس بزنم این خانم کیه. ولی اونچه برام مهمه رفتار این خانمه. من اگه یک قرون به کسی بدهکار باشم خدا شاهده شب خوابم نمی بره. با این رفتارها دیگه کی می تونه فعالیت فرهنگی بکنه توی بالاده. تعجب می کنم چطور شما با این همه مشکلات و نامهربونی ها باز هم دارین کارهای فرهنگی می کنین؟ مگه میشه مردم با شما این همه نامهربونی بکنن و باز هم به فعالیتهاتون ادامه بدین؟ برای من درکش خیلی سخته.
…………………………………………………………….
سادوا: سلام خانم ساداتی عزیز٫ کارهای فرهنگی را بنده به تنهایی انجام نمی دهم بلکه همه اعضای محترم انجمن فرهنی سادوا همکاری می کنند و همه مردم شریف بالاده نیز پشتیبان ما هستند. لازمه کار فرهنگی نیز صبر و استقامت هست.
از اظهار محبت شما سپاسگزارم.

پیش بی دردان گریبان چاک زدن بیخود است. خانم دبیر خیلی شاهکار هستن که روز روشن پول مردم رو می خورن. یک لیوان آب چشمه سر رو هم روش بخورن خیلی بهتر می شه.
…………………………………..
سادوا: نمی توان گفت که خوردند. شاید پرداخت کنند. زود قضاوت نکنید لطفاً.

آقای آزموده سلام مجدد. واقعاً عجب صبر و حوصله ای دارین شما. بهتون حسودیم میشه. اگه این کار اسمش مال مردم خوردن نیست پس چیه؟ اگه میخواست بپردازه همون ۵ سال پیش و یا پارسال می داد. پس مطمئن باشین دیگه نمیده. حالا اسمشو هر چی خواین بذارین.

سلام گگــه
خار هسته؟ وچکون تنه خار هستنه جان؟
چیشیه هی خادت ره اذیت کانده؟ هه؟؟؟
تن تنم گمونم کش کاندا !!!؟

این بی فرهنگــی بازی ها در اِما با فرهنگ ها خله بسیاره

حق خواری، مردم آزاری، مردمه زندگی دله F B I بازی در بیاردن یا همومن جاسوسی هاکاردن، سین جیم هاکاردن، سر دور جان دور جلوجه باعوتن و رد بعیه په خاسک بزن باهوتن، لُغُّز و متلک باهوتن، بخل و حسادت هاکاردن،ادعا داشتن (البته توی چند طایفه)، مردمه قرض ره نداهن، موقع خیرات مثل موریانه هجوم بیاردن و موقع پول هداهن خادی یوزپلنگ فرار هاکاردن، مول بودن، جمع دله هی پچ پچ هاکاردن و پشت سر دیگرون وراجی هاکاردن، خال وچه باهوتن موقعه نیاز .
اینا بخشی از فرهنگ اِما هسته ….
این ملت خار بشو نینه اگه بینه که شما هاشینین که این یکسال دله که الان که آخره سال هسته با این همه داستان و چت و … سادوای دله اَمه کاجه و کادیم فرهنگ بالا بورده؟؟؟
من ندومبه.
گمونم نکامبه این برنامه ها هیچ تأثیر بیهلن این جور آدمای سر.

با کلاس فرهنگیش که این بیه !!!
خدا رم هاکونه اَم وچکون جه …..
گگه جان خادت ره خسته نکون. بور خاش زن وچه جه برس که این کارا به قول یتا گت آدم آب در آبکش هِشنیئن و هاون بکوبستن او دلوهه …
خا گگه ؟؟؟
خدا صبر ایوب هادیه شِما ره …
اَره! اَره جان
بسلامت جان
…………………………………………………….
سادوا: مِرخِئلی گگه سلام. تنه خانابدون که دل هِدائه و خار خاره گب بَزوئه. اینتی که تِه باهوتِه؛ مَیِنِ بویـیِِه تِنِه دل، مِنِه دل جه پِر تِره که نوروزخون واری چک بو چک دِنِه!
منه گمون مَردِم همه خار آدم هستنه. از قدیم ندیم این چیزای که باهوتِه دَویـیه. اینایی ره که ته بَسروسته همه جائه مَردِم دله دره. اِسا بالادی بوهن یا دارغوزآبادی. ولی همه اینتی نینه. خار آدم اَمِه دله خِله مَشت هستنه. اِمانا نَوندِه همه ره اِتّا سولاخ جه هارشینیم. اِسا اِتا خاِنم مدیر هم اینتی دکته دیگه. ته دل نَهیر. اون گادر تِه ره آجیش تو گیئِرنه، مار و خاخر ونده بورِن دارکلا تِن ویستی کتاب لا بَهیرن. نِماشون سر ئِم بِ وختی گادِر بِریم نَشو که تِره دِب زَندِه. این گب ره من جه نِشناسته بَهیر که اَیی فِردا ناهوری فِلونی مِره چش بَزوئه!!
گگه جان! کار فرهنگی هاکاردن لَس لَس پیش شونه و چِلیک وَچِه واری وِنده هاپیم تا گت بَوُئِه. کار فرهنگی، هاوِسته کار هسته. اِتّا مِن واری آدم، تِناری نتونده کارا ره پیش بَوره. شمانا هم وِنده پیشی بِِئین.
راستی دَئیمه یاد کاردمِه: مِنه پِشت مرزه کوش کاندِه چه جور! ندومبه اِسبیج دَکِته مِره یا اگه قاشی بَکشم، کوش خاسِنِه! مِنِه کَئی پَج گونه: کومه دله دوآله جه هم بَتوندِه پِشت مرزه ره بَکوئی. گونه مِرس قَلی چی واری دوآله ره پِشت وَری توک هادِه و کین سِما هاکُن تِنه کوش خاسِنه…
اسا اتّا چی باهورم جانو: تِه کِنه زِکه زا هستِه؟ اگه ناهوره منه خوردی دل غریب جا ترکنه!!

اگر همانطور که به وجود شاه بیت در سرودن شعر قایل هستیم و به وجود همان شاه بیت در ادبیات داستانی هم قایل باشیم، میشه گفت بخش چهارم ” پیرون گفته ” شاه بیت این سری محسوب میشه.
نمونه کامل طنز تلخ که میگن همینه. من میدونم که این آدمها که سالیان سال به این خوی و خصلت درآمدند با ١٠٠٠ تا نوشته مانند این هم به جاده انسانیت پا نخواهند گذاشت ولی بیان درست و چند وجهی همین ماجرایی که جناب آزموده به شیوایی تمام بیانش کردند حتما بر دیگرانی که هنوز خمیره وجودشون شکل نگرفته و یا در حال تشکیل هست اثر مثبت خواهد گذاشت.
من واقعا نمیدونم چه باید کرد ولی میدونم که درستکاری و پاکدستی متاعی نیست که اون رو بر سر هر کوی و برزن بفروشن.
پشت کارهای نیک یه انسان، سالها تربیت و عمل و از خود گذشتگی آباء و اجدادش خوابیده که یک شبه به دست نمیاد.
با تشکر از جناب آزموده
…………………………………………………….
سادوا: جناب بهزادپور عزیز سلام. خوشحال شدیم بار دیگر صدای قدم های مهربان شما را در سادوا شنیدیم. به امید روزی که دوباره از آب خنک و گواری سادوا بنوشیم. از لطف همیشگی شما بسیار پاسگزاریم.

سلام آقای آزموده
مطلب جالب و البته تلخی بود….موفق باشید.

غفلت و گستاخی این مجرمان از وفور عفو توست . . .
عفو کن زین مجرمان تن پرست عفو از دریای عفو اولی‏تر است . . .(مثنوی)

امان از غفلت، هرچه می کشیم از غفلت است. آقای آزموده مثل همیشه ببخشید. «بیداری از خواب غفلت» را برای خودم، خانم محترم دبیر و اهالی سادوا آرزو می کنم.

آقای آزموده هنرمندانه دارید کاربرد ضرب المثل های کتاب «پیرن گفته» رو بهمون یاد می دید. پیروز باشید.

سلام دوستان.
سرکار خانم مهندس کارگر، به نظر شما میشه نسبت به اینجور آدمای … هم بخشش داشت؟ من باشم نمی بخشمش. چون میتونه بدهی شو بده. وضعشم که توپ توپه.
بقول بیدل دهلوی:
اظهار عجز نزد ستم پیشه ابلهی ست
اشک کباب باعث طغیان آتش است
یا
چـون صبح در معاملهء گیر و دار عمر
چندان نه ایم ساده که باید حساب داد

آقای آزموده اگر نبخشیده بودش، می بایستی اسمشو می گفت و یا مثل دادگاه این کله گنده های مال مردم خور و آبرو دار مخفف اسمشو می نوشت. تازه خانم دبیر می خواست چکار کنه؟ فوقش می رفت پیش قاضی و قاضی هم خودشو محکوم می کرد. تازه آبروش هم می رفت. هر چند اینجور افراد حاضرن آبروشون بره ولی بازم مال مردم رو می خورن. چون عادتشون شده و جزیی از تربیتشونه. اینجوری یاد گرفتن لقمه حروم بخورن. این خانمه با او وضع توپ توپش !!!! جای خجالت داره والله !!!! خیلی باید زن رندی باشه که پول یه هنرمند و فرهنگی زحمتکش رو میخوره. کوفتش بشه. خرج دوا و دکترش بشه. آبروی ما زنها رو برده.
با تحریر این طنزهای پیرن گفته خیلی خوشم اومده که آقای آزموده صادقانه ترین حرفاشو داره می زنه. هم درد رو میگه هم خنده رو بر لبای خواننده هاش می نشونه و هم تلخی رفتار زشت اینجور آدما رو گوشزد می کنه و هم ضرب المثلی قدیمی رو تشریح می کنه و هم از دنیا میگه و هم به روز آخرت و حساب و کتاب رهنمون می کنه و هم ….
…………………………………………………………….
سادوا: سرکار خانم گوهر شبتاب سلام. شما لطف دارید به ما. هنوز امید به پرداخت این بدهی هست. هیچ آدم عاقل و مسلمانی حاضر نیست کارش به دادگاه روز آخرت بکشد.

گگه جان سلام. ائی باز بمومه بدی جان!
خا من …های توار تیرومه. راستش دیگه دقیقتر بتومبه باعورم
ائی من آبرو شونه. انده سسکه آبرو هم جم هاکاردمه. ائی انده هم دشنیه وونو جان. نیه جان؟ اره اره
خــــا ته چیتتی هسته جان؟
آی من دل ونه کارخانه ی چاپ پول داشتومو هی پول چاپ بزوووم هی بیاردوم این بالاده دله خرج هاکاردووم
چشمه سر یتا گت میدون بزووومو، یتا گت فواره بیشتومو و همه جاره نیمکتهای سیمانی قشنگ مشنگ بزووومو و همه جای بالاده دله ره دار مار بکاشتومو گلکاری هاکاردوم.
هــــی! حف که اینا فقط گپ هسته جان.
اگه من پول داشتوم به روح گت باباجان بالاده ره تروریستی -بخشنه جان من زوون نچرخنه، همون توریستی- کاردمه جانو، جاده ره سنگی کاردمه و همه جا سطل زباله یشتمو و آبشار درست کاردمو، بالاده دله به جای سنگ و چکل زعفرون کاشتمه و صادر کاردمه چین بخخادا.
ده پونزده جا خوردخورد آبندون بزووومو دله دکاردوم ماهی قلزای – باز من زوون نچرخیه جان- همون ماهی قزل دیگه.
غاز و سیکا و کرگ و تلا و تیرنگ میرنگ و طاووس و بوقلمون فت و فراوون کاردمو هر جا بوردعی علف ملف کنار چن تا مرغانه گیر بمووو.
هٍـــی! چه وه هچ کس دنیه اینکارا وه دست به جیب بووعه هه؟
فقط دماستنه که کوپا ره سال تا سال ۱۰ کیلو مرجی نپجا گیرنهو اونتا وه هم دعوا دارنه با هم.
پیئر جان!!! استاد … گونه هیچکس خاش پلی جه استا نعیه
مگه وونه که این ۵-۶ تا طایفه پیش خاشجه مله ره آباد هاکونن؟
۴ تا ام جه بلد ترون ونده بِرویم جه بیعن طرح هادیعن و منت هاکونن اِماره متلک باعورن مسخره هاکونن تا اما به خادمون بعیم ولله!!!
برار این مله دله آغوز پاکوتا بکارین.. سیاریشه بکارین… منطقه ره آباد هاکونین این که دیگه پول نخانه جان که همه دست لِنگ لرزنه …
هرکی بیه خاش حیات دله ۵ تا دار سیاریشه بکاره ۵ تا ۵ هزار تومن وونه ۲۵ تومن
واقعأ این ملت ۲۵ تومن پول ندارنه؟؟؟
خا اگه ندارنه گگه جان پاس بوریم باعوریم کمیته امداد ره بیارن ام مله دله بزنن
یا اگه ۲۵ تومن پول ره دارنه که پاس کوعه؟؟؟ پاس مه حرف درست بیه جان نه؟؟؟ باعوتیمه چکال هستنه نه؟
گگه جان پیئر جان!!! همین امسال چند روز بعداز عیید بوریم مله ره سرسبز هاکونیم
هرکس بیه خاش حیاط دله یا خاش پیئر حیاط دله ۴ تا دار بکاره سنجد- فندق- آغوز- هلی- شابلون- انگور- زعفرون.
چه وه نووونه هه؟
برار این ملت دست ره بیعشتنه خاش پشت، خاننه که مله معجزه بوو

هی کاشکی من رضاشاه بیوومو همه ره رج هاکاردیوومو و به خط نفره یتا بل و کالنگ و دار و گل
سال بعد بالاده بعیوو هاوائی!
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویای خموش
اما بعیمه این کوزه ها ….
بخشنه جان ات کم داغ هاکاردمه. ولی خال وچه جان ته ره قول دمبه که یتا روز اگه تَقّی به توقی بخاردهو و من بعیمه گت آدم، ته ره قول دمبه که بالاده ره من آباد کامبه جان
اسا اگه تَقّی به توق نخوره چیته وونه؟
پاس امسال بوریم این فک دارا ره بکاریم هر کداممون ده تا خاش کوچه سر مر بکاریم
خاش خانه دور ور ره تمیز هاکونیم. آشغالا و سنگ منگ و چو مو ره جم هاکونیم

ای خدا مره گت هاکون من نشون هادیعم این ملت ره اون وقت گومبه وشون ره که هرکی خانه بیه بالاده دله لنگ بیعله، ونده عوارضی هادیه، دیگه مفت پفت یوخ ده. هی پول هادیعن بووو توریست خور.
یتا از روستاهای فارس دله یتا بنده خدا ۲ تا آلمانی ره بیارده و غذای محلی هاداع و بعدشم پلا دمپختی و و وره کباب و کیسه بکشیه ماست و اوشیمک چاعی و قلیون و … این دتا آلمانی شفت بعینه و سر ره بزوننه دیوارجه. بورده آلمان سال دیگه با یتا تور ۱۵ نفره بمونه اون مله دله همین جور پذیرائی بعینه و اون مله الان بعده ۹ سال بعیه بزرگترین دهکده توریستی ایران و اون گگه هم بعیه بزرگترین گردشگر جم کن ایران
۱۲۶ تا از گردشگری ایران تا اسا فقط لوح تقدیر بعیته و ۲۰ تا کشور بورده و ونه مله همه از بی نونی تاجر بعینه و ونه ۶۰ متری سره بعیه ۵۴۰ متر زیز بنا و ۲۳۵۰۰ متر حیاط شفتی.
برار منه فکر این تیپیه جان. خامبه بالاده ره هاکونم اونتی ولی ویمبه نا این ملت آلمانیا ره کَل کانه و شِل کانه و اسم و لقب دار. جز اینکه منه گناه ویشتر بوه هیچچی منه عاید نووونه جان.
فکر کامبه همین چند سال دیگه هم آغوزگاله و قلعه و تِلون آباد بوون اما بووعیم ناباد . . . .
خال وچه! من که در شومبه سره. من سر درد بعیته. ولی ته ره خدا صبرهادیه مره یتا گت کیسه پول.
بسلامت جان
اره اره اینتی بتتره جان.
………………………………………….
سادوا: اگه دینا دله یِتّا دیگه اینتی خال وچه داشتیووم، مِره وَس بیـیِه.
اگه ناهوری کِنِه زِکه زا هَستِه، پیئِره اِروا تِن جِه قهر کامبه.

راستی گگه جان یادبکاردیمه. من اگه رضاشاه بعیووم هرکی مردمه پول عکس ره نداوه وره چشمه سر اون اصغر قصاب قلاب جه وَندستمو و وره تنبی کاردمه!
هرکی مردمه زمین ره کوست هداوو یا کوچه موچه ره کوست هداو و بعیتو من وره اون زمین یا کوچه دله چال هاکاردمه.
هرکی ون کوچه سر دروازه سر لامپ نداشتو کوچه ونه تاریک بیوو وره تیر برق جه ۲۴ ساعت توتو کاردووم
هرکی مردم کرگ و گو ره سنگ بزوو وره بَوردیووم گو جلو، از ترس معذرت خاهی هاکاردو گو جه
گگه هرکی مردم زندگی دله جاسوسی هاکاردو، وره وردمه چشمه سر، سردِ او دله ۲ روز تنبیه بعیوو
هرکی مردم سر لقب بیشتو وره انده بزووم که ناقص بعیوو
هرکی بالاده ره خاسته بیـیه بدون مالیات و کمک، وره بالاده راه ندامه سنگسری سگ ره باعوتوم وره دنبال هاکاردو
هرکی بد بیوو وره سوزنِ عقیم بعین بزووم که دیگه بد تولید نوو
هرکی خب بیوو سال وره بیارم چشمه سر وره یک سکه جایزه هادووم
هرکی به نفع مَله و ملت بالاده قدم بعیتو وره یارانه هداووم
هرکی قدم مثبت نعیتو ون فامیلی و ونه پسوند و ونه زمین ممین ره مزایده هداووم غریبه های بدرد بخور ره
هرکی یتا دار خب بکاشتو ونه عکس ره زومه سادوای دله وره یتا گت کرگ جایزه دامه
اره جان

با سلام
آقای رضا میرخلی سلام
همه ی اون کارا ره که رضاشاه انجام دا، الا یارانه که این تا آقا محمودِ هِنر بییه، پس جنابعالی خاش اشتها هم هسته و جای چند نفر خوانه بووئی ! فقط خادا هاکنه که نئی باهوری که اگه اوباما بیووم یا خدای نکاردی جای شارون بیووم چه کارا که نکاردمه!!! حتما با قلعه و آغوز گاله و تلون قحط ارتباط کارده و این سه تا ایالت ره تحریم اقتصادی و اجتماعی و … کارده. شاید هم گزینه جنگ ره خاش میز سر یارده که اونوقت خادا همه جه رحم هاکنه!!!!
راستی وایسر بتونده تلون جه ارتباط داره؟ پایین ده چکار هاکنه قلعه جه پیوند دوستی دونده یا نا؟ ایی اینتی نووه که ذهنیت فرانسوی ها در مقابل آلمانا اَمِه منطقه پیاده بووئه! فرانسوی ها گوتنه که اِما ره آلمانا جه بد اِنه اِما یک بار آلمان نَشیمه در مقابل آلمانا هر کامین چند دفعه بمونه فرانسه!!!!!! راستی بالاده بموئن ویستی ویزا میزا هم خوانه یا نا؟
ارادتمند دوستان
………………………………………..
سادوا: سلام بر یک دوسرشماری. تا اونجه که اِما خَوِر دارمِه هنو بالاده بِموئِن ویستی ویزا میزا نخوانِه. اگه این خال وچه میرخئلی، بالاده ی کدخادا بَوو بَلکو سَنِه ی دیگه که بوردمِه تِک سَر، اَم جلو ره بَهیره و ویزا که بجا، گت ننای قدّی عکس با حجاب کامل ره طلب هاکنه و اگه ماشینِ داشبورد دله دنیووئه، اِما ره بَردِگاردنِه همون جه که بمومِه. تازه اَشون خو بَدیمِه که مِره گونِه « خال وچه جان! مِن دل خوانه تِل بِن تا وایسر ره تورنل بَزنیم تا مَردمِه بِموئِن بوردن راحِت تِر بَووئِه»

سید عیسی موسوی تیله بنی گفت

با عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما جناب آقای آزموده عزیز و بزرگوار بنده پیشاپیش عرض تبریک دارم فرا رسیدن بهار طبیعت و عید نوروز سال ۱۳۹۳ را. امیدوارم که سال خوب و خوشی داشته باشید و همیشه سرزنده و پاینده باشید. خاطره بسیار زیبا و خوبی بود واقعاً کلی خندیدم. امیدوارم هر چه سریعتر به طلب خود برسید هر چند با داستانهایی که شما تعریف کردید به قول ما مازندرانی ها «حاجی حاجی ره حج بوینه» ولی با همه این اوصاف شنیدن حرفهایی زشت از زبان کسی که خود الگوی بچه های امروز ماست واقعاً مایه تاسف و نگرانی است که چطور این آینده سازان کشور عزیز و پهناورمان ایران می خواهند زیر دستان این معلمان و مدیران بی فرهنگ جامعه سکان کشور را در دست بگیرند. البته این جور انسانها لکه ننگی هستند بر قشر بزرگ و زحمت کش فرهنگیان که واقعاً خاک خوردند تا دانش آموزان خود را به جایی بلند مرتبه برساند. راستی اگه نمیگفتید که شغلشان چیست خیلی بهتر بوده.
برای شما و خانواده محترمتان هم آرزوی موفقعیت روز افزون را از خداوند منان خواستارم./
………………………………………………………
سادوا: جناب موسوی عزیز٫ بنده قلباً خدمت همه معلمان عزیز ارادت دارم و در متن طنز خود هم نوشتم که « … نظرم در باره یکی از معلمان، آن هم از نوع دبیری اش کمی تا قسمتی مثل هوای مازندران متغییر شده است » تا جسارتی به بقیه معلمان گرامی نشود. بنده نیز نوروز را به شما و خانواده گرامی تبریک می گویم.

سیده مریم ساداتی گفت

این آدما سرمایه شونو با همین کارا بدست آوردن. از آقای آزموده ۲۶۰ هزار تومان (اونم ۵ سال پیش)، از فلانی ۱۰۰ هزار تومان و از یکی دیگه ۵۰۰ هزار تومان و خدا می دونه از چه کسانی اینا نتیغیدن. بدتر از این آدما دیاری وجود نداره. اگه بهش نگفته بودین آره! ولی چند بار بهش تذکر دادین و این به معنی خوردن مال مرم هستش.

خال وچه جان سلام
چیتیی جان؟
من گمونم این خانم دبیر دبیر نعیه، بلکو کلاهبردار بیووو. اسا اشکال نکانده. این قضیه هم باعث وونه که دیگه آقاآزموده خاش حواس ره بیشتر جم هاکونه و ونه یاد دوو که:
عشق به طاووس جور هندوستان باید
هر کی من جانه بالاده و جانه شادزده عکس ره خوانه باید اول دست به جیب بووٍ، اون گادر منه گگه عکس ره فقط وره نشون هادیه
اونتا که جیب جه پول دربیارده و هداعه منه گگه ره، اون گادر منه جان گگه عکس ره تقدیم هاکونه
اینتی بتتره دونده چه وه؟
حرف و حدیث دیگه دنیه
از قدیم باعوتنه خاش خانه ی در ره قایم دون، همسایه جه گلایه نکن
خا اسا بوریم یک شبکه دیگه
گگه؟ ناعوته که خادت بالاده ویستی کار فرهنگی چی در نظر دارنه سال دیگه وه؟
یعنی سال دیگه امکون دارنه امه فرهنگ یتا کورماز چشم انداء بالاتتر بوره جان؟ بلکو امه مرخل خیابون اسم بعیریم کوی فرهنگ.
البته امه مرخل تنگه راه به ساری خیابون فرهنگ شباهت زیادی هم دارنه مثلأ روزا آفتاب درعنه و شوها تاریک وونه …خله به هم شبیه نه خال وچه؟
ساریه فرهنگ همش ترافیکو امه تنگه راه هم همش ترافیکه
یعنی اگه دتا گو بخوان رد بوون نوونه یتا باید راهنما بزنه یتا دیگه گوش ره خم هاکونه و بکشه کنار
خال وچه جان خله تن سر ره درد بیاردمه نیه؟
دیگه بخشنه جانو فامیل هستمیو!!!
ام مله ویستی که برنامه ندارمه، لااقل من و ته ۴ خط نیویسمبه باز غریبه ها ناعورنه که سادوا دله کک پرنه. درسته؟؟؟
گگه جان پاس تن حواس دوو که دیگه تا پول ره نعیتی کتاب و کاغذ و عکس هیچکس ره ندی. خادت دونده دیگه اما بالادیای خر که پل جه رد بعیه خر نیو سانتافه اندا سرعت گیعرنه و برگشت نکانده.
از خدای خاد خامبه که اینجور آدما ره آدم هاکونه ظاهراً وشونه تیل بدردی تیل نیه و مخ وشونه عب دارنه جان.
خدایا نااهلائی که خواننه بالادی ره تیغ بزنن عقل هاده و منه فقیر ره هم یتا گت کیسه پول
جمعه خوبی دارین….
تا برنامه بعدی اره اره.

با سلام خدمت سادوانشینان…
ماجرای طلب جناب آزموده به قلاب قصابی پدر نیز کشیده شده و هیچ بعید نیست سر از میز مذاکرات ایران و ۱+۵ درآورد یا گریزی نیز داشته باشد به شورای امنیت ….این حکایت اگر ریالی به جناب آزموده بر نگرداند حداقل برای چند نفر ایجاد اشتغال کرده (یکی قاضی شده، یکی پسر خاله، یکی رضا شاه و دیگری دوان دوان در پی یافتن نام خانم دبیر…) داعیه داران فرهنگ بالاده نیک آگاهند که برخی از اتفاقاتی که در زندگی کاری یا هنری یا … رخ میدهد بازتابی از رفتار خود ماست.
باید بپذیریم همواره جنگ اول به از صلح آخر است … جناب آزموده میتوانست بدون رو در بایستی و شرم حضور از دادن نسیه امتناء کند تا موجبات ریزش اشک تمساح برخی از دوستان را فراهم نسازد! هر چند حرکت خانم دبیر محکوم است و جای هیچ گونه توجیهی ندارد ولی این عمل صرفاً اشتباه جناب آزموده بوده و انتشار آن بیشتر از آنکه تلنگری به خانم دبیر باشد تلنگری است به جناب آزموده و مصداقی است از مثل (ترحم بر پلنگ تیز دندان..).
…………………………………………….
سادوا: جناب آقای دهبندی سلام. برگزاری اولین نمایشگاه عکس حرفه ای تاریخ بالاده از چند فاکتور فرهنگی پیروی می کرد و این فاکتورهای فرهنگی گاهی چنان ظریف هستند که شاید دیگران نیز دچار سوء برداشت شوند.
۱ . مردم روستای بالاده با مفهوم عکس حرفه ای ( کیفیت عکاسی، کیفیت چاپ و نحوه ارائه) بیشتر آشنا شدند.
۲ . مردم روستای بالاده با زیبایی های طبیعی اطراف شان بیشتر آشنا شدند.
۳ . تعدادی از مردم روستای بالاده با خریدن عکس های زیبا و با کیفیت، آنها را به دیوار منزل خود زدند.
۴ . چند تا عکس هم فروخته شد (البته به قیمت بسیار مناسب و تقریباً ارزان) و چند نفر هم مشتری عکس شدند، عکاس هم که هم محلی شان هست، نمی تواند اول پول را بگیرد بعد عکس را بدهد. در همان نمایشگاه بالاده و یا نمایشگاه ساری حدود ۱۵ نفر دیگر هم عکس خریدند و همه آنها پولشان را پرداخت کردند (یا نقدی و یا با تاخیر حتی چند روزه و چند ماهه).
یک هنرمند مثل بنده به مردم به ویژه به هم محلی هایش و علی الخصوص به قشر فرهنگی اش اعتماد دارد و البته شما هم درست می گویید که نسیه نباید داد. انشالله بعد از این با این گونه افراد چنین خواهم کرد.
۵ . ده ها بار به همین خانم دبیر و یا منزلش تلفن زدم (و زدیم) ولی هر بار وعده و وعید. اینگونه نیست که شرم و رو در بایستی کار را بدینجا کشانیده باشد. بلکه وعده های توخالی و زیر قول زدن خانم دبیر بود که تاکنون پول عکسها پرداخت نشده.
با این حال از یادداشت شما بسیار سپاسگزارم.

بیاد مراد گدبابا گفت

بقول اما بالادیا «کرگ هرچی چاق ته وونه ونه م…س تنگ ته وونه»

خال وچه؟ این که بنده خادا باعوته اشک تمساح ونه منظور کی بیوو؟
مگه ام منطقه دله تمساح هم دره جان؟
البته من یک دساله قبل سادوا دله بخوندستیمه که جنابعالی بنویشتی که امه منطقه مدل به مدل حوونای وحشی دارنه که یتاش کرکس بیه من خله تعجب هاکاردیمه
اون شو مره خو نعیتیه جان
انده مره لنگ شور سرشور هاکاردینه تا منه حال میزون بعیویه
البته اگر منظور سبزیه کرفس هم بیوو امه منطقه باز این سیزی ره هم ندارنه
اسا امه عمه وچه زا گونه تمساح هم دارنه! تازه تمساح اشک هم دارنه
شایدم خاش راه ره گام بکاردو دعیوو خاش گام بویعن وه برمه کاردو…..
شایدم تا بعد عیید هم شیر و فیل هم ام منطقه جه سر در بیارن
ظاهراً این حسن آقا که بموعه امه کشور رابطه ره با همه کشورها خار هاکارده، حوونای رابطه هم آزاد بعیوو! نیه جان؟؟؟
اسا بوریم شبکه دیگه…
خال وچه؟ خادت دوندی که تنه کارم یک کم اِما مرخلی ها واری سادگی بیه جان! قبول دارنه؟؟؟
بعدشم این جور مساعل ره هم نباد این سایت دله باعوری
شایدم بخوای خاش جه دفاع هاکونیا یا خانه که یه جورائی خاشه کتاب پیرون گفته لنگ ره وسط بکشی ولی برار جان این ملت تن کتاب ویستی پول ندنه.
از قدیم باعوتنه که «کالم در علف بی وره»
بالادی به بالاده و بالادی اهمیت ندنه این یا از حسادته یا از بخله یا از ………………..
گگه یتا گت عکس خب خامبه، اینترنت دله کاجه باید بورم تنه عکسای شادزد ره بوینم؟
………………………………………………
سادوا: گگه جان، خال وچه جان! عئید بموئه. هارشم! خاله، سِره ره دست ایندو هاکارده؟ لمه ره بشسته؟
چند روز هسته که هر دفعه انه سادوا دله دِ تا روزنامه کیهانِ صفحه اندا گب نویسنه تازه گونه تِنه کار بی عب نویـیه؟
خا اسا اینتا ره روز اول گوته تا منم خاشه کل کلّه ویستی چاره ای هاکنم!!
راستی منه عکسها ره اگه خوانه صور هاکن تا نمایشگاه بعدی، برو ته ره نصبه قمت دمبه. نا نقدی که این زنا واری من سر ره کالا بهلی، حنتا نسیه هم دمبه. اِی بازم گونه تنه کار عِب دارنه؟!
تِن دل وِنِه خانم دبیر ره اسم و رسم ره سایت دله بنویسم؟

مصطفی محمدی واوسری گفت

سلام گرم خدمت دوستان گرامی ام
راستش باور وجود آدمایی مثل این خانم کمی سخته ولی ممکنه، اما وجود اون سه نفر دیگه بسیار هم ملموسه! چرایی مطرح کردن این طلب (که هنوز وصول نشده و جالبه که طلبکار هنوز هم امیدواره!) هم خیلی مهم نیست! بچسبیم به اصل موضوع که همون داستان عجیب وفای به عهد و همچنین رعایت حق الناس توی این زمونه ست، هرچند که همونطور که خانم شبتاب هم گفتن، آقای آزموده با یک تیر چند تا نشون زدند.
آقای مرخلی! ته دست درد نکنه که دره اما ره خاش زوون ره یاد دنه!!! مه واری جوون مازرونی وه خله عیب هسته که بتومبه محلی گب بزنم ولی درمه یاد گیرمه! (ته کامنت ها ره انده بخوندستمه گج بئیمه و همه ره قاطی هاکاردمه!)
آقای آزموده عزیز از اینکه این همه وقت و ذوق و سلیقه و انرژی میگذارید سپاسگزارم و چقدر خوبه که کینه و بدی به دل نمی گیرید

انجمن فرهنگی سادوا گفت

دوستی در سامانه پیامگیر سادوا پیام داد:
سلام آقای آزموده. عید شما مبارک. امیدوارم امسال این خانم معلم مردانگی بخرج بده و پول بدهی شما رو پرداخت کنه. (با نشونی هایی که دادین با اطمینان ۱۰۰% میگم خانم س…. ر….. هستش) با وضع توپ توپ توپی که اون داره و با اون شوهر پولدار و ماشینای گرون قیمت و آخرین مدل و توی ساری خونه آن چنانی و توی بالاده ویلا و ……. گمون نمی کنم پول توجیبی روزانه بچه هاش هم کمتر از طلب شما باشه.
……………………………………………………………………
سادوا: سلام و عید شما هم مبارک.
برای حفظ آبروی خانم دبیر، متاسفانه نمی توانیم حدس شما در باره نام و فامیلی و دارایی اش را تایید کنیم.
امیدواریم به اصل عمل اینگونه افراد توجه کنیم که تا چه اندازه توانسته در میان مخاطبان گرامی همچون حضرتعالی تاثیر منفی بگذارد.

آقای آزموده سلام مجدد. دلیل اینکه نام این فرد را اعلام نمی کنین برام جای سواله!! اگر واقعا این فرد حق شما رو خورده (که می دونم خورده و حرومش باشه) اعلام کنین تا ما و سایر مردم به دامش گرفتار نشیم و هشداری باشه برای همه مردم تا اینگونه افراد رو بیشتر بشناسن. اینا باعث خجالت و سرافکندگی بالاده و بالادهی هستن. خدا رو شاهد می گیرم که این خانم همون س…. ر….. فرزند ….. و توی ساری ساکن هستن. نام شوهرش آقای …. ماشین شوهرش هم …. و ماشسن خودش یا دخترش ….. هستش. یکی از دختراش هم در …. درس می خواند. خونه ویلایی اش هم توی بالاده در محله … هست. بقول آقای … بگم!! بازم بگم!!؟؟
لطفا تایید کن. بخدا به جایی بر نمی خوره و این افراد لایق آبروداری نیستن. آخه بزرگواری هم حدی داره بردار من.
………………………………………………….
سادوا: با سلام. برادر گرامی. عزیز من. برای چندمین بار اعلام می کنم که قرار نیست نام فرد مورد نظر گفته شود. ایشان اگر این یادداشت ها را بخواند ( که حتماً هم می خواند) می بایستی تاکنون از خجالت عمل شرم آگینش آب می شد. متاسفانه گاهی افرادی این چنینی به عمل زشت خود افتخار هم می کنند. ایشان هر بار که عکس هایم را در منزلش می بیند باید به یاد کار زشت خود هم بیافتد.
نامی که حدس زدید و مشخصات دیگرش شاید برای شما درست باشد؛ ولی ما تاییدش نمی کنیم.
هر انسانی تا لحظه جان دادن هم فرصت دارد نسبت به پرداخت قرض خود و حق الناس اقدام کند! البته اگر اجل، مهلت این کار را به او بدهد. بنده نیز امیدوارم ایشان تا قبل از مرگش بدهی خود را صاف کند. انشاء الله تعالی.

سلام. نوروزتان پیروز٫ من متوجه شدم کیه. البته هر کسی با نشانی هایی که آقای دیمونی ریکا دادند هر کسی متوجه میشه که خانم مورد نظر کیه! و این جای تاسف دارد که مدیریت سایت فرهنگی سادوا با بیان این موضوع، ابزار بدبینی بالادهی های عزیز را نسبت به هم فراهم نموده. اکثر پیامها حاکی از حساسیت بالادهی های عزیز از شخص مورد نظر نیست، از اتومبیل و محل تحصیل فرزند ایشان است. کاش فرصتی به خانم معلم داده می شد تا از خود دفاع کند و علت عدم پرداخت را بیان می کردند تا اینگونه همه در موردش قضاوت نکنند.
……………………………………………..
سادوا: جناب آقا رسول صالحی. سلام. عید شما هم مبارک. چون در این طنز از کسی نام برده نشده و نشانی های داده شده هم تایید نگردیده پس نباید نگران باشید. آیا این فرد «همه مردم بالاده» یا بخشی از آن است که مردم عزیز بالاده! به هم بدبین شوند؟ چرا مردم باید به هم بدبین شوند؟ مردم به کسی که رفتارش در قبال بدهی دیگران (همان حق الناسی که خداوند می فرماید از ذره ای از آن نیز نمی گذرد)، «ندادن بدهی» هست چه قضاوتی باید داشته باشند؟ ایشان اگر می خواهد از خودش دفاع کند: اول بدهی اش را به نرخ امروز پرداخت کند، دوم عذرخواهی کند و سوم اگر نامه ای هم بنویسد که از چارچوب قانون مطبوعات بیرون نباشد، حتماً منتشرش خواهیم کرد.
اکثر پیامها در مذمت رفتار این فرد هست و البته بعضی هم با برشمردن اتومبیل و دارایی اش باز هم به مذمت پرداختند.

با سلام خدمت همه خصوصا برادر آزموده چند مطلب برای عرض دارم:
۱ – چون نمیدونم که اون خانم محترم راضی به عنوان شدن اسمش هست یا نه اسمی نمیبرم گرچه کنجکاوی دوستان جالبه و با اشاراتی که از جانب شما شد و نحوه تایید نکردن مشخصاتی که در کامنتها گفته شد بنظر خیلیها فهمیدن ایشون کی هستن.
۲ – وقتی ریش و قیچی این سایت دست شماست که بنوعی رسانه بحساب میاد و شما هم بنوعی مدیر مسیول آیا درسته از نفوذ سایت جهت پیشبرد اهداف و مطالبات شخصی استفاده کنید؟
۳ – وقتی مخاطب شما نمیتونه از خودش دفاع کنه آیا نوشتن مطلب بر علیه اش یا تایید نمایش کامنتهایی که بر علیه اش هست، درسته؟
۴ – آیا دوستانی که زود و فقط بر اساس حرف شما قضاوت کردند صلاحیت قضاوت در مورد انسان دیگری رو دارند؟
۵ – استفاده از برخی کلمات در قالب مثال که در شان هیچ انجمن فرهنگی نیست هم لابد بنظرتون بد نبوده؟
۶ – صحبت از دارایی ها و اموال فردی که نام نبردید و نقش پررنگی تو کامنتها داشت بنظرتون ذهنها رو بسمت ناپاک بودنش سوق نداد؟
۷ – حرف زیاده اما نمیخوام خدای نکرده سوالی مطرح کنم یا نظری بدم که تبعات مناسبی نداشته باشه چه برای شما چه برای ایشون.
۸ – شاید در باره مطلبی که ازش بعنوان طنز یاد می کنید باید تجدید نظر کنید.
۹ – در پایان اشاره ای به سخن گهربار حضرت علی (ع) می کنم در خصوص آبروی مومنین: هر که پرده آبروی دیگری را پاره کند عیوب خانه خود را پرده دریده.
………………………………………
سادوا: با سلام خدمت بالادهی گرامی. علت ناراحتی شما را نمیدام برای چیست؟ وقتی نامی از کسی برده نشده، شما هم نباید نگران باشید. نه سوء استفاده از سایت و مدیریت سایت هست و نه ریش و قیچی را به دست گرفته ایم. ماهیت طنز پیرون گفته متکی بر واقعیت هایی است که اتفاق افتاده و با چاشنی شوخی نیز آمیخته شده است. تازه من که می خواستم مبلغ طلب شخصی را برای چاپ کتاب عمومی برای فرهنگ بالاده مصرف کنم. ایشان هم طلب مرا نمی دهد و هم عکس های مرا. این هم ضررهای چندگانه!
قبلاً هم گفتم که ایشان می تواند بیاید از خودش دفاع کند. هر چند ایشان بارها بنده را متهم به جانبداری از طایفه خودم در سایت کرده!! (این حرفش را لطفاً خودتان قضاوت کنید!). حتی به چنین آدمی هم این حق را میدهیم تا در همین سایت سادوا و با همین مدیریتی که بارها مورد توهین و تهمت و …. قرارش داده و طلبش را هم نمی دهد!! از خودش دفاع کند.
آیا شما تصور می کنید چنین کسی حاضر است با معرفی نام خود، از خودش دفاع کند؟ آن وقت است که آبرویش می رود! نه الان که نامی از ایشان برده نشده است. شما هم چون نامی از او برده نشده، پس نگران آبرویش نباشید. حضرت علی (ع) این را هم فرموده که شخصیت و آبروی هر کسی بدست رفتار و گفتار خودش هست.

سلام . کاش اندر حکایت ۵ هم داشتید.
…………………………………………………….
سادوا: اندر حکایت ۵ و ۶ و ….. هم داریم.