تبلیغات
دسته بندی موضوعی مطالب
- آگهی و اطلاعيه
- انجمن، سایت و سامانه سادوا
- بزرگان و نخبگان
- بیرون از بالاده
- بیرون از دوسرشمار
- تاریخ بالاده + طایفه ها
- تصویر و عکس
- خبر و گزارش
- داستان، شعر، موسیقی
- درگذشتگان
- دیدار و نشست
- سنت ها و آئین ها
- سپاس و شادباش
- شهدا
- شورای اسلامی
- طنز و خنده
- عمومی
- فراخوان و درخواست
- مقاله و یادداشت
- منطقه دوسرشمار
- موفقیت
- نقد و نظر
- همایش های فرهنگی
- ورزشی
- پایگاه بسیج
- پيشنهاد
- چهره مردم بالاده
- کوهنوردی و طبیعت گردی
- گفت و گو، پرسش
- یاد و خاطره
- یاغیان قدیم
آخرین نوشته ها
- گزارش تصویری سومین جشنواره هَلی تِرشی بالاده- بخش نخست
- برگزاری سومین جشنوار هلی ترشی مازندران در بالاده
- از تروجن تا قله شاهدژ بالاده
- صرف نوعی خاص از فعل ماضی ساده در زبان مردم بالاده
- گزارش دومین نشست گردشگری و جشنواره هلی ترشی در بالاده
- معلمان بالاده، از گذشته تا امروز
- گزارش نشست گردشگری بالاده ۱۴۰۳/۰۱/۳۱
- دعوت به همکاری در زمینه معرفی بالاده به عنوان روستای هدف گردشگری
- انتخاب روستای بالاده به عنوان روستای هدف گردشگری
- دختر لَمچوقاپوش / داستانی واقعی از بالاده/ نوشته محبوب توبه بالادهی
لینک دوستان
آمار
اندر حکایات پیرُن گفته – بخش پایانی/ عین اله آزموده/ در بخش های پیشین طنز «اندر حکایات پیرُن گفته» موضوعاتی پیرامون چاپ کتاب «پیرُن گفته» را برای شما بازگویی کردم و نظرات متفاوت و مختلفی را نیز دریافت کردم. در واپسین بخش اما به دو موضوع جدای از هم می پردازم. اولی به لطف و بزرگواری مردم فرهنگ دوست بالاده و دومی، باز هم به کم لطفی کسانی که با ما هم فرهنگ هستن و مشترکات زیادی با هم داریم و صد البته در عنوان کتاب نام زیبای روستاشون نیز آورده شده بود.
ماجرای ششم تا یازدهم و شاید بیشتر:
نفرات ششم تا یازدهم و شاید هم بیشتر خیلی لطف کردند و هزینه چاپ کتاب را تقبل کردند و تعدادی از دوستان هم در اداره کل فرهنگ و ارشاد مازندران و وزارت ارشاد در تهران هم محبت کردند و مجوز چاپ را در کمترین زمان ممکن گرفتند و دوست بزرگواری از بالاده هم لطف کرده و ناشر کتاب شدند که خودمم باورم نمیشه از این همه محبت این دوستان. خلاصه این کتاب «پیرُون گفته» به عنوان اولین کتاب پژوهشی فرهنگ عامه منطقه دوسرشمار بچاپ رسید و بخشی از مسئولیت بار فرهنگی از روی دوش ما اهالی خیابان و کوچه فرهنگ برداشته شد و ….. (یکی از خوبی های داشتن دوستان با مرام مخصوصاً در ادارات دولتی همینه دیگه! که ناگفته با مقوله زشت پارتی بازی از زمین تا آسمان فرق داره. دست همه شون را می بوسم و به قول یکی از بستگان خدابیامرزم «دست شون طلا»! نام مبارک شون رو نمی برم، چون میدونم راضی نیستن).
کتاب رو که در تهران چاپ کردم، ریختم توی صندوق و صندلی عقب ماشین و از تهران راه افتادم به سمت بالاده. توی کمربندی خروجی شهمیرزاد به سمت ساری، پلیس جلویم رو گرفت که توی صندوقت چی داری کف ماشینت به زمین می سابه؟ وقتی در صندوق رو بالا زدم خیلی خندیدیم و دو جلد کتاب هم به اونا هدیه دادم.
راستی این بخش آخر داشت یادم می رفت: رسیدم بالاده و با خودم حساب و کتاب سرانگشتری و ماشین حسابی کردم که توی یادواره شهدای واوسر (۱۳۹۲ که در روستای میرافضل برگزار شده بود) اگر ۲۰۰۰ نفر آدم حضور داشته باشن و بتونیم ۲۰۰ – ۳۰۰ تا کتاب اونجا بفروشیم بخشی از هزینه کتاب رو جور کردیم و میتونیم لطف دوستانی که هزینه کتاب رو مرحمت کرده بودن، جبران کنیم. از قضا دو روز قبل از یادواره یکی از دوستان فرهنگ دوست و از خانواده شهدای بالاده پیشنهاد دادند که یک جلد کتاب رو به من بده تا توی جلسه امشب ستاد یادواره شهدای واوسر مطرح کنم و «تاییدیه فروش» براتون بگیرم!! مونده بودم که «تاییدیه فروش» کتاب یعنی چی؟ یه «تاییدیه» از اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان ساری؛ یه «تاییدیه» از اداره کل فرهنگ و ارشاد استان مازندران و هم چنین یه «تاییدیه» هم از وزارت فرهنگ و ارشاد در تهران و باز هم مجوز و «تاییدیه» کتابخانه ملی و …. رو که گرفتم و کتاب رو هم که چاپ کردم. این تاییدیه دیگه از چه صیغه ایه؟ با خودم گفتم: خب، شاید وزارت فرهنگ و ارشاد یک شعبه ای هم توی واوسر زده باشه و من بیخبر باشم!!! با این حال وقتی اون دوست، کتاب رو برد تا «تاییدیه فروش» بگیره چقدر خوشحال شدم که آخرین مجوز یا تاییدیه هم بزودی گرفته خواهد شد و ما می تونیم توی یادواره، کتابها رو بفروشیم و الخ …
اون شب هر چی منتظر موندیم خبر بیاره، خبری نشد. با خودم فکر کردم شاید جلسه شون تا صبح طول کشیده و موافقان و مخالفان دارن با هم بحث می کنن!!، بالاخره با هر مصیبتی بود شب ظلمانی انتظار به صبح رسید. خدا رو شکر شبهای تابستون کوتاهه.! فردای اون شب، اون دوست فرهنگ دوست با حالتی شرمگینانه گفتن که «تاییدیه فروش» صادر نشد!!
این رو هم بگم که یکسال از یادواره گذشته و هنوز «تاییدیه فروش» برای کتاب «پیرُن گفته» که البته نام مبارک روستای واوسر هم آذین بخش جلدش شده، صادر نشده که توی یادواره امسال ازش استفاده کنیم!!! خدا رو شکر این آدمها توی وزارت فرهنگ و ارشاد و خصوصاً توی بخش ممیزی کتاب نبودند وگرنه هنوز باید دنبال اون ۵ – ۶ تا مجوز قبلی ام می دویدم. خب، این هم باب و بدعت جدیدیه در حمایت از فرهنگ منطقه دوسرشمار و باید آسیب شناسی بشه که چرا بعضی آدمها بخودشون اجازه میدن بالاتر از قانون رسمی کشور برای هر کاری حتی فروش چند جلد کتاب فرهنگی که حاصل ۱۵ سال تلاش دو نفر و همکاری تعداد زیادی افراد دلسوز فرهنگی هستش؛ «تاییدیه فروش» صادر کنن!!؟؟ خدا کنه مردم سر و کارشون برای گرفتن «تاییدیه» ساخت مسکن و یا لوله کشی آب و فروش گوسفند و گاو و …. به این آدمها نخوره!! در روز برگزاری یادواره یکی از دوستان تیله بنی می گفت که به ما هم مجوز نصب «بنر» پایگاه بسیج «دوسرشمار» را ندادن، چون نام «دوسرشمار» توش نوشته شده بود و تازه اینجا بود که دوزاری ام افتاد که ای دل غافل!! نام «دوسرشمار» باعث «تاییدیه فروش» ندادن شده است. برای اینکه فکر نکنین این قسمت هم شوخی بوده، روی این لینک کلیک کنین. اون دوست می گفت از طریق مراجع قانونی و ذیصلاح موضوع را پیگیری می کنیم ولی من که دستم به اون مراجع ذیصلاح هم بند نیست چکار باید میکردم؟! (قبلاً هم گفتم که توی وزارت فرهنگ و ارشاد دوستان خوبی دارم و این مشکل رو می تونستم دور بزنم. مثل دور زدن تحریم ها توسط بعضی ها با پُر شدن جیب خودشون و خالی شدن جیب من و شمای مردم … حالا آیا مردم عادی هم این جور دوستان بامرام توی ادارات مختلف دارن یا ندارن رو نمیدونم! خدا کنه داشته باشن).
باز با خودم گفتم اگه توی مراسم یادواره شهدا «تاییدیه فروش» ندادن، برای مراسم نکوداشت بزرگان بالاده که دیگه نیاز به «تاییدیه فروش» نیست! اما توی اون مراسم هم فقط ۲۵ جلد کتاب فروخته شد و ۱۰ جلد هم هدیه داده شد! بماند این حرفها و گلایه ها برای بعد!
با این حال تعداد زیادی از جلدهای کتاب «پیرُن گفته» در طی یک سال گذشته بفروش رفته و یا با هدیه دادن به این دوست و اون مسئول تمام شده و فقط چند جلدی را نگه داشتم برای روزگار آینده که اگر جایی خواستم نمونه ای از فرهنگ بالاده و منطقه دوسرشمار را ارائه کنم و یا اگر توی یادواره های بعدی خواستم «تاییدیه فروش» بگیرم! چیزی در دستمان موجود باشه! البته می دونید که وقتی کتابی برای فروش در کار نباشه، «تاییدیه فروش» گرفتن هم لازم نیست!
اگر تاکنون این کتاب را تهیه نکرده اید، بشتابید که فقط چند جلدی با قیمت بازار سیاه در دستم موجوده. چون چاپ دوم و سوم و هشتادم نداره، پس تا این چند جلد هم از دست مون نرفته، خیلی بشتابید!!
این ضرب المثل آخری رو که توی همین کتاب «پیرُن گفته» هم نوشته شده، بگم و از خدمت تون مرخص بشم. امیدوارم طنز تلخ دست و پا شکسته ی چند قسمتی ام لبخندی هر چند کوچک و تبسم وار بر گوشه لبان مبارکتون نشونده باشه و باعث بشه همه مون درک مشترکی از مشکلات کارهای فرهنگی توی منطقه دوسرشمار پیدا کنیم.
- اَگه خِر نِدانِه، کَچکول رِه نِشکِنین
Age xér nedâné, kaçkul re neškenin
- ترجمه: اگر خیر ندادید، کشکول مرا نشکنید.
- کاربرد: اگر کمکی برای حل مشکلی نمی کنید، کارشکنی هم نکنید. (ص ۴۳ کتاب)
این حکایات طنز (برای شما) و تلخ (برای من) همین جا تموم میشه. قول میدم اگه موضوعات طنز دیگه ای پیدا کردم حتمن برای شما بنویسم. البته! شما هم باید برایم موضوعات طنز را بفرستید تا توی همین سایت منتشرش کنیم.
بدرود تا حکایاتی دیگر.
موضوعات مرتبط …………………………………………………………………………………..
اندر حکایات پیرُن گفته – بخش اول
اندر حکایات پیرُن گفته – بخش دوم
اندر حکایات پیرُن گفته – بخش سوم
اندر حکایات پیرُن گفته – بخش چهارم
یکشنبه ۸ در تیر, ۱۳۹۳ @ ۲۲:۱۵
این ره که اینها می روند به ترکستان است.
قلبا خوشحالم و عمیقا متاسفم. خوشحالی ام برای زحمات کسانیه که کتاب پیرون گفته چاپ می کنن و تاسفم واسه اینه که یه عده دیگه جلوشو می گیرن.
عجب دنیای شیر تو شیری هست این دنیای فرهنگ…..
یکشنبه ۸ در تیر, ۱۳۹۳ @ ۲۲:۱۹
نازنین برار آزموده سلام. خسته نواشی. اول ایمونی مجوز فروش از ستاد یادواره واوسر گیتنی بعد شینی دنبال سایر مجوزها. از قدیم چیشی باهوتنه؟ خودتون بهتر از من دوننی ….
یکشنبه ۸ در تیر, ۱۳۹۳ @ ۲۲:۵۶
سلام. خسته نباشی و دست مریزاد. حیف شد که “اندر حکایات پیرون گفته” تموم شد. تازه داشتم با مردم منطقه مون و قول ها و عمکردشون بیشتر آشنا میشدم.
لطفا اگه میشه باز هم از این نوع طنزهای خوب بنویسید.
دوشنبه ۹ در تیر, ۱۳۹۳ @ ۰۸:۳۱
سلام خدا قوت . واقعا جای تاسف است کسانیکه فرق گهر و خر مهره را نمی دانند خودشان را فرهنگ دوست می دانند و بالاتر اینکه اینها، دیگران را ضدشهید و ضدمراسم شهدا می دانند و خودشان را حامی شهدا؛ و مردم منطقه می دانند.
به جرات می توانم عرض کنم آنانیکه با این نوع کارها مخالفند هیچ چیز از فرهنگ و معرفت و ارزش شهدا و افکار آنان نمی دانند. باز هم می دانم آنانیکه نمی دانند و نمی خواهند بدانند در جهل مرکب ابدالدهر بمانند. ما که در عدم نصب بنر “پایگاه شهدای امام زاده میرافضل منطقه دوسرشمار” کار خودمان را کردیم و به قول آن مسئول پی گیری کنند نقل می کنم که: آن آقایان از این کار زشت بشدت پشیمان شده بودند و عذر خواهی کردند. امسال هم در مقدمات مراسم شهدا در تیله بن شیطنت هایی در حال اجرا هست که به صراحت و حضوری به بخشداری چهاردانگه اطلاع دادم و نامه ایی هم از طرف پایگاه شهدای امام زاده میرافضل دوسرشمار تنظیم شده و به استانداری و دیگر مسئولین خواهم داد و وظیفه ام را در قبال مردم و جامعه انجام می دهم و یک نسخه نامه و درد دل نامه ایی از دست آقایان و برگزاری مراسم شهدای سلیقه ایی و انگ و افترا زدن به دیگران در حال تنظیم است تا به سخنران مراسم شهدا امسال بدهم. اگر چه بعضی ها از هرگونه کار زشت و جا خوردن در پشت نام شهدا و بازی کردن با احساسات مردم و تغییر اسم منطقه و منحرف کردن مردم از اصل و نسب خودشان و … ابایی ندارند ولی ما هم مسئولیتی داریم، باید به احترام مردم و خون شهدا سکوت نکنیم. مسئولیت تمام مطالب فوق بعهده خودم می باشد. به امید خداوند در مقابل تمام ظاهرسازیها و فریب کاریهای آنان برای حرمت خون شهدا، در حد توان خودم خواهم ایستاد.
…………………………………………
سادوا: سلام جناب ساداتی. خوشحالی ام را پنهان نمی کنم از اینکه از شما عذرخواهی شده است و ناراحتی ام را نیز آشکار می کنم که بخاطر رفتار سلیقه ای آقایان، سال گذشته متضرر مالی میلیونی شدم و خود بقیه ماجرای فروش کتاب را می دانید.
امیدواریم یادواره شهدا همانگونه که همیشه تاکید کردم، محلی برای وحدت هرچه بیشتر مردم منطقه ما باشد نه اینکه محلی برای اعمال سلیقه و قدرت بعضی شود.
کاش یک معذرت خواهی کوچک هم از فرهنگ ما و ظلمی که در حقش کرده اند، می شد.
دوشنبه ۹ در تیر, ۱۳۹۳ @ ۱۳:۰۶
سلام و درود بر اهالی کوچه و خیابان فرهنگ. این آقایون یک بعدی با این حرکتهای ایضایی و ضدفرهنگی نمی تونن جلوی سیل خروشان فرهنگ مردمی رو بگیرن. فرهنگ مثل رودخونه خروشانیه که سیل بندهای خاکی رو نیست و نابود میکنه. پس جلوگیری شون در نهایت باعث نابودی خودشون میشه.
سه شنبه ۱۷ در تیر, ۱۳۹۳ @ ۲۱:۳۲
سلام آقای آزموده فامیل عزیز
شاید ندادن مجوز در ستاد یادواره شهدا، بی احترامی کردن به فرهنگ و فرهنگ دوستان نبوده بلکه به خاطر ارزش نهادن به مقام شامخ شهدای عزیز بوده و نباید همه چی رو طبق دیدگاه و منافع خودمون ببینیم. در واقع نباید مسائل رو با هم ادغام و قاطی کنیم. شاید فردا کشاورز و نجار و بقال هم انتظار فروش محصولات خودشون در ستاد و مراسمات شهدا داشته باشند.
از نطر من بیسواد، فکر کنم فروش ضعیف کتاب پیرون گفته حتی در برنامه تخصصی فرهنگی بالاده و تحت مدیریت خودتان که همون نکوداشت بزرگان بالاده بوده نیاز به بررسی و کالبد شکافی در برنامه گفتگوی ویژه خبری ساعت ۲۲:۳۰ شبکه دوی سیما یا در برنامه صفحه آخر شبکه بی بی سی فارسی داره و از شما دعوت بشه چرا در فروش به مشکل برخوردید.
علی الحال آب و هوا و شرایط فرهنگی صدا و سیما رو که در اون مشغول بکار بودید رو با بالاده مقایسه نکنین
اینجا بالاده است و فرهنگ و تمدن همچنان در خواب !!!
کاردگر بالادهی- شهیدآباد
…………………………………………..
سادوا: فامیل عزیز و ناشناخته جناب م کاردگر. ستاد یادواره شهدا در اینگونه امور فرهنگی می باید پیشقدم و حامی باشد. همانگونه که امثال بنده در یادواره ها پیشقدم هستیم و بر حسب وظیفه کاری انجام میدهیم. اما دادن مجوز همانگونه که در طنز نیز نوشتم، کاری بازدارنده می باشد که نمونه دیگرش ماجرای آن دوست تیله بنی هست که برشمردم.
مشکل فروش نرفتن کتاب در بالاده هم کالبد شکافی شده و دو سه مورد بسیار مهم به چشم می خورد: اول: کم بودن سرانه مطالعه در بین مردم، دوم: جا نداشتن خرید کالاهای فرهنگی در سبد مالی خانوار حتی اگر ده هزار تومان باشد. سوم: فرهنگ و اهمیت آن هنوز در بین نخبگان و تحصیلکردگان ما جایی ندارد تا چه رسد به مردم عادی که هزار و یک مشکل در زندگی خود دارند و دغدغه نان برایشان بیشتر از کتاب و فرهنگ اهمیت دارد.
البته پیشنهاد جالب شما را به شبکه دو سیما دادیم و گفتند از پیشنهاد دهنده یعنی حضرتعالی خواهیم خواست در برنامه حضور یابند لطفاً هر چه زودتر مشخصات و تلفن خود را برایم بفرستید. ولی بی بی سی را بی خیال شدم (دلیلش را خودتان می دانید!!).
جمعه ۲۰ در تیر, ۱۳۹۳ @ ۱۰:۳۳
با سلام.
از جناب آزموده عزیز تشکر می کنم که کاستی های فرهنگی رو با زبان شیوای طنز بیان می کنن.
اما میخواستم در جواب دوست عزیز «م کاردگر» چند نکته ای رو بگم:
عزیز من! وقتی میگی «ندادن مجوز در ستاد یادواره شهدا، بی احترامی کردن به فرهنگ و فرهنگ دوستان نبوده بلکه به خاطر ارزش نهادن به مقام شامخ شهدای عزیز بوده و نباید همه چی رو طبق دیدگاه و منافع خودمون ببینیم. در واقع نباید مسائل رو با هم ادغام و قاطی کنیم. شاید فردا کشاورز و نجار و بقال هم انتظار فروش محصولات خودشون در ستاد و مراسمات شهدا داشته باشند.»
اولش چه ارتباطی بین ارج نهادن به مقام شهدا و ندادن مجوز برای فروش یه کتاب فرهنگی وجود دارده؟ مگه یادواره شهدا یه مراسم فرهنگی نیستش؟
دومش چه منافع شخصی وجود داره که شما میدونین و آقای آزموده و ما و مردم نمیدونیم؟ مگه فروختن کتاب و پرکردن چاله چوله های قرضشون کاسبی هستش؟؟؟
سومش چه ایرادی داره که اون نجار و خوشنویس و عکاس و نویسنده و زن روستایی هم آثار فرهنگی و هنری و تولیدی خودشونو بیارن در یه روزی مثل یادواره شهدا و در یه مکانی که برای این جور نمایشگاه ها در نظر گرفته میشه عرضه کنن و بفروشن؟
ما دوسرشماری ها سی ساله یادواره گرفتیم ولی هنوز یه کار کوچیک بنام شهدا بنا نکردیم تا یادگار شهدای عزیز باشه. مدام می پزیم و شکم مهمونا میریزیم و همیشه نگرانیم برنج و گوشت کم نیاد.
البته نباید از سوء مدیریت ستاد یادواره هم به راحتی گذشت. این یادواره ها توی هر جایی از ایران اگه بود تا الان اون رو در سطح ملی و کشوری ثبت و مطرح کرده بودن. ولی ما هنوز توی چهاردانگه هم اسم و رسمی نداریم تا بتونیم در کنار یادواره یه چیزهایی برای آسایش مردم از دولت بگیریم. وضعیت بهداشت رو ببین! یه آمپول زن نداریم تا مردم از یه بیماری مثل فشار خون نمیرن!! بیکاری و مهاجرت که دیگه اظهر من الشمس هستش!! یه کارگاه تولیدی نداریم چهار تا جوان توش کار کنن!! جاده رو که دیگه حتمن دیدین! دو روز دیگه که موقع یادواره میشه یه لودری و بولدزری میارن و صافش می کن و حاجی حاجی مکه!!
اینه که شما هم همه چی رو با هم قاطی کردی برادر من! یادواره شهدا یه رویداد بزرگ فرهنگی توی منطقه ما هستش و اگه کارهای فرهنگی مثل فروش کتاب ضرب المثل دوسرشمار رو نتونیم توش بگنجانیم پس چه بهتر که این یادواره تعطیل بشه یا به همون ناهار دادنها و سیر کردن مهمونای شکم فربه و پُز دادن و ده ها میلیون خرج کردنها مثل مراسم پارسال با ۳۷۰۰۰۰۰۰ تومان اکتفا بشه.
من نمیخوام اصل یادواره شهدا و همه زحمات عزیزان رو زیر سوال ببرم ولی با روش فعلی اش هم صددرصد مخالفیم و با این روش اجرایی و سوء مدیریت و کژ اندیشی ها اگه صد سال دیگه هم یادواره بگیریم باز هم ناهاری هست و خرج و هدر دادن پول به اسم شهدا.
بیاییم راه شهدا را با اصلاح افکار و مدیریتمون ادامه بدیم و یاد شهدا رو با کارهای فرهنگی و ارج نهادن به اصول فرهنگی و روش های کارآمد و روزآمد زنده نگه داریم و کژ راهه ها رو به نام راه شهدا برای خودمون ترسیم نکنیم.
هم برای شادی روح شهدای عزیز صلوات بفرستیم و هم یه صلواتی برای تزکیه روح خودمون بفرستیم.
یکشنبه ۸ در تیر, ۱۳۹۳ @ ۲۲:۱۱
سلام دوستان فرهنگ دوست دیارمان. تا حالا فکر کردین که چرا توی منطقه ما کسی نتونسته و یا نمی تونه کار فرهنگی بکنه؟ چرا افراد نخبه و مدیر و مدبر و فرهنگی از این وادی فرار می کنن؟
جوابش ساده و روشنه: یا اونایی که میخوان کار فرهنگی بکنن اهل این کار نیستن و فرهنگ رو خوب نمیشناسن یا دیگران نمیذارن کار فرهنگی انجام بشه. اگه هم یه کسی مثل آقای آزموده با خون دل داره کار فرهنگی می کنه، هزار تا سنگ جلوی پاش میندازن.
من صمیمانه به جناب آزموده عزیز که دست بر قضا هم مرد فرهنگه، هم هنرمنده، هم فرهنگ بومی رو خوب می شناسه و هم با همه نوع سلیقه های فکری حتی مخالفان و دلواپسان فرهنگی! تعامل داره، تبریک میگم. بخدا اگه من و امثال من جاشون بودیم تا الان عطای کار فرهنگی رو به لقایش بخشیده بودیم و سرمون رو به زندگی خودمون گرم میکردیم ولی ایشون هنوز با این همه ناملایمات و نامردمی ها هنوز مَرد و مردونه ایستاده و داره فرهنگ مُرده و از بین رفته ما رو زنده می کنه.
خیلی ناراحت شدم وقتی دیدم ستاد واوسر جلوی فروش کتاب رو گرفت. واقعا جای تاسف داره که ستاد شهدای واوسر بخودش حق میده برای فردی مثل آقای آزموده تعیین تکلیف کنه. کاش این دوستان از توانمندی های فرهنگی و هنری این همولایتی عزیز بیشتر مطلع می شدن و میشناختنش. کاش قدر امثال آزموده رو بیشتر بدونن.
جای تاسف داره که ما آدمهای بزرگ رو پس از مرگشون می شناسیم که اونوقت دیگه کار از کار گذشته و وا حسرتا سر میدیم که چه کسی رو از دست دایم.
بازم جای تاسف داره که “ستاد یادواره شهدای واوسر” اذهان عمومی رو نسبت به خودش و ستادهای دیگه و افراد زحمتکش و بی ریایی که برای شهدا زحمت میکشن تا این اندازه خراب بکنه که بخاطر نام “دوسرشمار” بخواد جلوی فروش کتاب یا حتی نصب بنر بسیج رو بگیره. حداقل حرمت زحمات آقای آزموده که برای شهدا کشیده رو نگه میداشتین!! من تا زمونی که یادم میاد ایشون رو دیدم که برای شهدا زحمت بی ریا کشیده و هنوزم داره میکشه.
این قدرت و اجازه و اختیار رو کی به اونا داده که توی هر کاری باید نظر شخصی و جناحی و … خودشون رو عین “حکم” و “قانون” قلمداد کنن و برای همه چیز منطقه تصمیم بگیرن؟ یه بار شده کارهاشون و پیامدهای منفی اش رو بازبینی کنن؟ هدفم خدای نکرده نادیده گرفتن زحماتشون نیست ولی چرا ستاد باید توی هر کاری دخالت بیخودی بکنه؟ آیا بهتر نیست که اونا برای مردم «جاذبه» ایجاد کنن و نه «دافعه»؛ که امام راحل و مقام معظم رهبری نیز همیشه روی «جاذبه» تاکید فرمودن؟
متاسفم که افرادی مثل آقای آزموده باید خون دل بخورن و برای اعتلای فرهنگمون خواب راحت نداشته باشن ولی یه عده دیگه که بویی از فرهنگ نبردن شبو راحت سرشونو روی متکا میذارن و میخوابن و …..
اجر همه آدمای فرهنگی مثل آقای آزموده با شهدای عزیز منطقه دوسرشمار.