اندر حکایات پیرُن گفته – بخش یکم/ عین اله آزموده/ برای چاپ کتاب پیرُن گفته (مجموعه ضرب المثل های مازندرانی روستای بالاده و منطقه دوسرشمار) که چندی پیش و پس از ۱۵ سال تحقیق و تفحص و حفاری مجاز و غیرمجاز به زیور طبعش آراسته کردیم، به مشکل تامین هزینه مالی برخورده بودیم. از یه طرف در طول دو سه سال گذشته، کتاب را در محافل رسمی مثل یادواره بیست و هشتم شهدای منطقه دوسرشمار در بالاده (تابستان ۱۳۹۰) و یا مجالس عاشورا در همه مکان های بالادهی نشین و نشست های عمومی انجمن فرهنگی سادوا و حتی در تجمعات دو نفره و یک نفره و کمتر از این تبلیغ کرده بودیم، و از طرفی دیگه بسیاری از هم محلی ها و همولایتی های فرهنگ دوستمون برای تامین هزینه اش با تمام توان شون! قول مردانه و زنانه داده بودن.

این دوستان فرهنگ دوست! بقدری در پرداخت هزینه کتاب اصرار می کردن که ما شرمنده شده بودیم (یعنی من و برادرم که این کتاب رو نوشتیم) و کم مونده بود از خجالت آب بشیم! به ناچار به همه آنها اطمینان دادیم به موقع حتماً مزاحمشون می شیم. فکر کرده بودم اگه همه این عزیزان به قول شان همچین نیم بند هم عمل کنن پول چاپ سی عنوان کتاب هم تامین میشه!! زمان چون برق و باد گذشت، تا اینکه رسیدیم به نزدیکی های زمان چاپ کتاب که قرار بوده برای تیر ماه ۱۳۹۲ در مراسم یادواره واوسر و همایش بزرگان بالاده توزیع بشه.

یه روز دست در جیب کردم، دیدم جز چند تیکه پرینت موجودی چند تا کارت خالی عابر بانک چیزی ندارم. زنگ زدم به برادرم که به آن دوستان فرهنگ دوست؛ سلام گرم منو برسان و بگو که لطفاً «الوعده وفا». برادرم هم پس از تماس با اونا و یا رفتن به این روستا و آن شهر و این مغازه و آن منزل و مزرعه و حتی پای رکاب کامیون و خلاصه هر جایی که این فرهنگ دوستان حضور داشتن و پس از ابلاغ سلام گرم بنده، سر آخر دست خالی بر می گشتن و رویش هم نمی شد به من زنگ بزنه که نشد! پیامک می داد که با این شماره ها به فلانی و فلانی زنگ بزن. خلاصه من هم با هزار امید و دلگرمی به چند تاشون زنگ زدم. آنچه در پی میارم نتیجه این پیگیری های «مَسِک وار» بنده است که خودش حکایاتی داره که خواندنش خالی از لطف نیست:

ماجرای نفر اول:

فامیل نزدیک. سن حدود ۷۰ سال. ساکن: (نمی تونم بگم) دارای کارخانه ی …. (خدا بیشترش کند)/ حدود ساعت ۱۰ و نیم صبح یکی از روزهای اسفند ۱۳۹۱/ شماره را می گیرم: ۰۹۱۱۲۵ الی آخر. (انتظار نداشته باشین همه شماره اش را بنویسم) درست ۸ تا بوق خورد و نزدیک بود که اون خانمه ی مخابرات بیاد و بگه که «مشترک مورد نظر پاسخگو نیست، بعداً تماس بگیرید» و تازه می خواستم قطع کنم که خدا رو شکر جواب داد. می دانم شماره ام در گوشیش نبوده و تا خواسته ورانداز کنه که شماره ۰۹۱۲ کیه، خُب طول کشیده:

  • الووو! بفرمایید!
  • حاج آقا …. سلام. صبح شما بخیر. حال شما چطوره؟
  • علیکم السلام. شما؟
  • من فلانی هستم.
  • فلانی؟! آها! حال شما چطوره؟
  • به مرحمت شما خوبم.

 چند دقیقه رد و بدل کردن تعارفات معمول از حال زن و بچه گرفته تا مرغ و جوجه و گاو و میزان حقوق و مزایا و …. که اینجور موقع ها فقط کنتور همراه اول حواسش هست که چقدر تعارفات بیخودی می کنیم ) بعد گفتم:

  • کتاب ضرب المثل ها رو آماده کردیم و می خواهیم چاپش کنیم.
  • کار خوبی کردین.
  • خیلی ممنون از لطف شما. وظیفه فرهنگی مونه این کارا. جسارتاً شما قولی داده بودین که هر وقت خواستین کتاب رو چاپ کنین بمن خبر بدین. خب. الان خبرتون دادم.
  • چشم. وظیفه منه به شما کمک کنم. کی می خواهین چاپش کنین؟
  • فکر کنم تا مجوز بگیریم برای خرداد ماه سال دیگه بشه.
  • خیلی خوبه! این ورا کی میآیی؟ هر موقع اومدی، بمن سری بزن.
  • برای عید حتماً خدمت می رسم. ممنون از بزرگواری شما. خدمت خانواده گرامی خیلی سلام برسانید.

نوروز ۱۳۹۲ خیلی زود از راه رسید و کتاب تقریباً پیش از موعد آماده چاپ شد. این بار به همراه برادرم و برای عید دیدنی و رفع مشکل مالی کتاب به منزلش رفتیم. روبوسی و تعارفات طولانی که تمام شد، سر حرف را باز کردم که ما به لطف شما برای چاپ کتاب امیدوار هستیم.

  • هزینه اش چقدر میشه؟
  • اگر هزار جلد چاپ کنیم حدود ۳ تا ۴ میلیون تومن. البته اگه کاغذ تا خرداد ماه گرون تر نشه!
  • به روی چشم. من همه هزینه اش را میدم.

خدایی اش خیلی خوشحال شده بودیم، اصلاً از این فامیل ما بهتر، فامیل پیدا نمی شه. قرار شد یک ماه دیگر بهش زنگ بزنیم تا چک بکشه.

یک ماه دیگه: ساعت ۵ بعدازظهر اوایل اردیبهشت ۱۳۹۲:

  • الو؟ سلام حاج آقا! حال شما چطوره؟

البته ایشون همیشه به ما لطف دارن و خیلی گرم احوالپرسی می کنن و معمولاً چند دقیقه ای فقط به تعارفات معمول می گذره!! (که اینجور موقع ها فقط کنتور همراه اول حواسش هست که چقدر تعارفات بیخودی می کنیم ) وقتی موضوع قول مالی کتاب را پیش کشیدم گفتن:

  • من الان بالاده هستم! دو سه روز دیگه برمیگردم.
  • باشه. پس من دو سه روز دیگه زنگ میزنم. خدا نگهدار.

دو سه روز دیگه:

  • الو؟ سلام حاج آقا! حال شما چطوره؟
  • سلام. ببخشید من دستم بنده می تونی فردا زنگ بزنی؟

فردا:

  • الو؟ سلام حاج آقا! حال شما چطوره؟

با کنایه و هزار تا عذرخواهی از مزاحمتم موضوع کتاب رو پیش کشیدم. دوباره گفتند:

  • من الان بالاده هستم! دو سه روز دیگه برمیگردم. زنگ بزن.

سه روز دیگه:

زنگ موبایلش به صدا در میاد :بیییییب – بییییییب – بییییییب که یهو یکی از اون ور خط جواب داد که:

  • حاجی دستش بنده.  خودش بهتون زنگ می زنه!

یک روز، دو روز، ده روز گذشت و هر موقع زنگ موبایلم به صدا در می اومد فکر می کردم حاجی هست و زودی جواب می دادم. اما دریغ از یه تک زنگ!! بعد ده روز زنگ زدم که یا بالاده تشریف داشتن و یا اینکه دست شون بند بوده  و باز کسی دیگه بجاشون جواب دادن! کاش همون اولش می فهمیدم سر کارم! و اینقدر پول موبایل حروم نمی کردم.

یادم رفته بود بگم که توی همین کتاب پیرُن گفته  ضرب المثلی داره که وصف حال این حاجی ما هست:

وِنِه تَش جِه گَرم نَویـمِه ، وِنِه دی جِه کُور بَویمِه

Ven taš jeh garm navime, ven di jeh kur bavimeh

ترجمه: از آتش او گرم نشدیم، از دودش کور شدیم.

کاربرد: کسی که خیرش به ما نمی رسد ولی زیانش به ما می رسد.

گونه ای دیگر از این ضرب المثل: وِنِه تش جِه گرم نَویمِه ، وِنه دی جِه کُور بَوُئیم؟ (فعل ها جمع است)

…………………………………………………………………………………..

کتاب « پیرُن گفته » به چاپ رسید

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۱۴ بهمن ۱۳۹۲
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب

سلام آقای آزموده عزیز . طنز تلخی بود. جای طنز در سایت خوب سادوا خالی بوده. با خوندن این طنز زیبا خندیدم و گریستم که چقدر فرهنگمون مظلومه و آدمای فرهنگی چقدر مظلومانه تلاش می کنن تا کتابی رو چاپ کنن. کاش « کَرَم داران عالم را دِرَم بود – یا – دِرَم داران عالم را کَرَم بود »
هیچ موقع از اونایی که قول میدن انتظار یاری نباید داشت.

حسین دهبندی بالادهی گفت

سلام آقای آزموده. داستان جالب و دردناکی بود. اما به این مردم نمیشه دل بست. خواهشاً اسم این حاج آفا رو بگید تا مردم بیشتر بشناسنش. مرسی.
……………………………………………….
سادوا: جناب دهبندی عزیز سلام. ضرورتی ندارد که اسم افراد ذکر شود. فکر کنید این حاج آقا، پدر یا پدربزرگ و عمو و دایی شما باشد، آیا صلاح هست ذکر گردد؟ پس اجازه بدهید با آبروی افراد حتی به صورت طنز هم بازی نشود.

در همون پیرون گفته مثلی نداری که بگه :
تِ تش مره گرم نکارده؛ تِ دی مره کور هاکرده
راستی راستی طناز بیی ته
قشنگ بیه کف هاکاردمه
خبری در باره شاهدژ در وبلاگ بنویشتمه که مه سرجه خرچنگ راست بیه
امبه یتا شعر بنویسم و بائورم که:
شاهدژ آن قله والا تبار
آن نماد مردمان استوار
آنکه می باشد به تاریخ کهن
در دل دشت “خجیری” پایدار…
…………………………………………………
سادوا: سلام امیرجان. اتفاقاً داریم خوبش را هم داریم. چند تا هم داریم. به مورد خوبی اشاره کردید و در پایان مطلب آن را اضافه می کنم.
خبر شاهدژ را هم می خوانم و استفاده می کنم.

حسین دهبندی بالادهی گفت

سلام مجدد آقای آزموده. فرقی نمیکنه کی باشه. مهم زیر قول زدن و پای حرف خود نبودنه که متاسفانه همه دارن از این جور کارا انجام میدن. اما من دوست دارم اسم اون طرف گفته بشه. من بجای شما باشم پنهان کاری نمیکنم.
……………………………………………………
سادوا: آقا حسین عزیز٫ این پنهان کاری نیست. همه می دانند که سادوا با مردم بالاده رو راست هستیم. همه بالادهی ها برای ما عزیز هستند. من فقط می خواستم در پوشش طنز، یک درد دلی را مطرح کنم نه اینکه خدای نکرده باعث رنجش دیگران مخصوصاً بزرگان شوم. شاید همین فامیل ما برای کتاب های بعدی جبران کند.
صبر کن تا قسمت های بعدی را منتشر کنم که تلخ تر هم می شود.

سلام. طنز کوتاه و جالبی بود. دست آقای آزموده درد نکنه. تا الان فکر می کردم که آقای آزموده در طنز دستی ندارن و بیشتر به کارهای جدی در ادبیات فولکلور قلم می زنن. اما با خوندن این طنز بیشتر با قلم شون آشنا شدم. بهتون تبریک میگم که خیلی خوب موضوعات پیش پا افتاده رابه مطلبی ادبی و خوندنی تبدیل می کنین.
……………………………………………………………………..
سادوا: سرکار خانم ربابه م . سلام. از لطف شما سپاسگزاریم. نوشته های دست و پا شکسته بنده را به حساب فولکلور غنی دیارمان نگذارید. هر گاه دوستان به سادوا کم لطفی می کنند و مطلبی نمی فرستند، مجبورم چیزی بنویسم تا سادوا تعطیل نشود. از اینکه نوشته های مرا می پسندید نشانه بزرگواری شماست.

درود بر شما آقای آزموده
احتمال میدهم سعدی هم برای چاپ دیوان غزلیاتش با چنین افرادی مواجه شده بود (شاید هم نسبتی در شجره نامه پیدا شود!!!) که از سر سوز به دل نشسته، چنین سوزید و سرایید:
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به! که ببندی و نپایی
در رویارویی ها، در خاطرمان باشد «اگر کسی خط قرمزی بر نامت کشید پایان اعتبار شما نیست، آغاز بی اعتباری اوست».
همیشه شادان و جاودان بمانید.
…………………………………………………….
سادوا: درود فراوان بر شما. شاید نسب من به شیراز و یا نسب سعدی به مازندران برسد. گاهی این شوخی ها را باید جدی گرفت و پی اش رفت، شاید نتیجه هم داد و به یک قرابت نسبی با سعدی شیرین سخن داشتیم!!!
از ابراز همدری شیرین تان سپاسگزارم.

سلام خدمت آقای آزموده عزیز و بزرگوار خدمت شما عرض شود کارهای فرهنگی سختیها و مشکلات زیادی دارد و باید به همت شما آفرین گفت و دستمریزاد. می خواهم بپرسم الان کسانی می آیند و می گویند اسم اون حاج آقا را بگید و فقط به به و چه چه می کنند و نظر خوب میدن! چرا خودشون دست به جیب نمی شن و گره از کار فرهنگ و فرهنگ دوستان منطقه باز کنند. (حالا اون بنده خدا یه چیزی گفت و بعداً مشکلی برایش پیش اومد الله اعلم) شما پیشقدم شوید. ابراز همدردی شیرین دردی را دوا نمی کند. بسم الله…
……………………………………………
سادوا: از لطف شما سپاسگزاریم. ما نیز هرگز نام چنین افرادی را که قول همکاری دادند و بنا بر هر دلیلی نتوانستند بقول شان عمل کنند را نخواهیم گفت. این روزها کمتر کسی برای خرید کتاب پول می دهد چه برسد به چاپ کتاب! باور بفرمایید فروش این کتاب در نشست های دوستان سوادکوهی، قائمشهری و … برابر با فروشی است که در بالاده و منطقه دوسرشمار صورت گرفته. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

سلام خدمت مدیریت محترم سادوا
ای کاش بجای قضاوتی عجولانه در این روزگار وانفسا خودمان را جای بزرگانی بگذاریم که سنگینی بزرگواریشان از توشه راهشان بیشتر است . جناب آقای آزموده (چهاردهی) بهتر بود که قبل از نوشتن این طنز پر گلایه و در عین حال متوقع، از احوال این فامیل بزرگوار بیشتر جویا می شدید، شاید در این برهه از زمان که همه در معرض حوادث غیرمترقبه هستیم ایشان نیز دچار مشکلی بوده اند اما بزرگیشان مانع از ابراز این مشکل بود. برای کسانیکه ادعای فرهنگ تکریم بزرگان را دارند سزاوار نیست که چنین نامهربان با بزرگانشان باشند.
………………………………………………..
سادوا: جناب کمال سلام. نوشتن طنز بر پایه واقعیت های اجتماعی است و نه ذهنیات نویسنده. در این طنز از کسی نامی نبرده ایم که نگران شوید. خوشبختانه وضع اقتصادی این بزرگوار و نیز چند بزرگوار دیگر که قول دادند و عمل نکردند بقدری خوب است تا خداوند را شکر کنیم که در بالاده چنین افراد متمکنی هم داریم. از کسی توقع نداریم که متوقع باشیم ولی فرهنگ متعلق به همه بالادهی هاست. چرا نباید حمایت مالی شویم تا کارهای فرهنگی انجام دهیم؟ ما ادعای تکریم بزرگان را داریم و بدان عمل هم کرده ایم و عمل هم می کنیم و برگزاری همایش بزرگان بالاده و فرهنگ تکریم با حمایت مالی بزرگان بالاده انجام گرفت و دست یکایک بزرگان بالاده را که برای همایش خودشان کمک مالی کرده اند را می بوسم و این موضوع یعنی طنز هیچ ارتباطی با «نامهربان بودن با بزرگان» ندارد.
از اینکه اینگونه برداشت نادرست از طنز دارید بسیار جای تاسف دارد و برای چیزی ناراحت هستید که خودتان می بافید. بگذارید مردم شریف بالاده بدانند که برای رشد و تقویت فرهنگ زادگاه شان نیازمند حمایت مالی و معنوی آنها هستیم. اگر همه دست بدست هم می دادیم تاکنون می توانستیم خیلی کارهای ماندگار در عرصه فرهنگ بالاده انجام بدهیم و متاسفانه ندادیم.

سلام. خدمت مدیر محترم سایت سادوا
در یادداشت خواننده ای به نام (کمال) چند تا موضوع رو میخوام یادآوری کنم:
۱ . نمی شه بگیم که آقای آزموده و سایت سادوا فرهنگ بالاده رو معرفی کنن ولی بزرگان هیچ کمکی نکنن. بالاده رو با بزرگامون می شناسن نه با امثال بنده ی یک لا قبا که نه مکنتی داریم و نه مقام و منسبی. جدای از این برای چاپ کتاب (پیرون گفته) سالها وقت گذاشتن (توی مقدمه اش نوشتن ۱۵ سال که به این برادران زحمت کش خسته نباشید میگم ) چرا نباید از بعضی از بزرگان بالاده توقع کمک مالی داشته باشن؟ فرهنگ رو بزرگان باید حمایت کنن وگرنه آقای آزموده و دوستای فرهنگی مون با دست خالی به جایی نمی رسن.
۲ . اگه برای بزرگان بالاده خیلی ناراحت هستین (که بی دلیل هم ناراحت هستین)، لطفاً دست به جیب کنین و یه کم کمک مالی کنین. شماره حساب سادوا اون بالای سایت سادوا هست.
سایت سادوا دامنه وسیعی از مطالب رو در بر میگیره و جا داره از مدیر توانایش تشکر کنم که خیلی عالی دارن مدیرتش می کنن. نکنه یه وقتایی از این جور طعنه ها و یادداشتها دلسرد بشین.
۳ . کسی که کارخونه داره حتماً می تونه ۱۰۰۰۰۰۰ تومان نه ۵۰۰ هزار تومان نه ۱۰۰ هزار تومان نه ۵۰ هزار تومان نه ۱۰ هزار تومان (به اندازه پیش خرید یه کتاب) کمک کنه که این پولها براش پولی نیستن. پس چرا قول میده و قال می ذاره؟ اتفاقاً زیر قول زدن بزرگان جای گلایه داره. نکنه اون آدم کارخونه دار شما بودین آقا کمال؟
…………………………………………
سادوا: سرکار خانم ربابه . م / با سلام. از لطف شما سپاسگزاریم. یقیناً اگر حمایت مالی مردم بالاده نبود تاکنون هیچ یک از کارهای فرهنگی از جمله چاپ همین کتاب میسر نمی شد. دست همه این بزرگواران را می بوسم. شما هم درست می فرمایید که همه مخصوصاً بزرگان بالاده (که شکر خدا سرمایه ای هم دارند) باید از فرزندان فرهنگی خود حمایت کنند. توقع ما از بزرگان مالی بالاده همه نوع حمایت چه معنوی و چه مادی است.

سلام مجدد خدمت جناب آقای آزموده(چهاردهی)
بزرگی انسانها به تمکن مالی آنها نیست، چه بسا انسانهایی که کیسه خالی داشتند و دلی بزرگ، من نیز مثل همه دوستان از هویت این بالادهی عزیز آگاه نیستم و تنها بر اساس قانون دلم، دلگیری شمارا میخواستم تسلی دهم. اما متاسفم که شما بار دیگر دل کوچکتان تاب انتقادی دوستانه را نداشت. باید خدمت شما و آن دسته از دوستانی که ادعای یک لا قبایی را میکنند، عرض نمایم برای کمک گرفتن به فردی یا افرادی مراجعه نمودید که به واقع دل بزرگ نداشتند و تنها کیسه شان بزرگ است. پس طنز تلخ توسل به بندگان ناتوان خداوند برای شما نیز صادق میباشد و جای گلایه نمیگذارد. بهتر است از این به بعد به بزرگان واقعی بالاده مراجعه کنید که دلشان بزرگ است.
…………………………………………
سادوا: سلام. این شعار که «بزرگی انسانها به تمکن مالی آنها نیست» می تواند کارکردی دوگانه داشته باشد. در رابطه با چاپ همین کتاب، مگر کسانی که بزرگ بودند و تمکن مالی نداشتند توانستند کمکی کنند؟ یا کسانی که تمکن مالی داشتند و اتفاقاً بزرگ هم بودند کمکی کردند؟ مگر برای روستای بزرگی مثل بالاده با این همه اشخاص بزرگ و متمکن …..
راست گفتید! دل ما در برابر بزرگان به ویژه متمکنین مان خیلی کوچک است و تاب انتقادی کوچک را ندارد.
بگذریم. باقی بماند برای بخش های بعدی طنز٫
راستی! دو سه نفر از بزرگان واقعی بالاده (البته به قول شما که از نظر ما همه مردم بالاده بزرگ هستند) را به ما معرفی کنید تا پس از این به آنها مراجعه کنیم. (این را جدی عرض می کنم.)

سلامی دوباره خدمت آقای آزموده (چهاردهی)
«بزرگی انسانها به تمکن مالی آنها نیست» یک شعار نیست …
ظاهرا تابستان مراسمی تحت عنوان نکوداشت بزرگان بالاده برگزار شد که در آن مراسم نام و تصاویر بزرگان بسیاری آورده شد و از آنان تجلیل به عمل آمد، حال سوال اینجانب از شما این است : آیا در روستای بالاده با داشتن اینهمه آدمهای بزرگ که برایشان مراسمی تحت عنوان نکوداشت بزرگان بالاده گرفته شد، چهار نفر اهل فرهنگ و دوستدار بالاده در این جمع کثیر نبودند تا مشکل چاپ کتاب را مرتفع کنند؟؟؟؟
اگر اینطور باشد پس برگزاری مراسم تحت عنوان نکوداشت بزرگان بالاده به شکلی که برگزار شد کاملاً اشتباه بود.
سوال دوم را از خانم ربابه م میپرسم: لطفا ده نفر از بزرگان بالاده که به قول خودتان (بالاده رو با بزرگامون می شناسن) را نام ببرید تا ما هم با این بزرگان بیشتر آشنا شویم.
خانم ربابه م بنده اون آقای کارخونه دار نیستم، ضمنا خوبه خودمان را شریک مال دیگران ندانیم.
سوال سوم: کتاب چاپ شد؟؟
…………………………………………..
سادوا: اقا کمال سلام. کاش خودتان را هم معرفی می کردید.
ظاهراً نه از مطالب سایت سادوا مطلع هستید و نه از چاپ کتاب خبری دارید. برای اطلاع حضرتعالی اینکه کتاب چاپ شده در همان مراسم نکوداشت بزرگان بالاده از آن رونمایی و بفروش گذاشته شد. بالاده آدم های بزرگ زیاد دارد و کسی هم منکرش نیست و برگزاری چنین مراسمی نیز یک ضرورت بوده است. مشکل مالی چاپ کتاب را تعدادی از افراد جوان و میانسال با لطف و بزرگواری خود حل کرده اند.
امیدوارم همه بزرگان بالاده و از جمله شما در زمینه فرهنگی یاریگر ما باشید.

سلام خدمت مدیر محترم سایت سادوا
با احترام بگم که بالاده بزرگان زیادی داره و تعجب می کنم وقتی آقا کمال میفرماین که تعدادی از اونا رو نام ببرم!! مگه شما بالادهی نیستین؟
چاپ کردن همین کتاب پیرون گفته با ۱۵ سال تلاش کار آدمای بزرگه. برگزاری همین همایش گرامیداشت مقام بزرگان بالاده کار آدمای بزرگه.
مدیران موفق بالاده مثل آقایون مهندس قربانی و مهندس نورالله دهبندی و نعمت اله دهبندی و صالح کاردگر و علیرضا قاسم پور و … دیگران آدمای بزرگ بالاده هستن.
آقای آتنی مفرد و آقای حسن اسماعیلی که ۳۰ سال بی منت شورای بالاده بودن آدمای بزرگی هستن.
۲۰ تا پدر و مادر شهدای عزیزمون آدمای بزرگی هستن.
خاله نجیبه و مشهدی مریم و مشهدی رقیه و سیده جده و … از زنان بزرگ و بومی بالاده هستن.
از قدیمی ها مثل مرحوم حاج حسن دهبندی و قاسمعلی دیوبند و ملاممدی و ملاعلی و شیخ حیدر و تهمورث و درویش خسروی و حاج روحل پهلوان و مرحوم اکبر چهاردهی و حاج میرزمان و حاج اسمل و قاسم میراشکار و … که آوازه شون همه جا پره.
از بزرگان الان: حاج علی دهبندی و حاج سیدخلیل ساداتی و حاج میرعباس ساداتی و حاج مرتضی توبه و حاج میرشعبان ساداتی و مشهدی جانبرار چهاردهی و حاج آقا سیدرسول ساداتی و حاج آقا سیدیوسف ساداتی و ده ها بزرگ دیگه توی بالاده هستند.
از جوانترها بگم: مهندس علیرضا صادقی فر معمار، عین اله آزموده مدیر انجمن فرهنگی سادوا، نعمت اله آزموده نویسنده کتاب پیرون گفته، خانم مهندس نرگس کاردگر نویسنده مقالات علمی، خانم نوجوان مهرانه چهاردهی قهرمان سبک شیتوریو شوکوکای یونیون، خانم مریم فولادی بالادهی بانوی قهرمان قایقرانی، خانم سیده ربابه ساداتی شاعره مطرح ملی، یاسر خاسب استاد تئاتر بین المللی، دکتر یحیی کاردگر استاد ادبیات، دکتر شاهین دهبندی پزشک مردم دوست، دکتر سیدمحمد رضوی رادیولوژیست، دکتر رضا دهبندی، استاد سیداکبر ساداتی،‌ استاد سیدحسین ساداتی استاد دانشگاه، مهندس امین موسوی معمار، آقای کاوه کاردگر استاد موسیقی و کمانچه، کمیل قاسم پور جوان کوهنورد و …..
آقای آزموده! لازمه دوستان بدونن که من اکثر این بزرگان رو از لابلای مطالب سایت خوب سادوا شناختمشون و اگه آقا کمال و دوستای دیگه هم یه نگاهی به سادوا بندازن با این بزرگان بیشتر آشنا میشن.
………………………………………………………………..
سادوا: سرکار خانم ربابه . م. از لطف شما در برشمردن بزرگان بالاده سپاسگزارم. جای این بنده در میان بزرگان نیست. ماشاالله همه را ذکر کردید ولی خیلی ها را از قلم انداختید و امیدوارم همه ما قدر بزرگان بالاده که سرمایه های معنوی ما هستند را بیشتر بدانیم. ارادتمند/ عین اله آزموده

گویند که بزرگی
نه به سن است و نه به سال
نه به مال است و نه جمال
نه به خال و نه به قال
نه به قول و نه به فال

گمانم در این بالاده نه اعتدال است نه تدبیر
گوئی همیشه افراط بودست و همیشه تفریط

بازم سادوای عزیز باز نامه دادم
نمیره قصه کارات ز یادم
گذاشتی عمرتو پای دل اینجا
نشستی پای حرفهای مردم اینجا
نترسیدی تو از امروز و فرداها
نرنجیدی تو از افکار و کارها

خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم
به فکرتم به یادتم زنده به عشق و حالتم
اونجورا که تو فکرمی حس میکنم کنارمی

اشاره ای کنم به بزرگ نمائی خانم ربابه . م و کوچک نمائی آقا کمال
سعی کنین با دو چشمتون همیشه واقع بین باشین نه غیر واقع بین

قبلا هم اشاره کردم آقای آزموده دارند اشتباه فکر میکنن و اشتباه علیه ایشون فکر میکنن.
بهتره بحث مالی رو فعلاً به زبون نیارین
کمی صبر و حوصله مانند گذشته بسان فرودسی ایران زمین
بسی رنج بردم در این سال سی . . . . . . . .
رنجها باید کشید و حرف ها شنید
سادوا با ورود به بحث مالی و متلکهاش و مثلهای پیرون گفتش پایه های خودشو ضعیف میکنه در نظاره مردم.
پس بهتره موضوعات جدید علمی و فرهنگی و بحثهایی رو وسط بکشن که خفته های مشاهده گر سادوا ترغیب بشن به دادن نظر – اطلاعیه – و . . . .
به نظر شما کی میاد هزینه پیرون گفته رو کامل بده
خانم م برخی از اسامی رو نام بردند که واقعاً بزرگن و بر هیچ کس خوبیاشون و عملکرد و رفتارشون پوشیده نیست. اما یکی دوتاشون نه تنها بزرگ نیستند بلکه برخلاف ظاهر اقتصادیشون فقر فرهنگی دارند و انسانهای ضعیفی هم هستند.
امیدوارم روزی در سادوا موضوع مالی دیگر در تیترها قرارنگیرد و مردم خودشون به اندازه نیاز سایت حمایتشون کنن
راستی آقای آزموده از شوراها خبری نیست شما خبری ندارید که لااقل بدونیم شورای ماچی میکنند؟ /// شاهرخ دهبندی
……………………………………………
آقا شاهرخ عزیز سلام.
بزرگی به بزرگی است و بس٫ این بزرگی گاه به مال است و گاه به قال. گاه به قول. گاه به دلجویی از سادوا. گاه به فرستادن یک مقاله، یک عکس، یک خاطره دو خطی. گاه تشویق فلان پیرزن است و گاه به یادداشت فلان کودک بالادهی در سادوا. گاه به جد هست و گاه به طنز٫
این مطلب طنز، ورود به بحث مالی نیست بلکه گذر از این بحث است. گاه نباید از خودتان بپرسید که هزینه فعالیت های سایت سادوا و انجمن فرهنگی سادو برای فرهنگ بالاده از کجا تامین میشود؟ تا ما هم جواب بدهیم از یاری همین بزرگان بالاده با همان تعریفی که گفتیم. از محل همیاری و لطف بزرگان بالاده. از لطف همان معلم عزیزی که فقط ۴۰۰۰ تومان کمک کرد و گفت ببخشید که بیش از این در توانم نیست.
اتفاقاً بد هم نیست هر از چندی بحث مالی یادآوری شود حتی در قالب طنز که کار فرهنگی بدون حمایت مالی امکان پذیر نیست.
راستی نفهمیدیم که چه بزرگانی فقر فرهنگی دارند؟ مگر می شود کسی بزرگ باشد و آن وقت ….؟ اگر مردم را قضاوت نکنیم بهتر نیست؟
از شورای اسلامی بالاده پرسیدید؛ همین چند روز پیش از رئیس محترم شورا پرسیدم، جواب دادند که در حال حاضر چیزی برای اطلاع عموم ندارند و امیدواریم شورا بتواند هر شش ماه گزارش کاری جهت انتشار در سادوا آماده کند.

با سلام و احترام خدمت مدیر محترم سایت سادوا.
وقتی دیدم آقا شاهرخ هم یادداشت نوشتن و آقای آزموده هم خیلی مبسوط بهشون جواب دادن، دلم نیومد یه اشاره کوچیکی هم به بعضی از موضوعات نداشته باشم.
منم میگم سادوا نبایستی بحث مالی رو وسط بکشه چون اونوقت دست و دلمون میلرزه که نکنه ما هم پولی برای فرهنگ مون خرج کنیم. تا وقتی که خودمون دست به جیبب نشیم و احساس مسئولیت خودجوش نکنیم، نمیدونیم این هزینه ها چه جوری تامین میشه. همونجور که آقای آزموده گفتن یه موقعایی باید از خودمون بپرسیم این هزینه ها رو چه جوری تامین می کنین؟ مگه امثال بنده یا آقاکمال تونستیم قدم کوچیکی واسه فرهنگ مون برداریم؟ آیا تونستیم به اندازه همان معلم و به اندازه ۴۰۰۰ تومان احساس مسئولیت کنیم؟
من پیشنهاد می کنم که موضوع مالی سادوا رو همیشه بگین تا امثال من یادشون بیاد که همه مون در مقابل فرهنگ مون مسئولیت داریم. برای بزرگان بالاده احترام بیشتری قائل بشیم که اونا سرمایه های ما هستن.
ببخشید که این روزها خیلی مزاحمتون میشم.
……………………………………………………………………….
سادوا:‌سلام. از یادداشت شما سپاسگزاریم. دیدگاه همه خوانندگان گرامی برای ما محترم است.

سلام. این که گفتم برای یکی دو نفر بزرگنمائی شده، حقیقته محضه.
آقای آزموده میدونن برای یکی از بزرگانی که در لیست خانم ربابه م هستن تماس گرفتن و با توجه به سرمایه زیادش در پاسخ این رو اعلام کردند که فامیل جان خودت میدونی امسال کشاورزی چه وضعی بوده دستم خالیه و …. چه کار می کنین شما مگه؟
روزی که برای علی ابن ابیطالب در حال رکوع نیازمندی به ان بزرگوار مراجعه کرده بودن ان بزرگوار درحال رکوع انگشتر قیمتیشو طوری در آورد که نه نمازش باطل بشه و نه نیازمند دلشکسته. یعنی چنان کرد که خدا خشنود و او رستگار و نیازمند از شوق در حال پرواز٫ بله! مگه میشه سرمایه داشت و از نداری نالید؟؟؟
بنده سواد زیادی ندارم ولی کارشناسی … را به زار و زور گرفتم و با این سواد کم از مطالب گفته شده و ضرب المثلهای سادوا احساس میکنم همیشه سادوا در حال بحث مالیست و چه بسا این موضوع بر روحیه و ذهنیت من و امثال بنده اثر منفی گذاشته.

آقای آزموده باید روش خودشو عوض کنه تا به هدفش برسه.
شما حکایت پیرون گفته دو رو که تو سادوا اومده بخونین. چرا ۴ میلیون و خورده ای رو میندازین گردن یه نفر؟ والله با من اگه تماس گرفته میشد سنگ کوب میکردم.
این مبلغ رو طبق هزینه های وارده در یک جدول دقیق و شفاف بصورت عکس و مستند در سایت بیارین و مبلغشو آگهی کنن هرکی هرچی در توانشه بده.
اگر جبران هزینه نشد اونوقت به چند نفر خیر (نه پولدار و مالدار) اطلاع بدن شاید موضوع حل بشه.
بقول معروف چهار بار به نعل میزنیم یکبار به میخ هم بزنیم.
ما همیشه نباید دیگران رو محکوم کنیم یکبار بیایم نحوه ورود خودمونو برای درخواست مساعدت مالی بازبینی کنیم. شاید اشکال در روش کاری ما باشد که پاسخی نمیگیریم. شاید در مدیریت ما / شاید در گروه انجمن ما / شاید ….
آقای آزموده منظورم به تغییر شما نیست. بیاین تغییری در گروهتون بدید و تغییر در روشتون بدید. احتمالاً پاسخ بگیرید
بخشی از پتانسیل های بالاده در حوزه روابطی شما نیستن و این خود ضعف است.
دادن گزارش عملکرد انجمن سادوا و گزارش ریز هزینه ها و برنامه ها هم مطمئناً بی تإثیر نخواهد بود …. مستدام باشید/
……………………………………………..
سادوا: جناب آقا شاهرخ سلام. از یادداشت بلند و دلسوزانه شما سپاسگزاریم.
حقیقت مطلب این است که انجمن فرهنگی سادوا با دست خالی و بدون هیچ حمایتی از طرف بزرگان اقتصادی بالاده بنیان گذاشته شد و تا به امروز نیز در حد توانش (که بیشتر از این ها می تواند می باشد) کارهایی فرهنگی انجام داده است.
در باره کتاب پیرون گفته نیز تعدادی از همین بزرگان میانسال بالاده (که بزرگان اقتصادی بالاده نیستند و سن شان کمتر از ۶۰ سال است) هزینه چاپ را پرداخت کرده اند و همیشه سپاسگزارشان هستیم.

اصلاً قرار نبوده همه هزینه توسط یک نفر پرداخت شود که بقول شما سنگ کوب کند!! بلکه بنا بر این بوده که هر نفری که اعلام آمادگی کرده بود، بخشی از هزینه را پرداخت نماید (از ۳۰۰۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰۰ تومان).

در باره تامین هزینه چاپ کتاب نیز چند روش وجود دارد:
۱ . کتاب را به مفت به ناشری بدهیم تا دو زار ده شاهی به زحمات ۱۵ ساله دو نفر بدهد و هر طور و در هر کجا خواست آن را توزیع کند. ناشر هرگز نمی آید کتابش را در بالاده و منطقه دوسرشمار بفروشد بلکه به چند کتابفروشی و اداره و نهاد فرهنگی و کتابخانه های سراسری در کشور میدهد و پولش را می گیرد. در حالیکه هدف ما فرستادن این کتاب به خانه های تک تک بالادهی ها و دوسرشماری ها بود.
ناشری هم که مسئولیت چاپ کتاب ما را بر عهده گرفته یعنی استاد سیداکبر ساداتی خود بالادهی هستند و از افتخارات فرهنگی ما، که با نهایت لطف و بزرگواری ایشان این کتاب مراحل گرفتن مجوز چاپ را طی کرد و ایشان نیز هیچ هزینه ای برای ناشر بودن دریافت نکردند و اجازه دادند کتاب در بالاده بفروش برسد که این لطف شان جای سپاسگزاری دارد.
۲ . هزینه کتاب را نویسنده خود پرداخت کند که ما نیز چنین سرمایه ای نداشتیم.
۳ . کتاب را پیش فروش کنیم که چنین نیز کردیم. در سایت سادوا اطلاعیه گذاشتیم و چند بار به ۵۰۰ نفر بالادهی و دوسرشماری پیامک پیش فروش دادم که کمتر از ۲۰ جلد را پیش خرید کردند!!
۴ . هزینه را از افراد خیر و فرهنگ دوست درخواست کنیم که به عنوان آخرین راه حل نیز چنین کردیم که الحمدلله لطف شان شامل حال کتاب و فرهنگ ما شد.

مدیر انجمن فرهنگی سادوا در تمامی جلسات این انجمن گزارش کار می دهد که گزارش مالی نیز یکی از این موارد است و در گزارشات قبلی سادوا درج شده است. هر بار نیز مناسبتی بوده گزارش کار و اقدامات انجام شده را داده ایم و در این مورد شفاف عمل کرده ایم.

روابط عمومی انجمن فرهنگی سادوا قابل دفاع است هر چند ممکن است نواقصی هم داشته باشد که بخاطر عدم تمایل بخشی از مردم به همکاری و یا بی تجربگی ماست. نمی توان پس از ۶ سال که از عمر این انجمن می گذرد انتظار داشته باشیم که همه مردم به سوی انجمن بیایند و با آن همکاری کنند. از قدیم همیشه یک فاصله ای (شما بخوانید بدبینی و شک و تردید) در ذهن مردم نسبت به همه امور بالاده وجود داشته و خوشبختانه در باره انجمن فرهنگی سادوا این فاصله بسیار اندک بوده و حضور و تشویق و همکاری بخش زیادی از مردم به ویژه جوانان در مراسم مختلف فرهنگی نشانه همین نزدیکی است.
امیدوارم حضرتعالی هم چون گذشته به همراه سایر فرهنگ دوستان یاریگر فرهنگ بالاده باشید. بی شک انجمن فرهنگی سادوا از دل مردم برخاسته و برای مردم فعالیت می کند. مردم یعنی من، شما و ما. یعنی همه بالادهی ها.

سلام آقای آزموده
لطفا پیام همه را بدون سانسور و حذف درج نمایید !!!!! مثل پیام اینجانب …. برایم جای سواله چرا پیامم را نگذاشتید؟ اینهم یکی از دلایل عدم همکاری و مساعدت بالادهیها با شماست ….. لطفا در عملکرد خود تجدید نظر کنید ….
……………………………………………….
سادوا: سلام. یادداشت قبلی شما مغایر با اصول سایت سادواست. بخاطر اینکه نشر کتاب پیرون گفته را با رویکردی قومی و نژادپرستانه نسبت داده اید. کتاب پیرون گفته صرفاً کتابی در حوزه فرهنگ عامه (فولکلور) بوده و چنین تعابیری نشان از بی اطلاعی محض شما در این زمینه دارد. آدم نباید هر چه به ذهنش خطور کرده را به عنوان نظر بنویسد و انتظار داشته باشد تایید گردد.
چنانچه مایل به تایید یادداشت تان هستید لطفاً نام و مشخصات و تلفن خود را برای مدیر سایت ارسال کنید (که محرمانه خواهد بود) تا مسئولیت یادداشت تان نیز با خودتان باشد. تایید نکردن یادداشت های این چنینی دلیل بر سانسور نیست بلکه هر سایتی طبق قانون فضای مجازی ملزم به رعایت قانون می باشد.
خوشبختانه بالادهی های گرامی نه بخاطر تایید یادداشت شان!! بلکه به خاطر فرهنگ شان با سادوا همکاری می کنند.

سیدرضا ساداتی گفت

واقعا جای تاسف داره یه عده آدم که دست شون به دهنشون میرسه قدمی برای فرهنگ شون بر نمیدارن.
راستی من این کتاب رو بالاده توی همایش بزرگان خریدم و خوندم. حالا چه جوری خواننده ای بنام کمال میگه رویکردی قومی و نژادپرستانه داره تعجب میکنم. مگه چاپ فرهنگ عامه هم نژادپرستیه؟
البته از مجموعه یادداشت های این آدم معلومه که یه جاش درد می کنه!!
بابت چاپ این کتاب پرمحتوا و جذاب و زیبا خیلی ممنونم ازتون.
………………………………………………………………………
سادوا: سلام جناب ساداتی عزیز٫
از لطف شما سپاسگزاریم. این کتاب با همت همه اهالی بالاده چاپ شد و تقدیم به همه بزرگان بالاده شده است.
متاسفانه بعضی از خوانندگان بدون اطلاع از محتوای کتاب و حتی بدون اینکه بدانند کتاب چاپ شده یا نه! بنای انتقادهای مخرب را در پیش می گیرند. اینگونه رفتارها جز دلسردی برای فرهنگ دوستان چیز دیگری در پی ندارد. وگرنه چه کسی در کتاب ضرب المثل به دنبال مسایل قومی و نژادپرستی می گردد که ما چنین کرده باشیم!

سلام خدمت مدیر محترم سایت سادوا. از توضیحات مفصل تون چنین نتیجه گرفتم که برای منتقدان خود هم ارزش قایل هستین. اگه آقا کمال فقط یه کم انصاف داشته باشه اینجوری به مسایل نیگاه نمی کنه.
براشون خیلی باید تاسف خورد که مسایل فرهنگی رو به سمت مسایل حاشیه ای می کشونه. کتاب تون یه کتاب مرجع و عالی در باره فرهنگ زبانی و رفتارهای کلامی ما هست که واسه اولین بار چاپ شده.
امیدوارم چشم و گوش بعضی ها وا بشه و قدردان آدمای فرهنگی باشن.

سلام . ای کاش پیام اینجانب را نمایش میدادید تا خوانندگان محترم خودشان قضاوت کنند، نه اینکه خودتان قضاوت کنید .
………………………………………
سادوا: سایتی که بقول شما «‌آنقدر مطالبش چیپ و بی محتواست » ضرورتی نمی بیند تا نظرات بی محتوای شما را تایید کند. هم وقت مرا می گیرید و هم وقت خودتان و خوانندگان گرامی سادوا را. قبلاً هم گفتم که اگر خودتان را معرفی کنید نظرتان هم تایید می شود تا مسئولیت گفته های خود را بپذیرید.

سلام آقای آزموده
کسی که مدعی کار فرهنگی است خیلی باید آدم باظرفیت و صبوری باشه و به انتقادها گوش بده و باید بتونه همه رو جذب کنه حتی اونهاییکه اعتقاد دارند (( سایت شما آنقدر مطالبش چیپ و بی محتواست )) …
………………………………………
سادوا: بنا نداشتم پس از این یادداشت های شما را تایید کنم. اما صرف فرهنگی بودن نمی تواند دلیلی بر تحمل انتقادات و یادداشت های بی پایه و اساس افرادی باشد که نه شهامت معرفی خود را دارند و نه حرفشان منطقی است و نه حرمت قلم را نگه میدارند. همینکه یادداشت های شما را تایید می کنیم و برای شخص شما ده ها خط توضیح و تفسیر می نویسیم نشانه ظرفیت ماست. بجای این همه انتقادات بی پایه و اساس، دو خط مطلب در باره بالاده بنویسید تا منتشر کنیم.

سلام آقای آزموده عزیز٫ خسته نباشی مِه جانِ برار. به نظرم یکی از دلسردی هایت از اداره سایت سادوا که تا الان دو بار خواستی تعطیلش کنی، پرداختن بیش از حد به همین یادداشت های غیر منطقی امثال کمال هست. این جور آدما یا بیمارن یا مغرض. وگر نه کسی نمیاد برای وطنش حرفهایی مفت بزنه و مدام بر طبل توخالی خودش بکوبه. کیه که ندونه سایت سادوا یعنی مردم بالاده و فرهنگ بالاده.
خواهشن اینجور یادداشت های مخرب رو حذف کنین تا هم خودت و هم ما دوستداران سادوا آرامش داشته باشیم. دلیلی نداره هی بخواین بهش جواب بدین. حالا اونایی رو که تایید نکردین پیشکش شون. ولی واقعاً این یه جور بیماریه که یکی هر روز بیاد چند تا یادداشت بنویسه و اسمشم ندونیم کیه.
ممنون از زحمات شما که هیچگاه از تلاش فرهنگی تون دست بر نمی دارین.
…………………………………………………………………
سادوا: آقا حبیب عزیز مِه جانِ برار سلام. بعد از این چنین خواهیم کرد که فرموده اید. به راستی جواب دادن به فردی که بر طبل خود می کوبد جز تلف کردن وقت و انرژی و از دست دادن انگیزه بدنبال نخواهد داشت. آقا کمال خود را « کمال موسوی» معرفی کرده و اطلاعات دیگری از ایشان داریم. شاید هم نامی جعلی باشد.
با این حال نظر همه خوانندگان تا جایی که سودمند بوده و مغایر قانون و عرف نباشد مورد تایید قرار خواهد گرفت.

سلام خداقوت
ببخشید اسم سادوا رو از کجا رو سایتتون گذاشتین؟ مطالب ساسیتتون خیلی خوبه و عالیش کنین. (بیشتر از ضرب المثل های مازنی بومی منطقه استفاده کنین )
………………………………..
سادوا: سادوا نامی محلی است و نام چشمه ای در دامنه جنوبی قله شاهدژ روستای بالاده با آبی خنک و گوارا.
سعی خواهیم کرد بر غنای سایت بیفزاییم.

از اینکه پاسخ دادید متشکرم. من بچه همون منطقه ام و در مورد اون چشمه، سدوا تلفظ می شه که ای کاش با همون تلفظ محلی سایت رو نامگذاری می کردید. راستی من از طریق کتاب زیبای شما یکی دو روزه با سایتتون آشنا شدم که ای کاش اون کتاب هم پیرون گوته نامگذاری می شد. البته در اصل کتاب که فوق العاده عالی است حرفی نیست و ان شاا… کتب متعالی تر .
…………………………………..
سادوا: آقا شاهین سلام. نام چشمه همان نام محلی «سادوا» می باشد و «سَدوا» تلفظ نمی کنیم.
نام کتاب نیز از یک ضرب المثل محلی گرفته شده است: « پیرُن گُفتِه کَم از پِیغُمبِر گفته نیتیِِه». از لطف شما بسیار سپاسگزاریم.