ظرفیتهای فرهنگی از دست رفته بالاده/ بخش نخست: باورها/ پیشگفتار: وقتی نام بالاده را می شنویم بی درنگ به یاد دو سه دهه پیش و خانه های کاهگلی و مردم باصفایش می افتیم که روزها در میدانگاهی روستا (چشمه سر) جمع می شدند و تا پاسی از شب با هم گپ و گو می کردند، یا به یاد حوض آب چشمه سر می افتیم که زنان و دختران مِرس کِلا و شیردون به دست از آب گوارایش به منزل می بردند و یا مراسم عروسی که چند شبانه روز برای شادی و جشن برگزار می شد. و یا موتور برق که شبها به روستا روشنایی میداد و …

هر چه از آن سالها فاصله می گیریم انگار به تماشای فیلمهایی رنگ و رو رفته نشسته ایم که تصاویرش سال به سال محوتر و کم رنگتر می شود. آن سالها گذشت و دگرگونیهای تند و برگشت ناپذیری در حوزه فرهنگی بالاده روی داد و در این سالها فقط خاطراتی کم رنگ در قالب شنیدن از دیگران، عکسهای قدیمی و اندک خانه های کاهگلی از آن فرهنگ بر جای مانده است که هنوز تلاش دارد خود را به رخ بکشد و بگوید «من هستم، فراموشم مکنید، مرا در یابید و …»

مقوله فرهنگی بالاده سر دراز و ریشه ای ژرف دارد که ما بالادهیها می بایست بدان آگاه بوده و برای نگهداری و زنده کردن دوباره اش تلاش کنیم. لازمست بدانیم که ما در گذشته چه ظرفیتهای فرهنگی داشته ایم و اکنون چه مسوولیتی داریم.

فرهنگ (عامه) بالاده شامل همه باورها، زبان، ضرب المثلها و مَتل ها، رفتارهای جمعی در کار و زندگی، آئینهای بومی و مذهبی، خوراک، پوشاک، معماری، اشیاء و لوازم، کسب و کار و …  است که تا چندی پیش به صورتی خالص و ناب در بالاده جریان داشت و تاثیرگذار بود.

زندگی در روستا شرایط خاص خود را دارد و روابط بین محیط و اتفاقات طبیعی و ناشناخته، باورهایمان را شکل می دهد و به شکل گیری باورهای قومی می انجامد. پایه و اساس اندیشیدن قومی و تقابل و مواجهه با موضوعات پیرامونی را باورهایمان به محیط اطراف و رابطه بین انسان و محیط مادی و نیروهای ناشناخته ماورایی شکل میدهد. باورها ارتباط مستقیمی با طرز زندگی و شرایط جغرافیایی و تاریخی و حتی زبان و گویش محلی دارد و هر گاه شرایط زندگی و جغرافیا و زبان بومی تغییر کند، گم رنگ شود و از بین برود انبوهی از باورها نیز از بین خواهد رفت! زیرا باورها به بستری مناسب برای انتقال بین نسلی نیازمندند و چنانچه هر یک از این بسترها از بین برود، چرخه ادامه حیات باورهای بومی نیز دچار مشکل میشود. باورهای امروز بر اساس تجربه هاییست که از گذشتگان ما به یادگار مانده است.

از سالهای دور که مردم بالاده برای امرار معاش خود و چرای دامها به سوی دشت مازندران مهاجرت کردند، باورهای مردم دشت با باورهای کوهستانی آنها در هم آمیخت و یا بر جای آن نشست. مردم بالاده بخاطر پراکندگی جمعیتمان در دشت مازندران (از ساری تا نکا و بهشهر و روستاهای اطراف) اما نتوانستند بر مردم دشت مازندران تاثیری فرهنگی بگذارند و اکنون باورهای کهن دیار ما به همراه شتاب فزاینده زندگی شهری و ماشینی در حال نابودیست و دیری نخواهد گذشت که شنیدن سبک زندگی و باورهای قدیمی برای نسلهای آینده به آرزویی دست نیافتنی و غیرقابل باور تبدیل شود.

در سلسله مقاله هایی کوتاه به پیگیری هر یک از مقوله های فرهنگی از دست رفته بالاده و منطقه دوسرشمار (روستاهای بالاده، پایین ده، تیله بن، قلعه، واوسرنو و میرافضل واوسر) می پردازم و امیدوارم دلسوزان فرهنگی دیارمان برای پربارتر شدن این مباحث کمک کرده و برای زنده کردن دوباره فرهنگ و سنتهای قدیمی تلاش کنند.

۱٫ باورهای فراموش شده قدیمی:

بر زبان آوردن باورهای قدیمی که گاهی با قوائد علمی همخوانی نداشته و یا حتی خرافی می نماید، می تواند به حفظ و انتقال آن به نسلهای بعدی کمک کند؛ هر چند عده ای آن را به تمسخر بگیرند. در پژوهشهایی که در فرهنگ عامه بالاده انجام داده ام به این نکته اساسی رسیده ام که بسیاری از باورهای قدیمی، ریشه ای علمی دارد و مردم آن روزگار فقط بخاطر ندانستن زبان علم و روابط علمی بین اشیاء و انسان از بیان چگونگی و دلایل باورهای قومی خود درمانده بوده اند و امروزه می توان با کمی دقت در آن باورها به ریشه های علمی آن نیز نزدیک شد.

اکنون چند باور قدیمی از بالاده:

- اگر برای شروع کاری یک عطسه بزنیم، می گوییم «صَوِر» (صبر) آمد و باید اجرای آن کار را به تاخیر انداخت اما اگر دو عطسه بزنیم آن را به فال نیک گرفته و انجام آن کار را شروع می کنیم.

- هنگام غروب آفتاب، آب داغ (مانند آب سماور، آب برنج و …) را بر زمین نمی پاشیم. زیرا باور داریم ممکن است آب جوش را روی بچه های جن بریزیم و آنها ما را مورد آزار قرار دهند.

- شب هنگام ناخن نمیگیریم. زیرا در هنگام قدیم که ناخنگیر نبود و با قیچی ناخن می گرفتند، ممکن بود ناخن بپرد و در غذا بیفتد.

- شب هنگام خانه را جارو نمی زنیم.

- کسی که ناپاک هست (بدنش نیاز به غسل دارد) در ده روز اول نباید به دیدن مادر زائو و کودک تازه متولد شده برود.

- شب، تیغ گیاهان را از دست و پا نمیگیرم و باور داریم که تیغ در شب، «عروس» هست و از جایش بیرون نمی آید.

- هنگام مسافرت کسی، از جلویش رد نمیشویم. زیرا باور داریم که اگر برای وی پیشامد ناگواری روی دهد، به حساب بدشگونی قدم ما می گذارند.

- زن باردار اگر هنگام خسوف یا ماه گرفتگی به هر جای بدنش دست بزند، در همان نقطه از بدن طفلش نیز علامت ماه گرفتگی پدید خواهد آمد.

- اگر روی بدن سگ یا گربه آب بریزیم، دست ما زگیل میزند.

- در آب ادرار نمیکنیم زیرا مهریه حضرت زهرا (س) است. هم چنین رو به خورشید، ماه و قبله ادرار نمی کنیم.

- اگر در شب و تنهایی به جایی میرویم، در جیب خود تکه نانی میگذاریم تا جن ها به ما نزدیک نشوند.

- گوسفند نر بی شاخ (کَچِزKachez ) را برکت گله میدانیم و آنرا برای نذری در راه امام علی (ع) میدهیم.

- شب هنگام اگر «بَئوشال» (گربه وحشی) در اطراف بالاده زوزه بکشد، آن شب کسی از اهالی بالاده خواهد مُرد.

- باور داریم که دلیل آمدن مِه از تیلک دره به سمت بالاده، اینست که اهالی تیلک با چوبدستی مه را دنبال کرده و به سمت بالاده می رانند. (این باور هنوز هم به شوخی در بین مردم گفته میشود)

- اگر ماری را بکشیم، باید آن را دفن کنیم. زیرا تصویر صورت ما در چشم مار ثبت شده و جفتش حتما ما را پیدا کرده و نیش خواهد زد.

- اگر قورباغه را بکشیم، هوا بارندگی میشود.

- داروگ (قورباغه درختی) اگر بخواند باران می آید. نیما یوشیح شاعر معاصر مازندران و ایران هم شعر داروگ را برای شرایط سیاسی زمان خود و انقلاب بلشویکها بر اساس این باور سروده است: خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه …. قاصد روزان ابری داروگ، کی میرسد باران!

و ده ها باور قدیمی دیگر که مجال بیان همه آنها در این گفتار نمی آید و نیازمند آوردن در کتابی جداگانه است که اگر شرایط آماده باشد امیدوارم بتوانم در آینده این باورها را در قالب دانشنامه بالاده به چاپ در آورم.

نوشته: عین اله آزموده/ مدیر انجمن فرهنگی سادوای بالاده

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۶ تیر ۱۳۹۵