کوچ و دام در بالاده قدیم/ بخش اول/ عین اله آزموده/ پایان تابستان و آغاز پاییز برای مردم بالاده همیشه یادآور زندگی پر خاطره روزگار گذشته است. روزهایی در سه تا چهار دهه پیش، که با رفتن کوچ روها، بالاده به حالت نیمه متروک تبدیل می شد زیرا کوچ و «کوچندگی نوعی زندگی دسته جمعی است که وابسته به دام، مرتع و حرکت است» و روشی مبتکرانه و پرزحمت برای یافتن چراگاه سرسبز و سیرکردن شکم خانواده با اقتصاد مبتنی بر گله داری و امری اجتناب ناپذیر برای دامدار. دامدار بالادهی ناچار بود هر سال دو بار از ییلاق به یشلاق و بر عکس، کوچ کند.

این نوع کوچ مردم بالاده در علم جامعه شناسی، به کوچ «عمودی» معروف است؛ به معنایی دیگر یعنی دامدار در پاییز و زمستان که برف و سرما در ارتفاعات ییلاقی زیاد و علف برای دام کم می شود، به دنبال چراگاه بهتر و برای در امان ماندن از گزند سرما و برف به یشلاق جلگه ای مازندران که آب و هوای معتدل و چراگاه های سرسبزی دارد، کوچ کرده و بصورت غیردائم در نقطه ای ساکن می شود و دوباره در بهار برای در امان ماندن از هوای گرم و شرجی دشت مازندران به چراگاه های سرسبز و خنک ارتفاعات و خانه و زندگی دائمی خود در بالاده می رود. کوچ دارای شرایط و فرهنگ خاص خود است و بعنوان آخرین بازمانده های فرهنگ جابجایی انسان های فلات ایران، مورد مطالعه فرهنگ شناسان داخلی و خارجی قرار گرفته است و نمونه هایی از کوچ که هنوز ادامه دارد کوچ ایل بختیاری در استان چهارمحال و بختیاری، ایل قشقایی در استان فارس، ایل شاهسون در اردبیل، ایل بلوچ در سیتان و بلوچستان، ایل سنگسری در استان سمنان و …. است.

آغاز کوچ مردم بالاده در تاریخ این روستا به درستی معلوم نیست که از چند سده پیش شروع شده است! اما می توان حدس زد که این نوع کوچ از زمانی آغاز شد که مردم این نواحی برای دام به چراگاه های سرسبزتری نیاز داشتند و برای در امان ماندن از گرما و سرما به جابجایی های با طولانی مدت با مسیری بسیار دورروی آوردند.

شاید بتوان کوچ مرم بالاده و دلایل آن را به چند مرحله تقسیم کرد:

۱ . در سه هزار تا چهار هزار سال پیش یعنی زمانی که اقوام گبری در اینجا ساکن بودند و قطعا کار آنها دامداری و شکار بوده است و در زمستان ها به علوفه نیاز داشتند. البته این احتمال هم وجود دارد که شاید گبری ها گوسفند نداشته و بیشتر گاو داشتند که در آن صورت یکجانشین بودند و به کوچ هم نیازی نداشتند و علوفه گاوها را از مراتع پرعلف اطراف بالاده در بهار و تابستان تهیه و انباز می کردند. (آثار ابزارو ادوات زندگی گبرها در آیش سر در جنوب غربی بالاده کشف شده است).

۲٫ در حدود هزار سال پیش که روستای بالاده امروزی شکل گرفت، دامداری و کوچ هم شکل دیگری گرفت و بخاطر زیاد شدن جمعیت انسانی و دام (گوسفند و بز و گاو) و سپس شکل گرفتن روستاهای جدید در اطراف بالاده و کمبود چراگاه، کوچ اجتناب ناپذیر شد. ازین روی کوچ به دشت مازندران و نواحی ترکمن صحرا بهترین گزینه بوده است که این کوچ؛ به همراه خانواده و دام و به مدت هفت تا ده روز طول می کشید.

۳٫ در سال های ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ خورشیدی که مشدی احمدی (معروف به مشدی پروری) یاغی معروف دوره رضاشاه در منطقه دودانگه و چهاردانگه یکه تازی می کرد و جان و مال مردم از دست یاغیان در امان نبود، کوچ رویی شدت بیشتری گرفت. چناچه از شواهد تاریخی این دوران استنباط می شود، بیشتر از نیمی از مردم بالاده زمستان را در ییلاق می ماندند و زندگی خود را بر پایه کشاورزی و دامداری شکل داده بودند اما با یاغیگری مشدی و یارانش که آتش زدن کوپای گندم (گندم های تراشیده ی خرمن نشده و آذوقه یک سال خانواده) یکی از نمونه های آن است، و چنان روزگار بر مردم بالاده و روستاهای اطراف تنگ شد که چاره ای جز کوچ نداشتند. این بار اما بر خلاف همیشه، نیمی از کوچ از ارتفاع به دشت بدون بازگشت به ییلاق بود و مردم بالاده در دشت مازندران ساکن شدند و کوچ روها نیز هر روز تعدادشان کمتر شد. به روایتی در دهه های ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۰ حدود ۲۰ هزار رأس گوسفند و بز و نزدیک به ۱۰۰۰ رأس اسب و گاو در بالاده وجود داشت.

۴٫ در سال های پایانی سلطنت محمدرضاشاه پهلوی و انجام اصلاحات ارضی و مشکلات ناشی از آن، و سپس با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و پیامدهای اجتماعی و سیاسی پس از آن، گرایش مردم بالاده و منطقه به زندگی شهری و تحصیل فرزندان و پیداکردن شغل های جدید، کم کم مرگ کوچ و از بین رفتن دامداری بالاده نیز فرا رسید.

۵ . باقیمانده ی کوچ روهای بالاده در دهه ۷۰ خورشیدی (۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰) اما به یک باره به پایان رسید. از تعداد دام ها به سرعت کاسته شد و این بار دامدار بالادهی برای بردن دام از بالاده به دشت مازندران و یا برعکس، نیاز نبود که راه دراز و سخت چند صد ساله نیاکان خود را هفت تا ده شبانه روز بپیماید و با تحمل سختی های زیاد به مقصد برسد؛ زیرا اگر چند دامدار می خواستند به ییلاق و یشلاق بروند، دام ها را سوار کامیون کرده و در یک نصفه روز کار کوچ انجام می گرفت و با مرگ هر چوپان بالادهی، گام های مرگ کوچ نیز سریعتر برداشته شد تا اینکه به پایان رسید و بدین گونه مفهوم کوچ به خاطره ها پیوست.

در قسمت دوم این مقاله، به زمینه های دیگری از روش کوچ و فرهنگ آن در بین مردم بالاده پرداخته خواهد شد.

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۱۰ مهر ۱۳۹۸
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب

سلام خسته نباشید.
سایت شما هم از نظر طراحی و محتوا عالیه. موفق باشید.

سادوا: سپاس از دیدگاه خوب شما. نظر لطف شماست.