یاغیان چهاردانگه و دودانگه در اسناد مجلس شورای ملی – بخش یکم / نوشته: عین اله آزموده / «نافرمانی متنفذین مازندران از دولت مرکزی سابقه دیرینه در صفحات تاریخ این سرزمین دارد. در دوره رضا شاه نیز کم و بیش بخش هایی از مناطق مازندران شاهد بروز نافرمانی هایی بود. قریه پِرور دودانگه یکی از کانون های این نافرمانی تلقی می شد». (اسناد مازندران در دوره رضاشاه، ص ۳۷). پرور در گذشته در بخش دودانگه شهرستان ساری واقع بود و اکنون جزء استان سمنان است و دودانگه قدیم شامل بخش های وسیعی از چهاردانگه فعلی و قسمت هایی از استان سمنان را شامل می شد و مردم آن عموماً به شغل گله داری و کشاورزی سنتی مشغول بودند و در اوایل حکومت رضا شاه، اکثر مردم در تمام فصول سال در روستاهای خود سکونت داشتند. مردم به کسانی که به هر دلیلی بر علیه حکومت مرکزی سر به عصیانگری می زدند و یا شرارت و غارت اموال و ناموس مردم می کردند، «یاغی» می گفتند و آنان را گاه دوست زحمتکشان و طبقات تهیدست جامعه می پنداشتند و گاه آنها را ظالم و آدمکش و متجاوز به مال و ناموس خود می دیدند و این دوگانگی برداشت از یاغیان در بین مردم یک روستا با روستای دیگر متفاوت است.

روستای پرور خاستگاه یاغیان معروفی چون مسیح پروری، وجیه پروری، محمد سلطان پروری، سهراب پروری، قاسم پروری و معروفترین آنها یعنی مشدی پروری بوده است که در یک دوره زمانی حوالی سال های ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ سایه ای از ترس و وحشت را در بین مردم دودانگه و چهاردانگه و سنگسر و … گسترانیده بودند. مناطق نزدیک به روستای پرور یعنی رودبارک، فولادمحله، واوسر، تیله بن، قلعه، پایین ده و بالاده و روستاهای تیلک و آتنی و روستاهای منطقه اطراف سفیدکوه مثل اراء و اروست و … تا کیاسر و مناطق اطراف، گستره حضور و تردد دائمی یاغیان پروری بوده است و هم از این روی هنوز مردم خاطرات تلخی از حضور و کارهای یاغیان را نقل می کنند.

در بین روستاهای دودانگه قدیم، روستای بالاده اما از نظر وضعیت جمعیت و شرایط اقتصادی و جغرافیایی یکی از روستاهای معروف و ثروتمندی بود که بزرگانی چون حاج میرزمان رضوی، حاج میرکریم رضوی، ملامحمدی توبه، حاج حسن دهبندی، قاسمعلی دیوبند و میرزاعباس خان عمادی در آنجا ساکن بودند که دارای ثروت زیادی از دام و اسب و پول و زمین بودند و این روستا بهشتی بود برای یاغیان که هر وقت می خواستند می توانستند به گله های فراوان گوسفندان اهالی این روستا و روستاهای اطراف آن حمله کنند و جیب و شکم خود را سیر کنند که درگیری یاغیان و مردم منجر به قتل دو تن از اهالی بیگناه بالاده بدست گروه مشدی پروری شده است که در مقاله های بعدی به آن پرداخته خواهد شد.

با نگاهی به وضعیت آن روزگار روستاهای دودانگه و چهاردانگه در می یابیم که این منطقه بخاطر دوری از مرکز شهری و حضور دائمی یاغیان در منطقه، مردم دسترسی به دوایر نظامی و انتظامی و کانون های قدرت حکومت مرکزی را نداشتند و کمتر کسی می توانست از ظلم و شرارت یاغیان به حکومت مرکزی شکایت و دادخواهی کند و اگر یاغیان متوجه می شدند، دمار از روزگار آن شخص در می آوردند. مردم یا باید برای حفظ جان و مال و ناموس خود و در هراسی دائمی، حضور یاغیان را تحمل کنند و با آنان درگیر نشوند و گاه و بیگاهی هم از ستم و زورگیری آنان برخوردار شوند و یا برای در امان ماندن از ظلم یاغیان به دشت مازندران کوچ کنند. اگر گذری اجمالی به تاریخ ۱۰۰ سال گذشته منطقه دودانگه و چهاردانگه بیندازیم در می یابیم که بیشترین مهاجرت مردم به دشت مازندران در دوره ناامنی یاغیان یعنی بین سال های ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ و حضور روس ها در این مناطق اتفاق افتاده است.

از نخستین شکایاتی که مردم بر علیه یاغیان نوشته اند و به عنوان سند در دسترس می باشد، می توان به شکایت های اهالی فولادمحله، رودبارک و … اشاره کرد که در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است. « شکایت از محمد سلطان پروری و تجاوزاتش در دودانگه در سال های ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۲ نشانه دیگری از نا آرامی و عدم امنیت در آن صفحات بود. درگیری بین مشهدی پروری با قوای دولتی به سرکردگی سرهنگ هوشمند در اواخر دوره رضاشاه از ادامه نا آرامی ها در آن حدود حکایت دارد …. با وقوع پیش آمد شهریور ۱۳۲۰ که به فروپاشی اقتدار حکومتی منجر شد، مازندران نیز توسط قشون شوروی اشغال گردید و عرصه ای شد برای اقدامات خودسرانه یاغیان و گردنکشان. در دو ماه آخر مجلس دوازده (شورای ملی) که روزهای آغازین حکومت محمدرضا شاه (پهلوی) می باشد شکایات متعددی از تجاوز، قتل و غارت یاغیان و سرکشان مازندران به مجلس رسید که از آن جمله می توان به شکایات اهالی نور، نکا، بندپی و چهاردانگه اشاره کرد. بررسی اجمالی این شکایات نشان از بروز بحران و عدم حفظ امنیت و نظم در مازندران است که حضور روس ها می توانست نقش چشمگیری در تداوم این وضعیت ایفا کند». (منبع قبلی).

در این مقاله و مقاله های بعدی بر آنیم که با ارائه اسناد و از لابلای نوشته ها و شکوائیه های مردم با عملکرد یاغیان آشنا شده و گوشه ای از تاریخ گذشته چهاردانگه و دودانگه را با اسناد و مدارک روشن سازیم:

 عنوان سند : شکایت از حمله مسیح پروری به قریه فولادمحله

مقام منیع ریاست مجلس دارالشورای ملی دامت شوکته

سال های متمادی است بر اثر طغیان و شرارت اشرار پرور از محال دودانگه مازندران، امورات پانزده هزار نفوس اهالی اطراف خصوصاً اهالی قریه فولادمحله به کلی مختل و علاوه از صد هزار تومان موجبات ضرر و خسارت فراهم شده. عموم اهالی فاقد هستی و زندگانی و عرض و ناموس گردیده اند. اخیراً متجاوز از چهار سال است مسیح پروری و برادرش وجیه با جمعی اتباع با اسلحه پنج تیر و سه تیر قد شرارت علم کرده در ظرف { این } مدت چه قدرها گاو و گوسفند اهالی بیچاره را کشته و خورده و چه مقدار اسب های اهالی را به کوه و صحرا دوانده که بعضی را کشته و بعضی را اسقاط و معیوب کرده و چقدر اسب های مردم را به اسامی مختلفه هدف گلوله کرده و چه مقدار گاوها و اسب های اهالی را به سرقت برده و به جاهای دیگر فروخته و چقدر اموال و اثاثیه مردم را غارت و ذخیره نموده و چقدرها پول فشنگ و جریمه به انحای مختلفه دیگر از مردم گرفته و چه مقدار از گاوهای مردم را به بیگاری به حدود پرور برده که برای خود بذرکاری نموده و به این وسیله گندم خرواری دوازده تومان و چهارده تومان الی بیست تومان فروش و پول جمع آوری کرده که هزار یک آنها قابل عرض نیست.

من جمله در سال قبل برای دختری از فولادمحله که جبراً برای یکی از اتباع خودش خواستار بوده است شبانه در ساعت پنج و شش سر خانه حقیر آمده شلیک تیر نموده، میرزا اسدالله نام کلانتر فولادمحله را هدف گلوله نموده. حقیر و جمعی اخوان و دیگران را کت بسته با سر و پای برهنه به مقصدی برده. من جمله یک ضعیفه شهمیرزادی ساکن فولادمحله را عنفاً (با خشونت) برای یکی دیگر از اتباع خود برده. من جمله ضعیفه دیگر شوهردار فولادیه را با تازیانه و چوب با سر و پای برهنه به صحرا دوانده و از کار انداخته. من جمله در عقد و طلاق و سایر امورات محلی فولادمحله بدون هیچ گونه سمتی مداخله کرده از هر کدام ده تومان و بیست تومان و سی تومان به اسم شیرینی و جانبداری پول گرفته. همه این مطالب و مطالب ناگفته دیگر را حاضرم که پس از دستگیری مسیح و اتباع در پیشگاه اولیای محترم دولت و محاکم صالحه با دلایل مثبته مدلل نمایم.

تا آنکه از چندی قبل به وسیله پیغام های عدیده حقیر و اخوان را تهدید به قتل و غارت نموده و در شب ۵ شهر جاری ۱ ربیع الاول مسیح مزبور با اتباع در ساعت چهار و پنج از شب وارد فولادمحله شده با پنج تیر و سه تیر شلیک نموده سر خانه پسران حاجی میرزامحمد رفته افزا نام پسر حاجی را دستگیر و به ضرب تازیانه و چوب مشرف به موت نموده و قریب چهل تومان جریمه گرفته و از یک نفر کربلایی رمضان نام فولادی دهقان حقیر مبلغ پنج تومان پول فشنگ گرفته. تازه به قصد حقیر و اخوان افتاده بود که حقیر قبل از وقت ملتفت شده با جمعی از اخوان و بیست نفر عائله زن و بچه در شب ظلمات فرار اختیار نموده. با سر و پای برهنه در میان جنگل و کوه و رودها و سنگلاخ ها بر حقیر و یک مشت عیال معصوم و مظلوم بیگناه چه آمده، منوط به تصور این ریاست محترم و سایر کرسی نشینان آن کعبه آمال ملت است.

آیا شایسته و سزاوار است با شکایات عدیده ای که در طول مدت از شرارت و غارتگری مسیح معروف و اتباع به پیشگاه اولیای محترم شده باز هم بعد از این همه ناله جگرخراش دولت به بی اعتنایی و بی عدالتی تلقی کرده تا در نتیجه یک عائله و خانواده که تجاوز از یکصد سال به عزت و احترام زندگانی نموده است امروزه مجبور به اعراض از هستی و زندگانی فقارتی خود شده در خاک غربت با نهایت ذلت و فلاکت زندگی نماید. صبر و تجمل تا کی طغیان و شرارت و غارتگری یک عده اشخاص مسلح پرور قتال خونخوار از بی توجهی متصدیان امور دولت و حفظ ملیت تا چه وقتی ادامه خواهد داشت فرمائید. منتظر توجه عاجل و بذل مرحمت هستم. ایام شوکت پاینده باد. حقیر شیخ هادی فولادی

[مهر:] ثبت کل مجلس شورای ملی، شهریور ۱۳۰۸- نمره ۴۲۲۶٫

نقل از کتاب: اسناد مازندران در دوره رضاشاه، مجلس ششم تا دوازدهم، به کوشش مصطفی نوری، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی ، تهران، ۱۳۸۸، صفحات ۳۲۳ تا ۳۲۵٫

……………………………………………………………………..

از همه کسانی که در باره حضور یاغیان در چهاردانگه و دودانگه و هم چنین روستای بالاده  و منطقه دوسرشمار چیزی شنیده و یا خوانده اند درخواست می شود آن را به صورت مستند برای ما بفرستند تا در مقاله های بعدی مورد استفاده قرار گیرد.

سامانه پیامک سادوا  ۳۰۰۰۷۶۵۰۰۰۳۳۳۲      ایمیل سایت سادوا   sadva86@gmail.com

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب

جناب آقای آزموده سلام علیکم از زحمات خالصانه جنابعالی کمال تشکر رادارم. امید واثق دارم که مطالب مستمر باشد. بسیار استفاده کردم . انشالله که موفق باشید

با سلام. از خواندن این مطلب خیلی لذت بردم. من پراکنده از آن زمان شنیده بودم
و با نوشته شما یه چیزای دیگه فهمیدم و با تشکر از شما خواهش می کنم
که از آن زمان و روایت های آن زمان، باز هم بنویسید.

همه یاغیان مثل مسیح و وجیه بدنام نبودند. مردم خاطرات خوبی از مشدی پروری دارند. برای اطلاعات بیشتر به کتاب «عقاب کوهستان» مراجعه شود. بر خلاف نظر آقای آزموده، پرور یکی از روستاهای بزرگ و ثروتمند منطقه بود. در پرور بزرگترین گله های گوسفند بعد از سنگسر وجود داشت. گله های و رمه هایی که در زمستان تا کناره های رود اترک و جاجرم و قوچان و خراسان شمالی می رفتند. مراتع پروری ها هفتاد هزار هکتار بود و پرور ۲۴ ییلاق دارد که در گذشته دام به آنجا می رفتند و بعد خانواده ها به ییلاق می رفتند. پروری ها علاوه بر مراتع ییلاقی، پنجاه هزار هکتار مراتع قشلاقی و نیمه کویری دارند .
علت یاغی گری، غارت و چپاول و فقر نبود بلکه دلایلی دیگر داشت که در کتاب «ردپای نیاکان» بدان پرداختم . پدر بزرگم که از طبقات متوسط و پایین پرور بود ۵۰۰ راس گوسفند و دو چوپان داشت.
……………………………………………..
سادوا: جناب آقای گودرزی. از اطلاعاتی که در باره مکنت و دارای پروری ها دادید سپاسگزاریم. نویسنده مقاله هنوز به بقیه یاغی ها و مستندات موجود در باره آنها نپرداخته است و شاید قضاوت در باره مشدی پروری و دیگر یاغی های پرور کمی زود باشد. به هر حال در باره مشدی و دار و دسته اش هم حرف و حدیث های مستند و فراوانی وجود دارد که بخشی از آن در سینه مردم پرور و بالاده و اطراف نهفته است.

«نافرمانی متنفذین مازندران از دولت مرکزی سابقه دیرینه در صفحات تاریخ این سرزمین دارد. در دوره رضاشاه نیز کم و بیش بخش هایی از مناطق مازندران شاهد بروز نافرمانی هایی بود. قریه پِرور دودانگه یکی از کانون های این نافرمانی تلقی می شد». (اسناد مازندران در دوره رضاشاه، ص ۳۷). چرا؟‌ چون پروری بیشتر از همه مورد ظلم و ستم و تعدی عمال و قشون دولتی قرار داشته اند به یک نمونه اشاره می کنم :

در عصر قاجار، امیراعظم فرزند وجیه الله میرزا سپهسالار پسر سلطان احمد میرزا پسر چهل و هشتم فتحعلی شاه قاجار! حاکم ولایات شاهرود، استرآباد، سمنان و دامغان بود. او در سال های حکومت خود به خصوص اواخر آن با مردم به خشونت و ستم رفتار می کرد و املاک و اموال آنها را به زور تصاحب می کرد. در نوبت دوم حکومت امیر در حوالی سال های ۱۲۸۶ شمسی به بهانه ی گم شدن مادیانی به پرور حمله کرد و اموال و احشام مردم را غارت کرد. ابتدا سواران امیر وارد پرور شدند و روز بعد خود امیر اعظم به پرور آمد.

سواران امیر شبانه به سرکردگی مسعودالملک پسر انتصارالسلطنه و امرالله خان سنگسری با دو عراده توپ و هفتصد سوار به پرور حمله می کنند و اطراف پرور را محاصره می کنند. در اثر مقاومت پروری ها ۵ تن جان خود را از دست می دهند. به گفته کهنسالان یکی از جان باختگان نقی ملقب به رئیس بود که بدست برادر خانم امیر بنام وردی خان کشته شد و دیگری فردی به نام محمد درزی بود .

بدستور امیر، محمدجان سلطان و نه فرزندش به همراه ۵ تن از بستگانش به زنجیر کشیده و ریش های ملاعلی پروری کنده می شود.

شرح حمله امیراعظم در کتاب های ” جندق و قومس در اواخر دوره ی قاجار” اثر اسماعیل هنریغمایی و ” تاریخ مازندران ” اثر اسماعیل مهجوری آمده است .

طبق نوشته تاریخ مازندران اثر اسماعیل مهجوری، ۵ نفر کشته می شوند، ۳۵ هزار رأس گوسفند و ۴۰۰ راس اسب و قاطر و مقادیر بسیاری اموال از خانه های مردم پرور غارت می شود. اموال غارت شده آنقدر زیاد بود که اسب و قاطر برای حمل آنها کم می آورند و برای حمل این اسباب و اثاثیه غارتی مامورینی به اطراف واکناف فرستاده می شوند تا قاطر و اسب تهیه کنند.

بعد از اسیر شدن محمدجان سلطان و همراهانش، کودکان در کوی و برزن می خواندند و امیر را نفرین می کردند
رجوع شود به کتاب تاریخ مازندران نوشته اسماعیل مهجوری

برگرفته از وبلاگ سروش تبرستان

خدمت آقای گودرزی سلام عرض می کنم.
از نظر شما چنین استنباط کردم که شما کتابی با نام « رد پای نیاکان » نوشته اید. آن کتاب را نخواندم ولی فکر می کنم یکی از علل یاغی گری مشدی و دیگر یاغی ها، مبارزه و مقابله با حکومت بود. اما آنها به این بهانه جفای زیادی را به مردم شرق مازندران و منطقه ی چهاردانگه بزرگ، به ویژه مردم دوسرشمار (روستاهای بالاده، پایین ده، تیله بن، قلعه و واوسر) کرده اند و خاطراتی که بزرگان و پدربزرگ های ما از آن زمان نقل می کنند گویای این مسئله است.

پرور و یاغیان پروری و مشدی پلوری جزیی از تاریخ پر فراز و نشیب منطقه دودانگه و چهاردانگه هستند. اینکه بعضی از نویسندگان نو قلم، افرادی چون مشدی پلوری را قهرمان و استوره می کنند جای شگفتی دارد. به هر حال این یاغیان ( که نام دیگری هنوز بر آنان نگذاشته اند) از پروز برخاستند و روستای پرور خاستگاه آنان بوده است و این سخن درستی است. چرا؟ چون در روستاهای دیگر مازندران و ایران، چنین تعداد زیادی از طغیانگری ها و یاغیگری ها را نمی بینیم. حالا علت اینکه چرا مردم پرور طغیان می کردند و در کسوت یاغیگری در می آمدند، شاید به ظلم امرا و خان ها و حکومتی های آن دوره بر گردد و چون مردم زورشان به آنها نمی رسید، سر به طغیان زده و سلاح بر می داشتند تا حق خود را بگیرند و در این وسط به مردم عادی هم ظلم مضاعف می شد، هم از طرف حکومت و هم از طرف یاغی ها.
استوره شناسان و تاریخ نویسان چنین می گویند که هر قومی اگر خود را با ظلم تطبیق بدهد و تلاش نکند و یا نتواند از دست ظلم ظالم خلاص شود، به دنبال استوره می گردد که بیاید و آنان را نجات بدهد. گاه این استوره رستم است و گاه میرزاکوچک جنگلی و گاه مشدی پروری. البته ناگفته پیداست که نسل امروز با چگونگی بر سر زبان افتادن مشدی با ترانه «مشدی بیه پلوری» و تغییر ناگهانی جایگاه مشدی در بین مردم دودانگه و چهاردانگه از مردی یاغی به مردی انقلابی در سال های ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ آشنا نیست. این موضوع بر می گردد به اوایل انقلاب و خلاء استوره و قهرمان سازی های گروه های انقلابی و بعضاً چپ مثل مارکسیست ها که هر قیامی علیه حکومت پهلوی را از آن طبقات کارگری و بورژوا می دانستند. گیلانی ها میرزاکوچک خان را استوره کردند که خصلت های مردمی داشت و عده ای هم در مازندران مشدی پلوری را و آن موقع یعنی اوایل انقلاب رسم بوده که هر که به هر دلیلی بر علیه شاه حرکتی و اعتراضی کرده بود او را انقلابی و آزادی خواه جلوه می دادند.
از سایت سادوا برای پرداختن به این موضوعات تاریخی تشکر می کنم.

به نظر من مطلب غیرمنصفانه بود. مرکزیت پرور در نافرمانی از حکومت که در این نوشتار رنگ منفی به خود گرفته به راحتی میتوانست رنگ مثبت به خود بگیرد (چنانکه در اوایل کتاب رویاهای ببر عاشق گرفته).
به نظر من با وجود اینکه پرور در یاغیگری پیشرو بوده اما شمار یاغیانش بیشتر از روستاهای دیگر نبوده باید توجه داشته باشیم که پرور در دوره رضاشاه حداقل دوهزار نفر جمعیت داشته. اگر یک روستای دو هزار نفری بیست یاغی داشته روستایی مثل سیاوشکلا می بایستی یک یاغی داشته باشد ولی روستای ما دست کم ۴ یاغی داشته یا روستای تیلک میدانم که یک یاغی داشته. بندبن و چهار رودبار هم یاغیانشان معروفند. جمال الدین کلا هم همینطور. رودبارک و فینسک و سنگسر و … هم همینطور. پس معدود بودن یاغی های روستاهای ما به تناسب جمعیت ما بوده.
بله من هم قبول دارم که پرور در یاغی گری پیشرو بوده ولی این یاغی گری در منطقه پراکنده بوده است. پرور بزرگترین روستای دودانگه بوده و برای خود شهری محسوب میشده و اگر اشتباه نکنم در زمان رضاشاه به بزرگی کیاسر بوده (و شاید بزرگتر از آن). طبیعیست که در برخی زمینه ها پیشرو باشد. مثلا در زمینه یاغی گری، در زمینه احداث مدرسه، در زمینه آنتن رادیویی، در زمینه ساخت جاده، در زمینه ابزارآلات کشاورزی مثل تراکتور و … برای مثال مردم سیاوشکلا برای اولین بار در اطراف سال ۱۳۴۵ رادیو را در روستای خود دیدند اما پروری ها حتی قبل از تاسیس رادیو در ایران در روستای خود گرامافن داشتند. بنظر من پیشرو بودن پرور طبیعیست.

پرور اولین روستای دودانگه بود که صاحب مدرسه به سبک جدید بود و اولین پاسگاه ژاندامری. پرور به تنهای نیمی از جمعیت پشتکوه را دارا بود. در شجره الامجاد آمده است که هفت قرن پیش سربازان شاهرخ شاه تنها جایی که توانستند گرمابه ایی پیدا کنند و غسل کنند پرور بود این حمام تاریخی هنوز هم در پرور و جود دارد. شرح ماجرا را می توانید در آن کتاب بخوانند طبق آن کتاب، پرور از اولین کانون های تشیع در ایران بود و هزینه آن کار را نیز پرداخت. تاریخ می گوید پرور از اولین نقاطی بود که در مقابل هجوم و غارت ترکمانان مردانه ایستاد. باید در بیان حوادث تاریخی همه چیز را گفت.

با سلام سرگذشت مسیح و وجیه پس از نامه شیخ هادی فولادی چه شد؟ به طور خلاصه خواهم گفت:
۱- نائب مهدوی به دستور رضاخان با ۳۰ سرباز مامور دستگیری آنها و دار دسته اش شد
۲- نائب از راه شهمیرزاد به پرور آمده و با زیرکی تمام یکی را در پرور و دیگری را در فولادمحله دستگیر نمود
۳- نائب (که ارادت خاصی به آیت الله سید مصطفی موسوی فولادی داشت) تصمیم به قتل مسیح و وجیه در فولادمحله را گرفت که آیت الله آقاسید مصطفی به دلیل شرارتها و غارتهای ریختن خون آنان در فولادمحله را جایز ندانسته و خواستار قتل آنان در خطه دیگر شد
۴- نائب با احترام گذاشتن به درخواست آقا، هر دو آنها و چند نفر از دار و دسته هایشان را به سعیدآباد چهاردانگه برده و مسیح و وجیه را در آنجا به قتل رسانید. با قتل آنان امنیت تا حدودی در چهاردانگه و دودانگه حاکم شد.
…………………………………..
سادوا: سلام جناب موسوی فولادی. از مطلب شما در باره چگونگی قتل مسیح و وجیه بسیار سپاسگزارم. آیا این مطلب در منابع مکتوبی هم آمده و یا از بزرگان روستای تان ( که احتمالاً باید فولادمحله باشد) شنیده اید؟ سپاسگزار شما خواهیم شد اگر در این باره توضیحات بیشتری برای ما بفرستید.

سلام آقای گودرزی .
گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری
همین و بس٫

البته خود نائب ( که ارادت خاصی به آیت الله سید مصطفی موسوی فولادی داشت ) فرد کثیفی بود که رحم به مال و ناموس مردم نداشت شاید از مسیح و وجیه هم بدتر بود.

سلام آقای گودرزی

همیشه قدرت پای افراد را شل نموده چشم ها را نابینا، گوش ها را ناشنوا و ایمان را ضعیف می نماید. من مطمئنم که رضاشاه برای اینکه از شرّ کسانی راحت شود معمولا خوبها را به نبرد با بدها نمی فرستاد، در اینگونه نبردها هر کدام از طرفین از بین بروند، برنده اصلی والی حکومتی می باشد. این سیاست را حداقل در طول تاریخ به کرار دیده ایم.
ارادت به آیات عظام از سوی افراد فاسد کمتر از افراد سالم و خالص نیست. این گونه سیاست ها سرپوشی می تواند باشد بر خیلی از رفتارهای ناهنجار.
البته ذات و واقعیات وجودی افراد را فقط خدا داند و بس٫ پس ما فقط نظریه پردازی می کنیم، داوری باشد برای خداوند حکیم و علیم.

جناب آقای ساسان
از تحلیل شما سپاسگزارم تحلیل جالبی بود .

اطرافیان مشتی پلوری در منطقه ما یعنی بالاده و روستاهای اطراف خیلی جنایت کردن و مردم ما هنوز خاطرات تلخ اون روزگار را برای ما تعریف می کنن. حالا چرا یک عده جوان بی اطلاع از تاریخ اینجوری مشتی پروری را تطهیر می کنن جای سوال داره. آیا اونا به دنبال قهرمان پروری آدم هایی مثل مشتی پروری هستن و یا اینکه واقعا از تاریخ چیزی نمی دونن؟ اینکه هر کی تفنگ برداشت و به جنگل زد که مبارز نمی شه. خود مشتی پروری به خونخواهی پدرش یاغی شد و چقدر هم بر مردم منطقه ما بخاطر این یکه تازی هایش ظلم و ستم شد. از یک طرف سرهنگ هوشمند و سهراب محمودی و از طرفی دیگه هم یاغیانی مثل مشتی پروری و غیره. این وسط مردم بیچاره و زحمت کش باید همه جور ظلم رو از طرف هر گروه و کسی تحمل می کردن. چاره دیگه ای هم نداشتند. هم دولتی ها اونا را اذیت و غارت می کردند و هم یاغی ها.
مشتی پروری یک یاغی بوده و یاغی هم دست به هر کاری می زنه که زنده بمونه و از دولتی ها انتقام بگیره که نمونه اش این ظلم هایی است که در تاریخ منطقه بالاده در سینه های مردم ثبت شده است.

درود بر شما
بنده کتابی در دست انتشار دارم با نام (مازندران در سالهای اشغال متفقین) خواهش می کنم اطلاعات خود از جمله عکس ، سند، و تاریخ شفاهی را در اختبارم بگذارید تا با حفظ امانت در این کتاب که سازمان اسناد ملی ایران به چاپ خواهد رساند استفاده کنم. با سپاس

آقای نوری وبلاگی وجود دارد به نام پارسا و هزار جریب در بخش داستانها و سرگذشتها مطالبی وجود دارد.

داستان دستگیری مسیح و وجیه بسیار مفصل است نمی توان در اینجا شرح داد سعی می کنم آن را مکتوب و برای شما ارسال نمایم.
……………………………………….
سادوا: شما لطف می کنید اگر برای ما بفرستید. چون در حال نوشتن قسمت دوم یاغی های چهاردانگه هستم.

در رابطه با نظر آقای رضا حسینی باید عرض کنم:
در بسیاری از موارد از اسم مشدی سوء استفاده شده است و نیز همانطوری که در کتاب عقاب کوهستان آمده است پس از مرگ مشدی گروهش مضمحل شده و در غیاب رهبر خود ممکن بود برای بقا و … دست به کارهای مشمئز کننده ای بزنند.
در مورد موضوع نخست بارها از پدرم شنیدم که وقتی کاروانی از سمنان که برای فروش محصولات باغی نظیر انجیر و … و در ازای آن خرید محصولات دامی از روستای پرور و حومه در میان راه مورد حمله عده ای رودبارکی (رو وارکیج) قرار گرفته و این مالباختگان بطور اتفاقی با مشدی برخورد می کنند و وقتی مشدی علت عجز و ناله آنان را می پرسد با کمال تعجب می شنود که کاروانشان توسط گروه مشدی پلوری مورد دستبرد قرار گرفته است. مشدی پاسخ می دهد: مشدی منم آیا من شما را غارت کرده ام؟ و پس از دلجویی از آنان و گرفتن مشخصات دزدان آنان را در کنار یک اشکافی (غار) یافته و با گوش مالی دادن مناسب به آنها اموال را به مالباختگان بر می گرداند.
……………………………………………………….
سادوا: اینکه مشدی کارهای خوبی انجام می داده که شکی در آن نیست. اما کارهای زیادی نیز توسط عمال مشدی انجام گرفته که مشدی نیز از آنها آگاه بوده است که باعث ظلم و ستم مضاعف به مردم محروم منطقه چهاردانگه و دودانگه شده است. مردم از یک طرف در زیر ظلم گماشته گان اواخر حکومت مرکزی قاجار و اوایل پهلوی اول بودند و از طرفی دیگر یاغیان منطقه از جمله مشدی نیز بر این ظلم می افزود و مردم بیچاره دائماً در هول و بلا زندگی می کردند و …

از یاغیانی که در نوشتار خود نام بردید. نام محمدجان سلطان پروری نیز ذکر شده است. حال آنکه این مرد بزرگ از مالکان سرشناس منطقه به شمار میرفت و بر اساس اسناد موجود در اداره ثبت سمنان و سنگسر بیش از یکصد هکتار زمین با نام ایشان به ثبت رسیده است و در دوران حیات خود هیچ گونه ظلمی به زیردستان ننموده است و هدف اصلی یورش امیراعظم و پس از آن عمال رضاشاه به پرور، غارت ثروت بزرگان پرور به خصوص محمدسلطان بوده است.
………………………………………..
سادوا: سلام/ البته نام محمدسلطان بر اساس مستندات کتاب « اسناد مازندران در دوره رضاشاه، مجلس ششم تا دوازدهم »به عنوان یاغی آورده شده و سایت سادوا کسی را متهم نکرده است. اگر اطلاعات بیشتری در باره یاغیان پرور داشته باشید و یا مقاله ای مستند بنویسید که این موضوع را رد کند حتماً در سایت سادوا ( و در قسمت های دیگری از این مجموعه ) منتشر خواهیم کرد. سپاس از اینکه در مورد سلطان محمد نوشته اید
با احترام/ عین اله آزموده/ مدیر سایت سادوای بالاده
۱۷/۸/۱۳۹۱

طغیان در برابر حکومت مرکزی که در دهه های اخیر عموماً به صورت راهپیمایی و تجمع در مکان خاص صورت می گیرد در ایده ال ترین حالت مشکلاتی را برای مردمی که بی طرف و یا بی تفاوت هستند بوجود می آورد . لذا اگر در جریان مبارزات مردم پرور با حکومت مرکزی توسط هر دو طرف ظلمی به مردم منطقه روا شده باشد دلیلی بر اثبات ظالم و ستمگر بودن طرفین درگیر نمی باشد.

سلام.محمد سلطان جزو یاغیان پرور نبوده است . مستنداتی هم در این زمینه وجود دارد.ایشان جزو خان هایی بودند که رضاشاه املاک ایشان را مصادره کرد.
……………………………………
سادوا: با سلام و سپاس از اینکه در باره سلطان محمد پروری اعلام نظر نمودید که یاغی نبوده است. لطفا مستندات خود را برای سایت سادوا ارسال نمایید تا در بخش های بعدی که به زودی منتشر خواهد شد، مورد استناد قرار گیرد.

در کتاب اسناد مازندران نیامده است که محمد سلطان یاغی بوده است گرچه شکایاتی از روستاهای مجاور نسبت به محمد سلطان و فرزندانش وجود دارد. اما یاغی نبوده است. پدر محمد سلطان به نام محمد جان سلطان در زمان قاجار مورد هجوم امیر اعظم قرار می گیرد و قبل از آن هم پیمان حاکم دودانگه به نام سالارافخم بوده است از زبان کهنسالان پرور نیز نشنیده ام کسی از اعقاب و خاندان سلطان یاغی بوده باشد. همانطور که آقای جمشیدی اشاره کرد محمد سلطان از مالکان و ثروتمندان بوده است.

با سلام خدمت تمامی دوستان گرامی و با تشکر از نظرات تمامی دوستان عزیز
منو ببخشید ولی ما یه چیز یادمون رفته زندگی ۸۰ سال پیش با الان خیلی فرق داره. داستان های زیادی وجود داره که آدمای زیادی خودشونو جای مشدی معرفی می کردند و از نامش سو استفاده می کردند ولی مشدی اگه آدم بدی بود هیچ وقت بعد قریب به یک قرن اسمش اینقدر الان رو زبونا نبود. آدم بزرگ همیشه بزرگه ما با خیلی ها برخورد کردیم ولی به ندرت کسی از مشدی بد گفت تو منطقه مازندران و گلستان و مهدیشهر و شهمیرزاد یاغیان زیادی وجود داشت ولی همه به چند سالی هم دوام نیاوردن ولی مشدی حدود سی سال یاغی بود و کسی اونو یاغی نمیدونست همه میگفتن اون یک مرد بود و عیار .
یک نامه از مشدی دارم متنش رو برای شما اینجا می نویسم فقط دوست دارم متن نامه به قول شما یک یاغی و آدم بد رو بخونید و نظر بدید که یک آدم تو اون دوران و تواون سطح چقدر باید از لحاظ فرهنگی در سطح بالایی باشه و چقدر باید متین و صبور باشه که بتونه همچین نطقی داشته باشه با توجه به اینکه قدرت انجام تقریباً هر کاری رو داشته .
متن نامه : مقام محترم حکومت نظامی سنگسر – شهمیرزاد دام اقباله عالی
ضمنا عرض می شود تغلیقه مبارک رسید و زیارت شد این که نوشته بودید مانع از کوبیدن زراعت اورپلنگ نشوید در این مدت بنده متواری و سارق بودم در نزد دولت چاکر رو متهم کردند برای همین مرتع و مزرعه بود .
چاکر حضورا عرض کرده بودم که بنده سارق دولت و ملت نیستم سارق مرتع و مزرعه خودم هستم .
اینکه فرمودید بذر ( محصول ) آن زراعت را راهی سنگسر کنید بنده این کار را انجام نمیدم . بنده از ولی خان راجع به این مرتع و مزرعه شنیدم که در دوره استبدادی سنگسری ها تصرف کرده بودند چون زور پدر چاکر به آنها نرسید آن مدت تاکنون عارض بودم استدعا می نمایم یک نفر مفتش بی غرض به این پرور بفرستید و از اهالی پرور تحقیقات کند ببیند حق در جانب بنده است .
استدعا دارم این زراعت را در چند سالی که بنده متواری بودم آنه برده اند زرع این ساله چاکر میبرم و ملک را نه او زرع بکند و نه بنده در توقیف دولت باشد تا این که محاکمه کنیم .
هر زمان که ولی خان حاضر به محاکمه هست برای چاکر بنویسید تا بنده هم وکیلی بگیرم .
ملک مال هر کسی شد زرع کند باقی غرضی نیست از مشهدی احمدی
مشدی در کنار این نامه نوشت ملک در پرور و آب در پرور است آنه بین خودشان بن چاق تهیه کرده اند و….
اگر خواستید میتونم نامه رو براتون میل کنم .
با تشکر

سلام آقای درویش
اگر امکان داره این سند را برایم میل کنید. چون من علاوه بر چاپ کتاب اسناد مازندران در دوره رضا شاه در حال تدوین چند مجموعه اسنادی دیگر هستم که در آینده نه چندان دور به چاپ برسانم. همچنین یاد آور میشوم که هر سند و عکسی از تاریخ مازندران و نواحی مرتبط با آن به دستم برسد با حفظ نام کسی که آن را مرحمت کرد به چاپ می رسانم. پیشا پیش از شما سپاس گزارم. m_n_savadkouhi@yahoo.com
ضمنا از راهنمایی آقای پرویز برای معرفی وبلاگ پارسا و هزارجریب ممنونم.
……………………………………………………..
سادوا: جناب آقای مصطفی نوری پژوهشگر گرامی و مولف کتاب ارزشمند « اسناد مازندران در دوره رضاشاه »
با سلام و عرض ارادت. یادداشت شما را خواندم که از آقای درویش خواسته اید این سند را برایتان بفرستد. بنده نیز در تاریخ ۳ دی ۱۳۹۱ همین درخواست را از ایشان کردم که متاسفانه تاکنون بی جواب مانده و انتظار دارم جناب آقای درویش ما را از دیدن و خواندن اصل این سند بی نصیب نگذارند. مراتب جهت اطلاع حضرتعالی نوشته شده است و درخواست شما را به جناب آقای درویش نیز از طریق ایمیل اطلاع دادم. با احترام/ آزموده

با سلام و معذرت خواهی از آقایان مصطفی نوری و جناب آقای آزموده کم کاری بنده را عفو کنید به خاطر یک سری مشکلات نتوانستم به ایمیل هایتان پاسخ بدهم ولی بنده در تکاپوی این هستم که یک سایت در مورد پرور بزنم حتما آدرسش را برایتان ایمیل می کنم در آن سایت حتما مطالب و اسناد و عکس هایی که در مورد مشدی دارم قرار خواهم داد. سعی بر آن است تا شب عید امسال بر روی هاست برود. باز هم از شما دوستان گرامی معذرت میخواهم و شرمنده ام که درخواست شما را بی پاسخ گذاشتم.
……………………………………..
سادوا: جناب آقای درویش سلام. امیدوارم این سایت هر چه زودتر راه بیفتد ولی این سندها را به صورت ایمیل برایم بفرستید. سپاسگزارم

با سلام خدمت آقای نوری اون نامه ای که در بخش نظرات برایتان گذاشتم را به صورت اسکن شده برایتان میل کردم ولی خواهش می کنم قبل از اینکه سایتم بر روی هاست برود آن را جایی درج نکنید.

جناب آقای درویش
از لطف شما سپاسگزارم
تجریه شخصی بنده نشان می دهد که اسناد و نامه هایی از این دست گویای بخشی از تاریخ این مملکت است که تا به حال در ابهام مانده است و تلاش هایی که جنابعالی و آقای آزموده انجام می دهید بسیار ارزنده تر از آن است که تصور می کنید. عرض کردم تجربه شخصی از آن روی است که به طور غیر مستمر و همراه با دیگر کارهای تحقیقاتی ام در سالهای گذشته درباره امیر موید سوادکوهی اسناد و مدارک جمع آوری کردم بخش قابل ملاحظه ای از این مجموعه که بیش از ۷ هزار برگ است و اساس تالیف کتاب در دست انجام بنده می باشد را از خانواده باوند تهیه کردم. همانطور که عرض کردم مشدی پلوری هم از موضوعات ذهنی بنده است که امیدوارم پس از خلاصی از کتاب امیر موید به آن بپردازم و بی هیچ شک اسنادی از نوع اسناد شما که مرحمت فرمودید کمک شایانی در این مقوله می باشد.

بنده از طرف خودم و تمام هم ولایتی هایم از شما کمال تشکر را دارم و ممنونم به خاطر زحماتی که می کشید

عرض ادب.
تشکر بابت مطالب و زحمات تون.
اما اینکه همه یاغی ها رو مثل هم بدونیم اصلا منطقی نیست.
با کمی تحقیق دقیق و عادلانه تر می تونید پی ببرید که مشدی چه محبوبیت و آوازه ای داشته.
طبیعتا هستن آدمایی که نتوتن مردان بزرگی مثل مشدی رو درک کنن.
اگر افرادی مثل مشدی و مسیح و وجیه تو منطقه خودتون داشتین بازم مطالبتون در مورد یاغیان منطقه همین بود!!!
……………………………………………..
سادوا: با سلام. خوشبختانه « ما » در باره یاغی ها چیزی ننوشتیم بلکه فقط مدارک موجود را ارایه دادیم. قضاوت با خوانندگان است. البته در باره مشدی پلوری به خصوص در باره رفتار خشن و ستم های همراهانش حرف و حدیث زیادی وجود دارد که امیدوارم در فرصت های آینده بدانها بپردازم. مشدی هم در منطقه ما بوده و هنوز کارهایش ورد زبان مردم ما هست ولی منطقه ما چنین یاغیانی نداشته تا بخواهیم در باره آنها بنویسیم.

سپاسگزارم بابت زحماتتون.
پاینده باشید

دوران کودکی را با قصه های زیبایی از جوانمردی و مردمداری مشدی پلوری از زبان بزرگان خانواده ام به یاد دارم. هنوز هم مشدی پلوری برایم اسطوره است. گرچه سنگسری نیست و با خوانین و دولتیان سنگسر برخورد خوبی نداشته است.

زنده باد پرور

سلام .خدمت استاد و همنام عزیز خودم جناب استاد آقای اسماعیل مهجوری
اینجانب اسماعیل مهجوری ساکن قائمشهر محله کفشگرکلا بزرگ می باشم، از شما خیلی شنیده ام تا آنجایکه دوستان استان های همجوار بخاطر محبت زیادشان به این حقیر از کتابهای شما استفاده می کنند. خواهشمند است با بنده تماس حاصل فرمایید.
…………………………………………….
سادوا: سلام جناب مهجوری عزیز٫ امیدواریم استاد این پیام شما را بخواند و کاش شماره خود را می دادید تا با شما تماس بگیرد. متاسفانه ما شماره ای از ایشان نداریم.

با تشکر از همه دوستان/ باید عرض کنم در دوره ای که جهل مردم (ندانستن حق شهروندی) سبب سوءاستفاده حاکمان وقت می شد و هیچ مرجع قانونی نبود یا نمی توانست یا نمی خواست حق مظلوم را از ظالم بگیرد یا باید تسلیم محض می شدی و یا باید یاغی و این که ابتدا یاغی اموال به حق خودت می شدی و در پیامد آن راه را ادامه می دادی تا …
ما در مقام دفاع از هم ولایتی هایمان جانب انصاف را رها نمی کنیم اما مخدوش کردن واقعیتی که به رغم سیاه نمایی حکام زمان همچنان در اذهان نقش بسته، منصفانه نیست.

با عرض سلام و ادب خدمت دوستان گرامی
بنده از شنیده ها و نوشته های دوستان و آشنایان و تنی چند از اهالی پابه سن گذاشنه روستاهای پرور و اطراف آن منطقه، مانند فینسک، سعیدآباد، فریم، تلاجیم، آتنی، کاورد و … دریافتم که یاغیان بیشماری در منطقه از زمان قاجاری تا اواخر دوران پهلوی وجود داشته اند و هر از چند گاهی نامشان بر سر زبان ها آمده و رفته است، ولیکن تنها نامی که هنوز در برخی محافل به نیکی یاد می شود نام مشدی پروری (پلوری) هست، شاید افرادی مانند وجیه و مسیح پروری دست به خشونت هایی زده باشند (که آنهم در دوره خود جای بررسی و چرایی پیش آمدن چنین حوادثی را دارد)، اما اگر بخواهیم از باب اینکه مردم بدلیل نداشتن اسطوره، آنهم در منطقه البرز (چه شمالی، جنوبی و …) ، به افرادی مانند مشدی که خواستار آزاد مردی بوده اند با عنوان یاغی و ستمگر که آقای “رضا حسینی” فرموده اند بشناسیم، ناآشنا بودن به تاریخ آن دوران و بروز مسایلی دیگر است. مشدی بی شک در کنار بزرگ مردان و آزاده خواهان البرز (مانند برزگان سوادکوه) نه برای اهداف مارکسیتی و …. صرفاً برای فهماندن اینکه شاید صدای فریاد نسلی از جنس خود بر علیه ستم دوران باشد، دست به شورش زده است، هر چند بعد از انقلاب اسلامی، افراد و گروه های زیادی از نام او به نفع خود سوء استفاده کرده اند ولو اینکه راه این مردان سوای آنها بوده است.
………………………………………………….
سادوا: جناب بزرگمهر سلام. در باره زندگی مشدی آنگونه که شما اشاره کرده اید همه واقعیت نیست. زندگی مشدی دو رو دارد: یک روی آن مبارزاتش است و یک سوی دیگر آن نیز ستم هایی است که به واسطه این میارزات و از جانب ایشان و یارانش بر مردم منطقه دودانگه و چهاردانگه و سمنان رفته است. مدارک زیادی از بر زمین ریخته شدن خون بی گناهان بدست مشدی و یارانش وجود دارد که به موقع بازگو خواهد شد.

زمان زیادی از مشدی و حوادث پیرامونش گذشته و همانطور که در گفته های دوستان اشاره شد چه بسا کسانی به نام مشتی دست به جنایت هم زده باشند که قابل اثبات نیست .

به طور خلاصه در مورد اینکه درخواست های شیخ هادی و سرانجام کار به کجا انجامید، باید بگویم در اسنادی که تصویر آن در دست بنده است و مربوط به تیپ مختلط مستقل استراباد به تاریخ ۲۷/۷/۱۳۰۸ به شماره ۵۱۸۸ با امضای سرهنگ حکیمی می باشد از آقای شیخ هادی فولادی خواسته شد برای سرکوبی وقلع وقمع اشرار پروری با مامورین تیپ در دادن اطلاعات لازم همکاری نمایند .
۳۰ نفر از مامورین تیپ به فرماندهی نایب منوچهرخان به دودانگه آمده و به دو دسته تقسیم شده و وجیه را در پرور و مسیح را در فولادمحله غافلگیر و دستگیر نمودند؛ خواستند هر دو برادر را با دار و دسته هایشان در فولادمحله به قتل برسانند که آیت الله آقاسید مصطفی موسوی فولادی که از هم مباحثه ای آیت الله بروجردی، کوهستانی و بنافتی و از اساتید حوزه علمیه نجف بوده اند اجازه ریختن خون آنها در خاک فولادمحله به دلیل شرارت هایشان را نداد و نایب منوچهرخان با احترام گذاشتن به آقاسید مصطفی، آنها را به سعیدآباد آورده و مسیح و وجیه را در سعیدآباد کشته و بقیه را به سمت ساری و ظاهراً در زندان گرگان بقیه هم اعدام شدند. و پس از آن آرامش نسبی در منطقه چهاردانگه و دودانگه حکمفرما شد.
………………………………………………………..
سادوا: سلام جناب موسوی. از اطلاعاتی که دادید بسیار سپاسگزارم. لطفاً و حتماً این مدرک و یا مدارک دیگر را برای بنده ایمیل کنید. sadva86@gmail.com

با عرض سلام و ادب
جناب آقای موسوی
بنده هم تقاضا دارم این اسناد را در اختیار من بگذارید. مطمعناً این اسناد با ذکر نام شما در تحقیقاتم استفاده خواهد شد.m_n_savadkouhi@yahoo.com

به دوستان علاقه مندم اطلاع می دهم که کتابی در باره سالهای ۱۳۲۰-۱۳۲۵ نواحی شمال ایران تالیف کردم که به زودی چاپ خواهد شد. و اقدامات کسانی چون حسین خان سنگسری، تقی دینه سری معروف به تقی یاغی، سهراب پلوری ، گروهبان کلهر، گل محمد و طایفه احمدی و…. را در این چند سال بررسی کردم. لذا این تحقیق پایه ای شد تا درباره یاغیان دوره پهلوی به فکر تالیف کتاب مستقلی بیفتم. به همین خاطر از دوستان علاقهمند خواهش می کنم اسناد تاریخی، عکس قدیمی، و خاطرات پیران را در این زمینه برایم ارسال دارند. یادآوری می کنم که این مدارک با حفظ امانت و نام افراد مورد استفاده قرار خواهند گرفت
m_n_savadkouhi@yahoo.com

رضاتورانی ایلالی گفت

با سلام
از تمامی کسانی در تلاش هستند که گذشته زنده بماند و عبرتی برای آیندگان باشد سپاسگزارم، ولی دوستان باید توجه داشته باشند که انتقال پیام از گذشته به آینده باید دارای یک ادبیات خاص باشد که گاهی کلمات در ذهن خواننده دچار ابهام و یا دچار سوظن نشود. بنده با توجه به مطالبی که از مشدی احمدی و هم قطاریانش خوانده ام و اگر بخواهم از او جانب داری کنم لفظ یاغی را برای او بکار نمیبرم بلکه از او به عنوان یک دادخواه یاد خواهم کرد. اگر به معنی لغوی یاغی و معادل آن در زبانهای دیگر بنگریم متوجه خواهیم شد که در حق موصوفان این صفت کم لطفی کردیم. با سپاس فراوان

سلام
من نوه تقی یاغی هستم. عکساشو دارم. بخدا خیلی از پیرمردهای اطراف تحقیق کردم.اونا دزد نبودن. دولت واسه بد جلوه دادنشون پاپوش درست میکرد. پدر بزرگ من به خیلیها خدمت کرد. آزاد مرد بود. ٠٩٣٧٠٠٧٠۴٩٣ زنگ بزنین تا ثابت کنم با مدرک.

سلام لطفا این اسناد و نامه هایی که در متون بالا ذکر کردین برای بنده بفرستین با تشکر. Mohammadreza.dm1994@Gmail.com

سلام
مطالب و کامنت ها رو خوندم. یاغی گری در خیلی مناطق ایران در اواخر دوره ی قاجار بوجود آمده بود. دلیلش هم وجود حکومت ضعیف مرکزی و فساد و عدم امنیت مردم بود. خانواده ی من هم در اون دوران هفت مرتبه بدست یکی از ایادی حاکم آمل غارت شد. مدرک مستند تلگراف از هندوکلای آمل به مجلس ملی وقت وجود داره باید بیشتر مطالعه بشه. بدون هیچ یکسو نگری و شرط انصاف تا حقایق روشن بشه. اسطوره سازی نباید بشه. خوش باشید.

باسلام.خداقوت.بنده دودانگه هستم منتها از شهرستان ابهر استان زنجان امکان دارد شجره ما از مازندران باشد.روستای قره اقاج….به جد پیگیر پیدا کردن شجره فامیلی دودانگه هستم منتها کمک بفرمایید.

باسلام.
مطالبتون خیلی جالب بود در مورد یاغیان پرور.
توی کامنتها و مطالب با نام شخصی به نام آقاسیدمصطفی برخوردم. قصه ای از مادر و مادربزرگم شنیدم در رابطه با ازدواج عاشقانه پدربزرگ و مادربزرگم. ظاهرا در سالهای حدود۱۳۴۰ تا ۴۲ که پدربزرگم رو شخصی به نام آقاسیدمصطفی میانجیگری میکنه و از زندان آزاد میشه و ساکن دامغان هست.
برایم جای سوال داشت که این آقاسیدمصطفی کی بود که اینقدراحترام داشت توی دادگاه ها که با میانجیگری ایشون پدربزرگم از زندان آزاد میشه و همین آقاسیدمصطفی باعث ازدواج پدربزرگ و مادربزرگم میشه.
امکانش هست اطلاعات بیشتری در موردآقاسیدمصطفی به من بدین؟ ممنون میشم
پدربزرگ و مادربزرگم ساکن منطقه کلاته رودبار دامغان بودند و بزرگترها از یاغیانی به نام گت مندوسن و خوردمندوسن میگفتن. اینها کی بودن؟

انجمن فرهنگی سادوا گفت

با درود و سپاس از اینکه مطالب ما را دنبال می کنید.
امیدوارم خوانندگان گرامی ما اگه اطلاعاتی دارند حتما در زیر همین یادداشت بنویسند.