شعر بالاده / آقای عبدالعلی پناهی بالادهی فرزند مرحوم محمد متولد ۱۳۵۱ و ساکن روستای یکه توت در نزدیک سواحل دریای مازندران در شهرستان بهشهر است. از دوران کودکی به شعر گفتن علاقه زیای داشت و در مدح اهل بیت (س) نیز اشعاری سروده است. شعر بالاده را در وصف روزگاران نه چندان دور زادگاه آباء و اجدادی اشسروده و آن را در جلسه ای در روستای یکه توت که برای انتخاب هیئت امنای مسجد (۵ دی ۱۳۹۰) تشکیل شده بود، قرائت کرده و مورد تشویق حضار قرار گرفت. اکثر ساکنان روستای یکه توت از اهالی بالاده و مناطق اطراف هستند و تعدادی از اهالی زابل استان سیستان و بلوچستان نیز در این روستا ساکن هستند. شغل مردم یکه توت بر پایه کشاورزی و کاشت برنج و دامداری و صید ماهی شکل گرفته ولی جوانان یک توت بیشتر به دنبال تحصیل بوده و به شغل های اداری روی آورده اند.

برای جناب آقای پناهی آرزوی بهروزی و تندرستی داشته و از اینکه شعر زیبای بالاده را جهت درج در سایت سادوا ارسال کرده اند، از ژرفای قلب سپاسگزاریم.

بالاده. تابستان ۱۳۵۸ . با سپاس از آقای سیدمحمد ساداتی بالادهی (فرزند مرحوم سیدمیرزا) که این عکس را در اختیار سایت سادوا قرار داده اند.

………………………………………………………………………………….

شعر بالاده / سروده عبدالعلی پناهی بالادهی 

سِلام کامبِه بِرارُن و خاخرُن …… شعری گومبِه بَموندِه شِمِ مِیُن

سِلام کامبِه، سِلام جانِ بِرارُن …… باهورِم از جای خاش نام و نِشُن

زَمُنی روزگاران قَدیما …… بِرو پیشتِه نَشو قَدیم نَدیما

چِل پِنجاه سالِ جلو، اَمِه پیـئِرُن …… چَپونی کاردِنِه صَرای مِیُن

بورِم مِن اون وَرا تا چاردونگِه …… که پیشتِه وِنِه نُم بیـئه دِدونگه

اَمِه وَطِنِ نوم هَستِه بالادِه …… هَستِه مازندِرُن ساری، تِوابه

اون وَرا گَت مَلِه هَستِه کیوسر …… نَزِمبِه ویشتِه مِن این دَر و اون دَر

باهورِم مِن از اطرافِ بالاده …… پایین قلعه و پایین ته پایین ده

اون وَرتِر تیلِه بِن هست و میرافضِل …… پول مَلِه و واوسرنو همه هَمدل

آفتاب غروب وَریِ اَمِه مَلِه …… اِلال و آتنی و آغوزِگاله

سوسَرِه و تیلِک خانِه عِلمِه …… اَم وَری مَردِمُن خاش نوم و دلنِه

شمالِ اَمه مَلِه لَنگِر هَستِه …… شادِزِ کوه آوازِه، دِنیا پِر هستِه

خامبِه بائوُرِم شِم ویستی عزیزُن …… کِه کَمتِر اَمِه مَلِه بیـنِه دِهقُـن

چَن تا مالدار بیـنِه چَن تا قِراری …… کار و تلاش جِ نَویـنِه فِراری

گَتِ مالدارِ، نوم بیـیِه حاج حسِن …… گوسپن بِلیک بِلیک، رَسِن به رسن

دیگِر مادارِ نوم حاجی گالبِرار …… بِ مال  وِشُنِ پیش داشتـنِه قِرار

مالدار یا که بِ مال، همه بیـنِه خوش …… وِشُنِ کُش یا چَرم بیـیِه یا کَلُش

بینِه چوقا به تَن، دوش توره بِه دوش …… مُدام در تِلاطِم، در جوش و خِروش

باهارِ ماه ِ گادِر صَرا کَتِه وا …… کوه ی دِله پیـتِه چَپونِ صِدا

چپونِ دوش لَم چوقا، دَس لَـلِه وا …… نیشبـیِه دارِ بِن سَر دائِه صِدا

خوندِستِه نجما و امیری، طالبا رِه …… الهی اون زَمُنای بِلارِه

چپون خاردِه پِلا ماست وِنِه خارِش …… هَمِش خِلِ سَرا سَگای گیرش 

هر چی بائورم مِنِ دل نَیرنِه قِرار …… عَجِب دِنیایی داشتـی جانِ بِرار

اینـتی بِشناستِمِه از خاشِ گَتون …… شِمِه ویستی گومبِه آهای جِوونون

عَروسی که بیـیِه، اِت هفتِه قبلِش …… دِسَر توکِن، نِقاره، لوطی خُنِش

مَردِمِ چَکِّه بیلَر کاردنِه و دانِه شِواش  ….. چارشنبِه نِماشُن پَتـنِه گَزنِه آش

تعارُفی گوشتی ها  رِ کاردِنِه رنگ …… گوسپنداءِ گِردِن رِ اینگونِه زَنگ

دَسمال وَندِستِـنِه بَر دورِ گِردِن …… یاردنِه جانِ جِوونا بال بُه گِردِن

جَردِه کاردنِه زَنُن خُورد عَروسی روز …… مَردِم دلِ دِلِه خاشالی اون روز

همون روزا مَردا هیمِه کاردنِه …… با ساز و با سِما مَلِه یاردِنِه

دوماد رِ وَردِنِه حِمبام جِوونا …… با چَکِّه با شِواش با ساز و سِما

اون روزا داشتِه چه سوز و صِفایی …… عَجِب دوران، عَجِب حال و هِوایی

کاش که بر دَگِردِه اون زَمُنا …… خارِکِ روزِگار بیـیِه خدایی

شُم رِ خاردنِه هَمِه آفتاب اِستاوی …… شونیشتن کاردِنِه شو تا صِواحی

اُوسنی گوتنِه پیرُن، هِدِئِه پَلی …… لَـلِه زونِه، خونِش گَلی به گَلی

گارماستی وِشُنِه ناهار بیـیِه …… وِشُنِ جانِ دل باهار بیـیِه

وِشونِ غِذا سرشیر بیـیِه و آریشِه …… تونِستـنِه بَکِندِن دار رِ با ریشِه

اِسا غِذا هَستِه سوسیس و کالباس …… هَمین وِه کَم بَویـیِه اَمِه اِحساس

الهی مَردِمون اِحساس بهیرِن …… وِفا از حضرتِ عباس بهیرِن

گوسپِن تاشی گادِر چَرخِه ی صدا …… کاشـتِنِه گوسپن و خاردِنِه اِت جا

لَمِه، کوب و گِلیج هم وشونِ فرش …… زَنا نَخ رِسیـنِه با گوسپِنِ پَش

کَچِه، کِترا، لاقِلی وِشونِ ظرف …… زمسـتونا خِـلِه خـله اِمو ورف

اَندِه وَرف اِموئِه با سوز و سِرما …… کُندا پِشت جَمع بیـئِه، دَر نویـئِه وا

صِوی آفتاب سو وَرف رِ پارو کاردنِه …… وَسط راه  و دِ  وَر رِ بارو کاردنِه

بالاده گِلی خانِه پِشت پشت بوم …… وِنِه سو و صفای قربون بَوُم

آجری خانه مَلِه جا بَهیتِه …… مَردِمِ دل های صِفا بَهیـتِه

هَمون گِلی خانه دِلِه عشق دَهـیِه …… چه بد، چشم و هم چشمی کِشت بَهیِه

زمستُن قِشلاق کاردنِه وقتِ سَردی …… شیـنِه یِلاق باهار ماه وقتِ گرمی

اوِل پَئـیز تا هِوا سَرد بیـیِه …… دار وَلگ رَنگ و رو تا زرد بیـیِه

راهی بیـنِه همِه سَمتِ مازدِرون …… گاذِر از کوه و کمِر، جنگِل میون

بعضی ها  یَکه توت یا بَسو صَرا …… بعضی بهشهر بِن و سوزدینِ صَرا

سِه پشتِه، شاکِلِه، تاقدین، لَلِـه مَرز …… سِمسکَـندِه، تِروجن یا سیومرز 

کومِه مال داشـتِنِه با جای چِرا …… دِنیایی داشتـنِه با سو و صِفا

یِواش یِواش مازدِرنِ ملکِ جِ دل دَوِستـنِه …… دِیرا پِ جا بئیـتـنِه بَموندستـنِه

خاش وِه مَله بساتنِه جا بَئیـتـنه …… شورچال زمین دِلِه مَاوا بَئیـتـنه

بعد از مُدت مَدیدی جنگ بَویـئِه …… عَرصِه، ایرونی ویستی تَنگ بَویـئِه

بالادی جِوونا، عَزم رِ جَزم هاکاردنِه …… بوردنِه جِبهِه، دوشادوش جنگ هاکاردنِه

شهید زیاد هِدائِه اَمِه مَلِه   /    جانباز و ازاده مَلِه به مَلِه

اِسا اُباد بویـئِه اَمِه وطِن …… هَنوزِم دشمِنون نَشیـنِه از بین

داعا کامبه شِما آمّین بائورین …… هِدهِ ویستِی دیگِه نِفرین نائورین

الهی مَردِمِ ما شاد بوئِن …… از هر چی درد و غم آزاد بوئِن

الهی تا که دِنیا هَستِه بَر پا …… بالادی و بالاده بوئِه بَر جا

خادایا حِفظ هاکُن آبروی مَردِم …… الهی مِن وِشونِ دور بَگِـردِم

باهوتمِه شِعر بَموندِه یادِگاری …… نیمِه شاعر، خاستمِه هاکُـنِم یاری

مِه نوم هَستِه عَبدالعلی پناهی …… داعا گوی شِما هَستـمِه خادایی

…………………………………………………………………….

از حوانندگان گرامی درخواست می شود که دیدگاه خود را در باره این شعر و دیگر نوشته های سایت سادوا برای ما ارسال کنند. با تشکر / عین اله آزموده مدیر سایت سادوا

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۱
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب

این شعر نبود بلکه بیان خاطره بود. نه اوزان عروضی داشت و نه اوزان هجایی. اشتباه عروض و شعر زیاد داشت . صور خیال در آن نداشت . بیشتر غم غربت بود . برخی کلمات فارسی بجای مازندرانی بکار برده شده بود.
…………………………………..
سادوا: غم غربت یا نوستالژی در بین اکثریت مطلق شعرای بومی و حتی شعرای مطرح شعر امروز مازندران وجود دارد. در باره عروض و قافیه و وزن و دیگر صنایع شعری هم امیدواریم شاعر گرامی جواب بدهند.
انتشار اینگونه اشعار و بومی سرایی یکی از راه های معرفی شعرای جوان و بومی بالاده است تا با استفاده از نظرات کارشناسی دوستانی چون شما بتوانند به تقویت اشعار خود بپردازند.

شعر بسیار زیبایی بود. به آقای پناهی تبریک می گویم. سرودن شعر محلی در یک موضوع آن هم در ۶۵ بیت! نشان از مهارت آقای پناهی در سرودن شعر محلی دارد. از آقای آزموده هم تشکر می کنم.

به نظر می رسد هزار جریب و شرق مازندران در زمینه شعر تبری بسیار ضعیف هستند و تا به حال اثری قوی ارائه نشده است در حالیکه فی المثل در سوادکوه شعرهای اثرگذاری از شاعرانی چون نادری، ‌گوران، طیبی،‌ نوری،‌ جوادیان،‌ حسن پور، ‌حجت پور،‌ حسن نژاد و … پدیدآمده اشت. بسیاری از اشعار با اینکه نوستالژیک هستند اما حرف برای گفتن دارند. اما در نظم آقا پناهی گویی یک فرد کهنسال دارداز مراسم گذشته صحبت می کند و از لحاظ فولکلوریک نیز چیز زیادی برای گفتن ندارد و بیشتر از رسومی حرف می زند که در کل مازندران جریان دارد.

این نقد را از آن رو نمودم که تا نقد نکنی کار به سامان نمیرسد. ما عادت داریم در وبلاگ ها از هم تعریف کنیم .

آقای گودرزی. شاید در این شعر ضعف هایی از جهت صنایع ادبی وجود داشته باشد ولی این را به خاطر داشته باشید که این شعر در وب سایت سادوا که متعلق به روستای بالاده و منطقه ی دوسرشمار است درج شده و مطمئناً مردم منطقه دوسرشمار و روستای بالاده چون با موضوع شعر ارتباط عمیقی پیدا می کنند، ضعف های ادبی آن به چشم آنها نخواهد آمد و لزومی ندارد که به آن توجه کنند.
البته نقد بسیار خوب است و مطمئناً شما به واسطه ی نگارش چند کتاب صاحب نظر در این زمینه هستید. با تشکر از شما

سلام بر آقای نظری و آقای گودرزی.
من هم با نظر آقای گودرزی موافقم. شعر اگر برای فهم عوام است نباید عوامانه سروده شود. به این بیت ها نگاه کنید تا بی وزنی آن را بهتر متوجه شوید.

مَردِمِ چَکِّه بیلَر کاردنِه و دانِه شِواش ….. چارشنبِه نِماشُن پَتـنِه گَزنِه آش (۱۴ بخش و ۱۱ بخش )

یِواش یِواش مازدِرنِ ملکِ جِ دل دَوِستـنِه …… دِیرا پِ جا بئیـتـنِه بَموندستـنِه (۱۶ بخش و ۱۲ بخش)
و یا این بیت : هَمون گِلی خانه دِلِه عشق دَهـیِه …… چه بد، چشم و هم چشمی کِشت بَهیِه / و یا این بیت : کَچِه، کِترا، لاقِلی وِشونِ ظرف …… زمسـتونا خِـلِه خـله اِمو ورف / که مصرع دوم بی ربط با مصرع اول است.

فضای شعر یک ریتم محتوایی پیوسته ندارد و شاعر هر جا چیزی به یادش رسیده بیان کرده است. اگر شعر بومی با واژگان فارسی قاطی شود به اصالت شعر لطمه می زند و شاعر می توانست بجای واژه های فارسی از واژه های ماندرانی و بومی بالاده استفاده کند که به معنای شعر هم لطمه نمی زد.

این بیت هم خیلی به دلم نشست و نشان می دهد که شاعر می تواند شعر زیبایی هم که سرشار از خصلت های انسانی باشد، بسراید: داعا کامبه شِما آمّین بائورین …… هِدهِ ویستِی دیگِه نِفرین نائورین / که این نوع بیت ها را در اشعار شعرای بومی سرای مازندران کمتر دیده ام.
تعجب می کنم از شاعری که چنین لطیف به خصلت های والای انسانی اشاره می کند چطور « سوسیس و کالباس » را هم ردیف و قافیه با « حضرت عباس » قرار می دهد؟ این گونه ردیف و قافیه ها، خیلی شعر را به سمت سقوط می برد.

امیدوارم نوشتن اینگونه نقدهای سازنده باعث تکامل و پیشرفت شعر و شاعران در منطقه زیبای دوسرشمار شود. از جناب آزموده که به حق باعث گسترش فرهنگ بالاده و منطقه دوسرشمار شده اند، کمال تشکر و امتنان را دارم.

شعر خوب آن است که عوام بفهمند و خواص بپسندند. شعر خوب باعث بقا و ماندگاری زبان تبری می شود. شعر مازندرانی نیما یوشیج در دفتر روجا همچنان در خور اعتنا است بعد سال های سال. و چون الماسی درخشش خود را دارد. شعر باید دو چیز داشته باشد: موسیقی و صور خیال. بیان خاطره خوب است اما شعر نیست و ماندگار نمی شود، بارقه زودگذر است. گویش مازندرانی در شاخه هزارجریب از نظر شعر ضعیف است. گویش پروری با گویش بالاده بااینکه این دو روستا همسایه هم نیستند به طرز عجیبی به هم شبیه هستند و از این رو نوشته های گویش بالاده را با دقت و وسواس پیگیری می نمایم.
…………………………………………..
سادوا: جناب آقای گودرزی عزیز٫ از متن زیبای شما سپاسگزارم و از پیگیری های شما بیشتر. امیدوارم حالا که زبان پرور و بالاده تا این حد به هم نزدیک هستند ( و از اشعار شما نیز چنین بر می آید)، اگر مایل هستید شعری برای سادوا بفرستید تا با کمال افتخار و میل آن را منتشر کنیم.

با کمال میل جناب آقای آزموده

البته بنده کمتر از‌ آن هستم که خود را شاعر بدانم

سلام بر آقای گودرزی عزیز٫
خواستم مطلبی را به شما گوشزد نمایم. شما در بالا فرمودید ” گویش پروری با گویش بالاده با اینکه دو روستا ….”. توجه داشته باشید که گویش خاصی منحصر به بالاده وجود ندارد بلکه یک گویش مشترکی وجود دارد که بین ۵ روستای منطقه دوسرشمار که شامل بالاده- قلعه- پایین ده- تیله بن و واوسر می باشد مشترک است. این مطلب را گفتم چون بنظر می رسد شما از وجود ۴ روستای دیگر غیر از بالاده بی اطلاع هستید که گویش منطقه دوسرشمار را به “گویش بالاده” خطاب کردید. با تشکر

البته «گویش»، غلط مصطلحی است که من بکار بردم. ما باید بین زبان language و گویش dialect و لهجه accent تفاوت قائل شویم. مازندرانی گویش است و فارسی و ارمنی و عربی و ترکی زبان هایی هستند که در ایران اقوامی با آن صحبت میکنند. باید بگوییم لهجه دوسرشمار. روستاهای مازندران با لهجه های مختلفی از گویش مازندرانی صحبت می کنند.

پناهی بِرو جان، تِه دور بَگِردِم
تِه شعر بیِه تِمومش حرف مَردِم
لذت بردم، اما کاش کمی در رعایت وزن و قافیه دقت می کردند.
خوبی اش این بود که مرا از تهران یک راست به کوچه پس کوچه های بالاده برد.
……………………………..
سادوا: جناب خلیلی عزیز سلام. اگر امکان هست در باره وزن و قافیه در اشعار محلی که خودتان استاد شعر منطقه ما هستید، بنویسید تا در سادوا قرار دهیم.

سید عبدالله ساداتی گفت

بنده چندان از وزن و قافیه و صنایع ادبی چیزی نمیدونم ولی آقای پناهی شعر یا دل نوشته ای که شما گفتید واقعا بی نظیره، من خودم در همایش حضور داشتم و وقتی با اون لهجه زیبای منطقه می خوندین، احساس کردم که چقدر مردم پسندیدند و خوشحال شدند، بهتون تبریک میگم و آرزوی موفقیت براتون دارم