بالاده از همه جا زیباتر است / آرش دهبندی

توی دلم می گم ای کاش الان اونجا بودم! به فكر تکیه دادن به دیواره های کاهگلی خانه های ییلاقی (که اینان هم کم کمک محو منازل سیمانی امروزی شده اند) و دوختن و هدیه دادن نگاه طبیعت از پنجره منزل به کوه « شاهدژ » و « چهارنو »، خود رویایي زيباست.
قله زیبای شاهدژ در یک صبح بهاری / عکس: عین اله آزموده
کاش لحظه شماری الان برای رسیدن به منزل و چرت زدن زیر باد کولر، لحظه شماری رسیدن به کنار « چشمه سر » و پا زدن به آب خنک و نوشیدن آب چشمه و راه رفتن توي دل مه بود!
گلایه از مشغله کاری حس مشترک اکثر غریب به اتفاق هم محلی های عزیز بالادهيه! بی شک نسل جوان بزرگ شده در دنیای شهری بری از این گرفتاری هستند، البته تا به الان!
ای کاش فرصت دیدن طبیعت و سرزدن به روستای ییلاقی بالاده و دیدن این موهبت الهی و سرزدن به اهل فامیل و آشنایان و شناخت و درک طبیعت زیبا و آشنایی با اماکن تاریخی و نقاط بکر، آبشارها و رودخانه ها همیشگی بود. شاید دیدن آن بازی هاي قديمي و مراسم خاص، رویدادهای مختلف محلی و داستان ها و افسانه ها و … که جز تعریف و تصویر ذهنی ما چیز دیگري نیست. صد حیف که فرصت ها زود از دست می رود و چقدر زود دیر می شود!
اینجا تهرانه! پایتخت ایران! که همه مدعی بر داشتن همه امکانات زندگی هستند! نفس کشیدن توي این پایتخت مثلاً کامل برابر با کشیدن 9 نخ سیگاره! اينجاست که نمي دونيم دل برای خود بسوزونيم يا اين ريه های مظلوم!
روستای بالاده در مه/ تابستان 1387 / عکس: عین اله آزموده
شاید مقایسه برخی مسایل مُهر تأیید ادعای من باشه: قدم زدن در هوای پاک بالاده کجا و قدم زدن در شهر پر دود تهران کجا ؟ نگاه به مه و زیبایی روستا کجا و دود سیاه و سینه سوز کجا ؟ خوردن یک لقمه نان و پنیر محلی کجا و فست فودها کجا؟ به قول شاعر: میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمان است.
واقعیتی است و باید قبول کرد كه محو زندگی شهری و ماشینی شدیم و مجال گذران ایام را حتی به عنوان تفریح از دست داده ايم و زندگی در یک منطقه بکر را فراموش کردیم.
آرزوی هر فردي این است که فارغ از هر فعالیت کاری، شاهد زندگی بی دغدغه و میان یک هوای پاک و سکوتی مطلق باشد.
این بندگان خدا که اهل این دیار و شهرند و شاید یک بار در عمرشان گذری بر یک منطقه ییلاقی داشته باشند، تا عمر دارند ذکر زیبایی این اماکن را مي گويند و من هم احساس می کنم این روال زندگی هم چنان پیش رود.
ساعت پایان کار روزانه است و قصه تحمل گرمای هوا تا رسیدن به منزل عذابي بزرگ !
و در پایان میگم كه اي بالاده! هر چه هستی باز حس زیبایی و یادت در کنار ماست!
چشم انداز مه صبحگاهی در تیلک دره / خرداد 1391 / عکس: عین اله آزموده
………………………………………………………………………………………………………………….
این مطلب در تاریخ 14/04/1389 توسط آقای آرش دهبندی برای چاپ در اولین شماره مجله سادوای بالاده نوشته شده است. آقای آرش دهبندی دارای لیسانس مدیریت و گوینده و گزارشگر ورزشی رادیو ورزش (تهران) و فرزند مهندس نورالله دهبندی ( و نوه مرحوم حاج عبدالله دهبندی فرزند مرحوم حاج حسن دهبندی) می باشد که ساکن تهران هستند. ایشان همواره به زادگاه آباء و اجدادی خود عشق ورزیده و این مقاله نیز نشان از عمق این دلبستگی دارد. برای ایشان آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون را داریم.
آقای آرش دهبندی / عکس از صفحه فیس بوک شخصی
« آرش» وبلاگ اجتماعی-سیاسی-فرهنگی-هنری-ورزشی-علمی آقای آرش دهبندی به نشانی : http://arashdehbandi.blogfa.com/
گزارش سایت دوسرشمار از آقای آرش دهبندی





نه بابا …. روستاتون قشنگه البته بعد از تيلك ما.
بالاده روستای ییلاقی خیلی قشنگیه. روستای ما رودبارک در حوالی روستای بالاده قرار گرفته و مناظر زیبایی داره !roudbarak.com/
سلام
نمیدونم چه حکایتی است که تا در شهرستان کار می کنیم ، خودمون رو می کشیم تا به پایتخت و به تمام امکانات آن برسیم و همین که خرمون از پل گذشت ، تهران میشود آلوده و هوائی با مضرات ده باکس سیگار ، کوفه شده تش بئیت و ….
با سلام
یه جورایی حرف دل منو زد و ما بدلیل مشغله کری نمی تونیم زیاد به بالاده بریم
و من بعد از 2-1 سال که نرفته بودم امسال تونستم برم که که واقعا” لذت بخش بود و دلم نمی خواست برگردم. با تشکر از آقای دهبندی با نوشته زیبایش