مشدحسن نا دِل گِرُنه / شعری از عین اله آزموده – تقدیم به همه مردم بومی و دویگار دیار ما بالاده و همه مشدحسن های منطقه دوسرشمار بخش چهاردانگه ساری که زمستان های سخت و سوزناک را در ییلاق مانده اند و ترک دیار آباء و اجدادی خود نکرده اند، اما در شب های سرد و برفی کوهستان های البرز، نگران گاو و گوسفندان خود هستند که هر لحظه ممکن است حیوان درنده و گرسنه ای، این زبان بسته ها را بدرد و زندگی خانواده آنها دچار مشکل شود.

مشدحسن نا دِل گِرُنه / شعری از عین اله آزموده

وَرف، صِواحی تا اِسا دِ دیم بَرُشتِه

وَرف ناهُور ، پُوس کالا اِندا

که نَزو اِتّا کاچِک دَم

دَرِه دُوکِه هَمِه هِمبار بَویـیِه

مَلِه و کوه و کمِر

اِسبِه جُمِه دَکاردِه تَن

مشدحَسِن بِه عُمرِ خاد ، اینتی وَرف نَدیئِه کَم

***

آفتاب،‌ بِه گِمونِم بُردِه مار

یُور ، خِرابِه سی ءِ سَر

بَئوشال بِموئِه زوز

وِرگِ کال انِه، پَلِنگِ پِلورِه

مَردِمِ تَن دَکِتِه شونِش و می بَویئِه جوز

***

مَش حَسِن کالُمِ زِلفینِ‌ دِلِه دَخِستِه چُو

دَستِ گوش بن بَزوئِه گوش کَشِـنِه

شالِ زوز و وِرگِ کال، کام وَری هَستِه

وِه اِسا دِلِ‌ دِلِه خادِر رِه خارنِه :

نَکُنِه رِوا و شال

خِرس و  خی  ، وِراز ،‌ پَلِنگ

یا کِه وِشنا لَتکی وِرگ

نِصبِ شو دَکـلِن و بَورِن، هَر چی وِه دارنِه نِدارنِه !

آسِمُن اَمشو دِنِه نَخاشِ ‌بُو

***

ناگِواری پیشامدِ رو بَدِئِه

اَمشو اَگِه – شِطونِ گوش غُول -

فِرد صِوی جِبابِ ‌زَن و وَچِه رِه چیشی هادِئِه ؟

یا که چار روزِ دیگه باهاره ماه ، وَرف وُنِه اُ

وَختِه پَنجِه بَویـیِه

بِ گو و گوسبِن و بِز

وِه چِه خاکی وِندِه خاش سَر دَکُنِه؟

وِه اِسا، وِندِه چِندُوک بَزِنِه کَت کَتِ کین

از صِواحی تا نِماشُن، هِنیـشِه آفتابِ‌کِل

اَندِه غاصِّه بَخورِه

تا وِنِه کَلِّه ءِ می بَیرِه جِز

***

اَمشو اَمّا مشدحسن

دیر اَز این کِرد کِلِه بُو

بَیـتِه وِه رِه آجیش و تو

آسیدِه اِتّا پِریک

بَتونـدِه سَر رِه بِهِلِه سَرینِ و چِش بُرِه خو

***

مشدحسن ، نا دِل گِرُن

دِل وِنِه ، نَیرنِه خاریم

بَدُنین تا صُب بَوُو

چار تا کَش میـئِرنِه و زنده وُنِه

وَرف دِ دیم زَندِه بِریم .

سادوا: پس از انتشار شعر « مشدحسن»، دوست عزیز و فرهیخته جناب آقای امیرحمزه خلیلی واوسری از شاعران توانای روستای واوسر و منطقه دوسرشمار یک بار دیگر به بنده و خوانندگان گرامی سایت سادوا ابراز محبت کرده و شعر زیر را برای ما فرستادند. ضمن سپاس فراوان از ایشان، شعر زیبایش را در ادامه این مطلب آوردیم و حیف مان آمد که این شعر در بخش یادداشت ها باشد. با احترام / عین اله آزموده

آسِمون اَمشو دِنِه نَخاشِ بو
خِله حرفا دَره این شعر دِلِه
خارِک باهُوتِه
آه بِرار

دُندِه از کِه نَدیمه این جوری حرفای قشنگ؟
از هَمون سالی که اون تپّه ی سر
مشدحسن بَزوئه ونگ
لَتی وِرگ و دِ تا شال و سه تا خال خالی پلنگ
بمونه بَوِردِنِه مش باجی جیندِکا رِه
آه برار

من تِه رِه چی شی بائورِم؟
تِه خادِت دُندِه مِره خی بزوئِه!
مِره خی اینتی بَزوئِه
که وِنه مافورِ جا، مِه تَن دِله خار نَوُنِه!
بئو شال و خیری خرس و کَهو بَبِر، سِیو سگ
مِنه سِسدم وَرِه مار رِه
بَدیمِه چاک بَزونِه.
تِه گونِه شِم مَله رِه وَرف بَزوئه؟
بَزنه خار خارِ وَرف و
بَزنه خار خارِ وارش
بزنه خار خارِ وا
نَوُشِه زوزِه وِرگ و
نَوُشه میز میزِ شال
مشدحسن نا دل گرونِه؟
چِوه چِندوک بَزِنِه کت کت کین؟

داد بزنه!
بائورِه؛ فلک رِه فریاد بزنه
مِنه بِز پَیـیزِ ماه شادِزدِ بِن گام بَویِّه
وِنه شاخ، تیلک وَری دار دِله پِدا بَویِّه
بزِ سر پوست رِه بیارِه بالاده، چشمه ی سر
بائورِه محلّی ها جمع بِواشین
بَوینین خی، شالِ بِرار بَویِّه
اَمِه اون کال دِمِ سگ
لَتکی ءِ یار بَویِّه
دیگه خاش وَچای تِکِ نون، وِرِه تیکِّه نَدین
وِه دیگِه سگ نَوُنِه
وِنِه واق واقِ صِدا رِه گوش هادین
گُونه: های رِوا بِرو.

مشدحسن لِحاف رِه خاش سَر هِدائِه
فِنر و لمپاها، خاموش بَوینِه…
…..

عزیز برادر! نمی دانم چه شد که با خواندن شعر تو یک دفعه این شعر جاری شد و حتی ننوشتم و همزمان با ذهن تایپ کردم. غلطها را ببخش و هر جور که صلاح می دانی اصلاح کن.

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۱۸ بهمن ۱۳۹۱
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب

سلام. بسیار بسیار بسیار عالی گفتین و از زاویه ای به زندگی سخت دویگارها نگاه کردین که تاکنون کمتر شاعری از دیار ما به این موضوع توجه کرده ان. دست مریزاد.
…………………………………………
سادوا: سلام . سپاس از حسن نظر شما.

سلام جالب هست خیلی خوب : ورک کال کشنه ،پلنگ پلوره دنه ، شال زوز کانده /می جوج کانده / غاصه خارنه / انده چندک بزه /ورف ناهو پوس کلاه اندندا و …. خیلی خوب است اگر اگراگر صلاح می دانی به موارد اشاره شده توجه بفرما / ای صاحب سادوا
…………………………………………..
سادوا: سلام جناب ساداتی. از راهنمایی شما سپاسگزارم. بعضی از جاها را با اشاره ای که فرمودید اصلاح کردم ولی بعضی دیگر از واژه ها را همانگونه که در گپ و گفت های روزمره بالاده استفاده می کنیم بکار بردم.

کمیل توبه بالادهی گفت

با سلام خدمت مدیریت سایت وزین سادوا آقای آزموده؛
دست شما درد نکنه که بفکر کوه دویگارها هم هستین و این شعر زیبا را سرودین، شعر زیبایی بود.
…………………………………………
سادوا: سلام آقا کمیل توبه عزیز٫ همه باید بیاد دویگارهای بالاده و منطقه دوسرشمار باشیم. این مردم دویگار، مهربان ترین مردم دیار ما هستند.

با سلام خدمت جناب آقای آزموده. سروده بسیار زیبایی بود با زیر و بم های جالب و واقعیت های موجود. بهتون بخاطر داشتن چنین ذوق ادبی تبریک میگم. با آرزوی سلامتی و موفقیت روز افزون برای شما. از خواندن اشعارتان لذت بردم. سپاسگزارم.
………………………………………………
سادوا: سلام جناب بابائیان عزیز٫ از لطف شما سپاسگزارم.

با سلام خدمت همه ی بـالادهی های عزیز و جناب آقای آزموده
از اینکه بفکر دویگارها هم هستید و ما را هم از سختی کارشان در این فصل مطلع می کنید جای بسی تقدیر و تشکر دارد.
دویگارها بنوعی محافظ بــالاده اند، امیدواریم در مراسم اجرایی در بالاده از این عزیزان هم یادی شود و از آنان تقدیر و تشکر بعمل آید.

با سلام
خیلی قشنگ بود…البته من یه نیم ساعتی طول کشید تا بخونم و معنی شعر رو بفهمم…
…………………………………….
سادوا: سلام آقا فرزاد. از اینکه برگردان فارسی این شعر را ننوشتم بخاطر این بوده که حداقل دوستان بالادهی یک بار دیگر به زبان زادگاه آباء و اجدادی خود توجه کنند و متوجه شوند که ما چه واژه های زیبا و نابی داریم که با کمی توجه، معنی آنها را می توان فهمید. سپاس از محبت شما.

آسِمون اَمشو دِنِه نَخاشِ بو
خِله حرفا دَره این شعر دِلِه
خارِک باهُوتِه
آه بِرار

دُندِه از کِه نَدیمه این جوری حرفای قشنگ؟
از هَمون سالی که اون تپّه ی سر
مشدحسن بَزوئه ونگ
لَتی وِرگ و دِ تا شال و سه تا خال خالی پلنگ
بمونه بَوِردِنِه مش باجی جیندِکا رِه
آه برار

من تِه رِه چی شی بائورِم؟
تِه خادِت دُندِه مِره خی بزوئِه!
مِره خی اینتی بَزوئِه
که وِنه مافورِ جا، مِه تَن دِله خار نَوُنِه!
بئو شال و خیری خرس و کَهو بَبِر، سِیو سگ
مِنه سِسدم وَرِه مار رِه
بَدیمِه چاک بَزونِه.
تِه گونِه شِم مَله رِه وَرف بَزوئه؟
بَزنه خار خارِ وَرف و
بَزنه خار خارِ وارش
بزنه خار خارِ وا
نَوُشِه زوزِه وِرگ و
نَوُشه میز میزِ شال
مشدحسن نا دل گرونِه؟
چِوه چِندوک بَزِنِه کت کت کین؟

داد بزنه!
بائورِه؛ فلک رِه فریاد بزنه
مِنه بِز پَیـیزِ ماه شادِزدِ بِن گام بَویِّه
وِنه شاخ، تیلک وَری دار دِله پِدا بَویِّه
بزِ سر پوست رِه بیارِه بالاده، چشمه ی سر
بائورِه محلّی ها جمع بِواشین
بَوینین خی، شالِ بِرار بَویِّه
اَمِه اون کال دِمِ سگ
لَتکی ءِ یار بَویِّه
دیگه خاش وَچای تِکِ نون، وِرِه تیکِّه نَدین
وِه دیگِه سگ نَوُنِه
وِنِه واق واقِ صِدا رِه گوش هادین
گُونه: های رِوا بِرو.

مشدحسن لِحاف رِه خاش سَر هِدائِه
فِنر و لمپاها، خاموش بَوینِه…
…..

عزیز برادر! نمی دانم چه شد که با خواندن شعر تو یک دفعه این شعر جاری شد و حتی ننوشتم و همزمان با ذهن تایپ کردم. غلطها را ببخش و هر جور که صلاح می دانی اصلاح کن.
…………………………………………………..
سادوا: سلام امیر عزیز٫ حتی چرک نویس های تان هم بهتر از شعر من هست. با اجازه شما، شعر زیبای تان را آواگذاری کردم و بی کم و کاست درج کردم. من هم این شعر را با کمترین رتوش نوشتم که حتماً ایراداتی هم دارد و اگر دوستان نیز مثل همیشه لطف کرده و ایرادها را یادآوری کنند بهتر خواهم آموخت و بهتر شعر خواهم سرود. از محبت های بی پایان تان نسبت به خودم بسیار سپاسگزارم. با احترام/ آزموده

سلام دوباره بر آزموده، دست شمادرد نکند که بدون سانسور و با نرمی جواب دادید، درسته که نام این منطقه بلحاظ رسمی دوسرشمار می باشد، اما چنین نامی بین پدربزرگ های ما که از آنها شنیده اییم حداقل تقریبا ۱۰۰ ساله که بکار گرفته نشده، البته این را هم بگویم اگر بلحاظ قانونی بگوییم بعضی پایگاها هستن که از کد پایگاه قدیم بالاده دارن نون میخورن اما متأسفانه دارن نمک دون می شکنند.
……………………………………………..
سادوا: سلام. ایام عاشورا که در بالاده بودم از زبان چندین پیرمرد بالادهی شنیدم که « دوسرشمار » را استفاده کردند و هنگامی که از آنها و به عمد پرسیدم چرا می گویید « دوسرشمار » جواب دادند که « از قدیم به این ۵ پاره ده می گویند دو سرشمار ». اینکه بعضی از پایگاه ها، از کد قدیم بالاده استفاده می کنند بی اطلاع هستیم و موضوعی هست که به پایگاه بالاده بر می گردد و خودشان باید این موضوع را پیگیری کنند./ سپاس از محبت شما.

آقای آزموده. منم مشدی حوسِن . سلام می کنم شما ره. شعر بگفتید، بخواندم به شِما می گویم که شِما اسا تهرون بنه چ چی شی خیال می کنید. آن وَختا گذشت که یِتّا لِخِه شال محله محله می کفید کرکا را از کالی دزدی می کرد. اون زمون ره آب بردن کرد که چند لتکی ورکی می کفیدند گوسفند دله چند تا دریدن می کردند. این سال و زمونه بروه محل بَوین که سگهایی داریم که اِنَّهو مثل شیر و پلنگ. وقتی به صحرا می رویم دُمشون گول است. صب صب جل جلوی بز و گوسفند ورگ و شال ها ویستی بنه ره خط و نوشون می کشند. ته بگفتی که مشدی حسن دل نگرونه! اصلن اینتی نیست اِماهای دل با توکل بخداوند بسیار آروم است. ورگ و شال و خرس و حتی پلنگ بقول شما تهرونیها کیلویی چند؟ ته اتا کمی سادوا جه پایین تر برو بَوین ….. بزودی ادامه داستان که موضوع آن نگرانی دویگارها از مردن گاو و گوسفندانش نیست بلکه آنان …….. در یکی وبسایت یا وبلاگ منطقه دوسرشمار نگاشته خواهد شد و از شما بسیار متشکرم که از لفظ دوسرشمار که سالیان سال بر لب بزرگان ما بود و اکنون در حقش بعضیها کمی لطفی می کنند دفاع می کنید.
…………………………………………
سادوا: سلام مشدی حوسن. اینتی که شما بگفتید من باید لس لس قِلوال را چنگوم تِک توتو کنم. باور کن لتکی های الان، سوپِه اول اِندا وراِندا می کنند و بعدش برای بردن گوسفندان مشدحسن با موبایل به هم خبر می دهند و با نیسان وانت آبی رنگ و یا خاور می روند و می برند. مِن که تهرونی نیستم ولی توی همین تهرون هم لتکی ورگ هایی داریم که هر کدام شان به اندازه خر مرحوم حاج حبیب الله خدابیامرز بودندی و شبها به کالوم و کالی مردم می زنند و کرک و سیکای و گوسفندان آنها را بِ سر پوست می کنند.
راستی اون سگ که گفتندی مثل شیر و پلنگ بودندی، توی کالم و گرم جا تا لِنگ ظهر خوابیدن کردندی. باز هم می گویی « مشدحسن، نا دل گرون » نیست؟ دویگارها از جمله مشدحسن همیشه نا دل گرون گاو و گوسفندان خود هستندی.

با سلام خدمت جناب آقای آزموده. سروده بسیار زیبایی بود،بخاطر داشتن چنین ذوق ادبی تبریک میگم. با آرزوی سلامتی برای جناب عالی
از خواندن اشعارتان لذت بردم. سپاسگزارم.

آقا آزموده عزیز سلام. کاش ترجمه این شعر را هم می نوشتی تا امثال من که زبان بالادهی را کم کم داریم فراموش می کنیم بتونیم بهتر متوجه بشیم. با کمک مادر و خواهر و پدرم تونستیم بفهمیم و کلمات رو درست تلفظ کنم. از شما ممنونم که یادی از مش حسن های بالاده کردی و مشکلات شون رو گفتی. چهار سال پیش که گرگ ها گاو و گوسفندان مردم دویگار را خورده بود، مشدحسن گریه می کرد. انگاری خدای نکرده بچه اش را گرگها خوردن.
…………………………………………………………
سادوا: سلام. خوشحالم که خانواده را هم وارد سادوا کردید و با کمک هم توانستید این شعر را بخوانید. البته اگر ترجمه را می نوشتم بهتر بود ولی همین که دوستانی مثل شما با کمی زحمت می توانند اینگونه اشعار را بخوانند جای شکرش باقیست.

یاسر توبه بالادهی گفت

سلام
روزگارتان خوش و زمستانتان گرم.
با تشکر فراوان از شما که اصالتتان را حفظ کردید و شاید تلنگری زده باشید به عده ای خاص که صحبت کردن به زبان مادری را عار می دانند. امیدوارم خانواده ها بیشتر به زبان مادری اهمیت دهند و از اصالت خود دور نشوند.

با سلام خدمت سادوا و سادوایی های عزیز٫ از ذوق آقای آزموده هم تقدیر می کنم.
بابت کامنت شخصی بنام « دلباخته » در مورد کد پایگاه، خدمت شما و همه بالادهی های عزیز عرض کنم که پس از تاسیس پایگاه بالاده توسط شهید بزرگوار سردار رسول علینژاد، این پایگاه چند سالی فعالیت داشت. اما پس از شهادت ایشان، گویی این عَلم برزمین ماند.
مسئولان وقت سپاه، با توجه به درخواست بعضی از عزیزان روستای تیله بن، کد پایگاه بالاده را در اختیار دوستان ما در تیله بن قرار دادند و آنها نیز با تغییر نام پایگاه از بالاده به « پایگاه شهدای امامزاده میرافضل منطقه دوسرشمار » موجودیتی تازه به پایگاه بخشیدند. تا اینکه برخی از دلسوزان بالادهی، در سال ۱۳۹۰ تصمیم گرفتند پایگاه بالاده را مجدداً راه اندازی کنند. دوستان ما در پایگاه شهدای امامزاده میرافضل منطقه دوسرشمار حاضر بودند که پایگاه را به بالاده تحویل دهند، اما بالادهی ها بر این عقیده بودند که هر روستای این منطقه باید به تنهایی یک پایگاه بسیج داشته باشد و این نشان از وسعت نظر بالادهی ها می باشد.
کوتاه سخن اینکه با این استدلال، پایگاه بسیج شهدای بالاده با پیگیری برخی دلسوزان در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱ رسما شکل گرفت.
پایگاه بسیج بالاده به این سخن که ” فلان پایگاه کد پایگاه بالاده را گرفته است ” اعتقادی نداشته و امیدوار است که هر روستای منطقه یک پایگاه داشته باشد.
به امید آن روز/ پایگاه بسیج شهدای بالاده
………………………………………….
سادوا: با سلام. لازم به یادآوری است که اصالت این یادداشت توسط دو نفر از مسئولان پایگاه بالاده تایید شده است.
یادداشت شخصی با نام مستعار « دلباخته » در مورد « کد پایگاه » و پس از تاییدش توسط سادوا، با تذکر و اعتراض تلفنی دوستان پایگاه امامزاده میرافضل و لزوم پیگیری حقوقی این موضوع از طریق رد گیری آی پی « دلباخته » که متاسفانه این روزها یادداشت های توهین آمیز و تحریک کننده فراوانی توسط این شخص مجهول الهویت بر علیه همه چیز و همه کس نوشته می شود ( همه یادداشت های تایید نشده دلباخته موجود است و در صورت درخواست رسمی نهادهای مسئول به همراه شماره های آی پی در اختیار آنها قرار داده خواهد شد )، حذف گردیده بود و با رسیدن جوابیه دوستان پایگاه بالاده، ناچاراً دوباره آن را برگردانده و این جوابیه را نیز منتشر کردیم.
سایت سادوا بر خود لازم می داند از تلاش و هماهنگی و دلسوزی تمامی عزیزانی که در پایگاه های منطقه برای حفظ امنیت و آرامش مردم منطقه دوسرشمار زحمت می کشند سپاسگزاری کرده و توصیه می کند که بعضی از افراد مثل دلباخته، به جای تهدید و تهمت و پرخاشگری و تحریک گری، به موضوعات فرهنگی بالاده و منطقه دوسرشمار توجه کنند و بدانند که فضای مجازی و اینترنت، محیطی برای تبادل نظر سازنده و تفاهم و دوستی و برادری است.

ba salam khedmat aghaye azmude aziz. tashakor mikonam azaton babat sheer ziba . mikhastam matlab bishtari dar mored davigar benvisin. be ki migan? Kareshon chieh? moadel emrozi in vazhe chieh?
Asireme

برگردان به رسم الخط فارسی از سادوا:
با سلام خدمت آقای آزموده عزیز٫ تشکر می کنم ازتون بابت شعر زیبا. میخواستم مطلب بیشتری در باره دویگارها بنویسین. به کی می گن؟ کارشون چیه؟ معادل امروزی این واژه چیه؟ اسیرمه.
……………………………………………………..
سادوا: با سلام و سپاس از محبت شما. « دویگار » به کسی گفته می شود که محل سکونتش دائمی اش روستای بالاده یا یکی از روستاهای منطقه دوسرشمار باشد. این افراد تمام ایام سال را در بالاه مقیم بوده و کار و زندگی شان در آنجاست. معمولاً چند راس گاو و تعدادی گوسفند و مرغ و خروس دارند و مقداری هم باغ کوچک و یا باغچه برای کاشت سبزیجات مورد نیازشان دارند و زمین های کشاورزی خود را زیر کشت گندم و جو و عدس می برند. معادل امروزی این واژه در فارسی همان واژه « بومی » یا « مقیم » می باشد.

با سلام و عرض ادب و احترام / ضمن سپاسگزاری از شما آقای آزموده و آقای خلیلی. فکر می کنم که اگر شما و آقای خلیلی در صفحه مجازی مشاعره نمایید بسیار عالی باشد. ما که طبع شاعری نداریم ولی قول می دهیم که خواننده خوبی باشیم. البته قابل ذکر است که هر روز قبل از هر کاری در اداره ام ابتدا سری به سایت سادوا می زنم و پس از گرفتن انرژی کار روزانه ام را شروع می کنم. سپاسگزار همیشگی شما.
…………………………………………….
سادوا: درود گرم بر شما باد که ما سادوائیان را شرمنده محبت بیدریغ خود می کنید. امیدوارم هر روز با خبرهای خوشتر و مطالب خوبتری از سادوا، با نشاط تر باشید.
البته بنده شاگرد آقا امیر عزیز هستم که سالیان درازی در عرصه شعر فعالیت دارند و بنده فقط مشق هایی خط خطی را تمرین می کنم و متاسفانه این جسارت را پیدا کرده ام که آنها را منتشر هم می کنم. اگر لطف شما دوستان نبود من هرگز جرات نمی کردم این نوشته هایم را به عنوان شعر منتشر کنم.

م. کاردگر بالادهی گفت

یه موقع سوء تفاهم نشه… اما …
الان وضعیت خیلی از ماها این جوری شده که هر وقت هوس کردیم یک ده دوازده خطی رو با مداد می نویسیم بعد وسطشو با پاک کن پاک می کنیم میگم شعر گفتیم… البته شعر فوق زیباست.
…………………………………………………….
سادوا: با سلام. متاسفانه از دست بنده تا همین مقدار بیان احساس و شعر گفتن یا همان به زعم شما پاک کردن وسط و اول و آخر مداد نوشته ها بر می آید و قلبا امیدوارم و انتظار دارم دوستانی مثل شما در سرودن شعرهای بهتر، سایت سادوا را یاری کنند.

با سلام چرا یه چند تای از پیام های دوستان حذف شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما که اول مطالعه میفرمای اگر مطالب نادرسته چرا رسانه ای می کنید؟؟؟؟؟؟
……………………………………………….
سادوا: با سلام: تعداد اندکی از پیام هایی که حذف شدند:
۱ – بدلیل مسائلی که صلاح نیست بیان شود.
۲ – بعضی از دوستان صفحه مجازی را با جدل های محلی اشتباه گرفته اند.
۳ – با درخواست اشخاص حقیقی و یا حقوقی بوده.
۴ – تعداد زیادی از پیام ها نیز در این روزها بخاطر تهدیدها و توهین ها نسبت به اشخاص حقیقی و حقوقی و شبهه افکنی و تفرقه بین این روستا و آن روستا و یا آن شخص و … تایید نشدند.
۵ – بعضی از دوستان علی رغم توضیح مفصل و چندین باره سادوا در مورد یک موضوعی که سوال کرده بودند، هم چنان مسئله را به نحوی دیگر و تحریک آمیزتر دنبال می کنند که این یادداشت ها نیز تایید نمی شوند.

ساداتی تیله بنی گفت

متشکریم از درایت و هوشمندی و جواب هاب بموقع شما .

با سلام خدمت مدیریت سادوا
چرا نظرات مارو که جواب دوستان عزیزمان هم هست در سایت قرار
نمیدهید
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟
؟؟؟
؟؟
؟
……………………………………….
سادوا: با سلام خدمت شما. بجای این همه زحمت در ردیف کردن ؟؟؟؟ دو خط مطلب مفید بنویسید تا همه بتوانند از آن استفاده کنند. بارها گفته ایم که سایت سادوا در تایید نظرات، تابع قوانین رسمی کشوری و مقررات خود بوده و نسبت به تایید یا رد نظری، اختیار دارد.

دل باخته ی پشیمان گفت

سلام بر آقای آزموده
عذرخواهی می کنم از آقایون پایگاه امامزاده میرافضل که مزاجشون تلخ شده و سپاس از پایگاه مقاومت بسیج شهدای بالاده که جواب قانع کننده ای دادند، اما منظور من اصلاً این چیزها نبود. داخل پیام آخری منظور خودرااعلام کردم. باز هم عذرخواهی ای چندین باره.
……………………………………..
سادوا: با سلام. متاسفانه شما و دوست عزیز دیگری گاهی چیزهایی می نویسید و یا نوشتید که مزاج خیلی ها از جمله بنده را تلخ می کند و دایماً باید به شما جواب بدهم. اگر شهامت داشتید و مثل خیلی های دیگر به عنوان یک شخص حقیقی یادداشت می نوشتید جواب های ما باید برای شما قانع کننده می بود ولی چون با نامی مجهول می نویسید …. متاسفم که برای وقت و شخصیت دیگران ارزشی قایل نیستید.

جناب آقای آزموده با سلام
متاسفانه مدتی نتوانستم به سایت شما سر بزنم
من حرفم با پایگاه شهدای بالاده است و نمی دانم چرا آنها قبول نمی کنند پایگاه شهدای میرافضل مال روستای تیله بن نیست بلکه مال همه روستاهاست حتی بالاده. چون بالاده یکی از روستاهای منطقه دوسرشمار هست و هم طراز با روستاهای دیگر. حتی ۲ نفر از بالادهی های عزیز عضو شورای پایگاه امامزاده میرافضل هستند. ( …… ).
پایگاه شهدای امامزاده میرافضل منطقه دوسرشمار شامل روستاهای پایین ده، قلعه، بالاده، تیله بن، واوسر و میرافضل است.
…………………………………………
سادوا: جناب آقای نظری با سلام. اینکه مدتی به سادوا سر نزدید را می دانم که امیدوارم دلیلش رنجش خاطر مبارکتان از ما نباشد.
در باره نام و مالکیت پایگاه ها و حدود جغرافیایی شان، بهتر است طی نشستی بین فرماندهان محترم و اعضای شورای مرکزی پایگاه های بسیج امامزاده میرافضل و پایگاه شهدای بالاده و در محیطی دوستانه و برادرانه بحث و گفت و گو و حل گردد.
از اینکه جاهایی از یادداشت شما را در ( … ) حذف کردم بدلیل این است که به نظر بنده صلاح نیست همه چیز در باره پایگاه های روستاهای منطقه در فضای مجازی منتشر شود و دیگران نیز هر نظر و نقدی در باره آن بنویسند. پوزش ما را بپذیرید.
از دوستان گرامی درخواست داریم که موضوعات مربوط به هر روستا و یا هر ارگان را در وبلاگ و وب سایت مربوط به آنها بنویسند تا مدیران محترم این سایت ها آن را خوانده و جوابگو نیز باشند.

سلام بر دوستان. این دنیای مجازی اینترنت عجب دنیای عجیبی ست !!! از “مشد حسن دل نگرون” به کجاها که نرفتیم…. یکی تمجید از شعر کرد … یکی هم در حس این شعر در خود جوشش شعری دگر دید … یکی هم این آزموده بیچاره را تهدید کرد و شاکی از اینکه چرا نظرات نامرتبط مرا پاک می کنی … یکی هم قرار نشست فرماندهان محترم بسیج را می گذارد …. واقعا که این اینترنت دنیای عجیبی ست …

سلام بر همه دوستانی که برای شعر زیبای آقای آزموده نظر نوشتن. نمی دونم چرا همه ما یه دفعه جوگیر می شیم و هر چی می خوایم می نویسیم بدون اینکه به عاقبتش فکر کنیم.!!!!!!!!!!
این بنده ی خدا آقای آزموده یک شعر زیبایی نوشتن برای مردم دویگار بالاده که انصافن هم شعر زیبایی هستش ولی بعضی از دوستان شعر را نخونده و فقط یادداشت ها را می خونن که ببینن کی چی نوشته!!!
آقای ساداتی – نظری – پایگاه های بالاده و میرافضل – دلباخته پشیمان – بالادی ریکا – دوستدار وطن – م. کاردگر بالادهی و همه اونایی که یادداشت نوشتین! از همه شما عاجزانه می خوام که دستامونو توی دستای همدیگه بذاریم و همه به کمک سادوا و سادوائیان بریم. بخدا حیفه آدم برای این شعر زیبا و لطیف چیزی ننویسه و بره سر وقت حاشیه های نامربوطش.
از آقای امیر خلیلی – مشدحوسن – کمیل توبه – یاسر توبه – رضا کاردگر – ساداتی تیله بنی – ز٫ب – شیشه و همه دوستایی که یادداشت های ارزنده نوشتن تشکر ویژه دارم.
از آقای آزموده می خوام که طبق صحبت های نشست یک ماه پیش انجمن سادوا در زیروان، یادداشت های نامربوط و غیر معمول را حذف کنن. دست شما هم درد نکنه که شعر خیلی قشنگی سرودین و موضوعش انصافن بکر و نو هستش.
……………………………………………………………………….
سادوا: سلام جناب چهاردهی . از راهنمایی و نصیحت و محبت شما سپاسگزاریم و طبق همان نشست قبلی، بسیاری از یادداشت های غیرمرتبط و … را حذف کرده ایم.

آهای رضا چهاردهی. حالا جو گیر نشو!! من از اواخر شهریور ۸۷ یعنی اون زمانی که تازه سادوا داشت جوانه می زد باهاش بودم و همواره هم خواهم بود. اون زمانها تو هنوز معلوم نبود کجایی !!! حالا تو میای به کسی که عمری با سادوا بوده و با نظراتش همواره سادوا رو همراهی کرده می گی نظرت نامربوط بود!!!؟؟؟ آخه تو مگه دستگاه نظر سنج هستی!!؟؟؟ لطفاً آخرین بارت باشه که نظرات منو اونجوری خطاب کردی! اینطوری برای هر دومون بهتره!!
……………………………………
سادوا: جناب ساداتی. حالا شما هم جوگیر نشوید که آن وقت آقا رضا هم می آید و یک چیزی می نویسد و ما طاقت میانجیگری ( حتماً می دانید کسی که وسط دعوای دو نفر جوان مثل شماها را بخواهد سوا کند چه بلایی سرش می آید !! ) نداریم. البته شوخی ما را جدی بگیرید.
از اینکه یار دیرینه سادوا از هنگام جاری شدنش هستید سپاسگزار شمائیم.

با توام برادر ساداتی ( صدامو می شنوی؟ دارم در گوشی می گم! نمی خوام مثل شما جار بزنم و دیگرون بشنون!!). منو از تهدیدات توخالی ات نترسون. من قبل از تولد سادوا اونجا بودم. همراه گوسفندان پدرم بودم و از جنگل هیزم می آوردم تا مادر خدا بیامرزم نون محلی بپزه. قرارمون تابستوون ۹۲ در مراسم بزرگان و کشتی بین من و تو. هر کدوم زمین خورد تا عمر داره سراغ سادوا نیاد.
قبوله برادر؟ آدم با پسرخاله اش که اینجوری حرف نمی زنه؟ می زنه؟ به خاله شی می گم ها؟
……………………………………………………………………
سادوا: با سلام خدمت آقا رضا و آقای ساداتی. ما هم قبول می کنیم داوری این کشتی جذاب و پهلوانی را بر عهده بگیریم ولی هر چه توی مجمعه بود برای داور. قبوله؟

با سلام .در خصوص نظر دوست عزیزم !!!!!!! احمد آقای نظری.
من به عنوان یه فرد حقیقی نظر میدم نه به عنوان مسئول …………
من نظر آقای نظری رو بیشتر به یه شوخی فرض میکنم تا یه مطلب جدی !!!!
مگه میشه یه نفر هم احمد نظری باشه و هم اسماعیل ساداتی !!!!!!!!!!!!!
پس نمیشه !!!!!!!!!!! قضاوت رو میذارم به عهده سادوایی های عزیز و از نوشتن ادامه مطلب خودداری میکنم تا جو از اینی که هست متشنج تر نشه و زحمت آزموده عزیز رو برای حذف مطالب بیشتر نکنیم.
……………………………………..
سادوا: جناب ساداتی عزیز و جناب نظری عزیز٫ از اینکه بحث های دوستانه در سادوا اتفاق بیفتد و به نتیجه ای برسیم خوبست و زحمتی برای ما نیست. اما بزرگواری شما دوستان گرامی در ادامه ندادن این بحث، قابل ستایش و تقدیر و باعث سپاس ما می باشد.

کمیل توبه بالادهی گفت

باسلام خدمت مدیریت سایت وزین سادوا آقای آزموده؛
” دهان باب الله است صادرات و وارداتش را کنترل کنید. دهان گوش جان است سعی کنید چانه تان را عقل بچرخاند ” علامه حسن زاده ی آملی ( البته خودم به این حرف آقاجان عمل نمیکنم ) إنشاألله که همه عاملش باشیم.
……………………………………………..
سادوا: جناب آقای توبه عزیز٫ این فرمایش حضرت علامه یکی از بهترین یادداشت هایی است که در عمر سادوا خوانده ام. خدا خیرتان بدهد که هر از چند گاهی با چنین نصایح ارزنده ای سادوا را بهره مند بگردانید.

فرزند آیت‏الله کوهستانی از ایشان می‌گوید:
روزی راجع به غذای حرام از آقا سؤال کردم و عرض کردم نظر شما چه طور است و غذای حرام چه قدر در روح انسان تأثیر دارد.
آقا به مناسبتی در بین فرمایشات خود فرمودند: «حرف‏های بیهوده و لغو تأثیری زیاد در روح دارد و روح را می‏میراند» .
سپس درباره تأثیر منفی سخنان بیهوده در روان آدمی فرمود: « من حرف‏های بیهوده را کم‏تر از غذای حرام نمی‏دانم. »

با سلام از شعر زیبای شما که یادگار کهن مردم دیارم است که می رود همه ی خاطرات به بوته فراموشی سپرده شود بسیار لذت بردم. به خود که از کمترین دیار سترگ چهاردانگه هستم به چنین محققینی می بالم. روزگاری را یاد می آورم صدها هزار مال در عرصه ی بالاده توسط مردان بزرگ آن ولایت پرورش می یافت در روستای بالاده و سایر روستاهای منطقه حیات در کوچه پس کوچه ی آن جریان داشت. اما صد افسوس دیار چهاردانگه هر روز به سرازیری سقوط پیش می رود و روستاهای آن یکی یکی در حال نابودی هستند.
شعر زیبای شما را در وبلاگم قرار دادم تا مراجعه کنندگان از این شعر زیبا استفاده نمایند. به امید موفقیت شما برادر بزرگوارم.
………………………………………….
سادوا: سلام بر شما جناب خلیلی عزیز٫ سپاسگزار محبت شما هستم و از اینکه شعر بنده را قابل دانسته و در وبلاگ وزین و پژوهشی خود « چهاردانگه با تاریخ کهن » قرار داده اید بر خود می بالم. هر چند شعر خود را قابل گنجاندن در سایت تان نمی دانم.
توفیق جنابعالی را که از محققان پرتلاش دیار کهن چهاردانگه هستید، از خداوند خواستارم.

سلام بزرگوار. در میان این همه جدل دوستان در باب موضوعات مختلف، شعر زیبای شما مظلوم واقع شده است. زیبا سرودید.
و اما سخنی با دوستان: فضای مجازی جای مجادله نیست یا بهتر بگویم سایت سادوا جای این چنین حرف هایی نیست. درست است که در چنین فضایی آزادی بیان وجود دارد ولی این دلیل بر بیان سایر موضوعات غیرمرتبط با پست مربوطه سایت نیست.
آقای آزموده؛ حضرتعالی به عنوان مدیر سایت بر اساس قانون آنقدر اختیار دارید که نظرات را بدلخواه تایید کنید. بنابراین پیشنهاد می کنم که از تایید نظراتی که مربوط به پست (مشدحسنِ نا دِل گِرُن) نمی باشد صرف نظر کنید.
از آقای کمیل توبه بالادهی و دوست عزیز بالادهی که مطلبی در باب کنترل زیبا و دهان بیان کردند تشکر می کنم. جملات گهرباری از بزرگان که ما باید در عمل به آن نهایت تلاش را داشته باشیم. موفق باشید.
……………………………………………
سادوا: جناب آقای دهبندی سلام. ما هنرمندان و شاعران گاهی خود را در فضایی حس می کنیم که تصورش هم برای سایر دوستان شاید مشکل باشد. ما آموختیم که صبور باشیم و بیشتر به حرف های سالم گوش دهیم. هر حرفی که می شنویم دلیل بر گوش دادن به آن نیست. بنابر این از اینکه دوستان گاهی به حاشیه می روند، برای بنده امری طبیعی است و تا روزی که بتوانیم از حاشیه روی ها دوری کنیم راه درازی در پیش نداریم.
ما تاکنون فضایی مثل سادوا در بالاده و منطقه دوسرشمار نداشتیم که دوستان بتوانند آزادانه در آن نظر بدهند و ایده ها و حرف های خود را به اشتراک بگذارند.
سایت سادوا بارها اعلام کرده که از نظرات و یادداشت های مفید و سازنده و انتقادهای دوستان استقبال می کند ولی این اجازه را بخود نمی دهد که با تایید هر نظری بخواهد فضای سالم سادوا را آلوده کند. به عنوان مثال در یک سال و نیم گذشته حدود ۴۵۰ یادداشت که با سیاسیت های سادوا و نیز قانون اینترنت و مصالح کشور و مردم و بالاده مغایرت داشته، تایید نشده است. از راهنمایی و حسن نظرتان در باره مظلومیت این شعر و مشدحسن های مظلوم و فراموش شده دیارمان سپاسگزارم.

سلام بر آقای آزموده عزیز٫ تا الان فکر می کردم که زبان ما بالادهی ها دیگه مُرده و باید فاتحه شو خوند. یعنی وقتی می بینم خیلی از جوونای امثال من و کودکان بالادهی به فارسی صحبت می کنن ناامید می شم و غصه می خورم که این زبان باستانی و زیبا داره از بین می ره ولی وقتی این شعر بسیار زیبا و اون داستان زیباتر « من و ورف و لتکی ورگ » را از شما خوندم تازه دارم متوجه می شم که دایره لغت های بالادهی من چقدر کوچکه. واقعاً به بالاده تبریک می گم که هنوز امثال آقای آزموده هستن که شعرهایی زیبا و آپدیت شده با زندگی امروز بگن و با زبان بالادهی بنویسن.
………………………………………………………………………….
سادوا: سلام بر لاله بالادهی. زبان بالادهی یا بهتر بگویم مازندرانی را اگر خوب بدانیم دنیایی از واژگان ناب در آن وجود دارد که در زبان فارسی چنین واژگانی وجود ندارد. می شود شعر و داستان مازندرانی نوشت و از این واژگان زیبا و اصیل استفاده کرد تا شاید کمکی برای زنده نگه داشتن زبان مادری ما شود.
از محبت شما به دلنوشته هایم سپاسگزارم. اگر هر کدام از دوستان دو خط به زبان مازندرانی یادداشت بنویسند خیلی خوشحال می شویم.

آزموده جان ام دل دله خله حرفا دره ولی بنشنه باوتن.
تره خنابدون
………………………………………
سادوا: سلوم بالادی جان. اگه خاش دِلهءِ گپ ره خارِک خارِک و مِلُور مِلُور بَزنی حَتمِن اَمه گوش وه ره اِشنانه. منه دل دله ئم اتّا کَه کوپّا اِندا گپ دره که لس لس درمه گومبه. شعر دله ، اوسنی دله، نقد دله …

سلام خدمت همه ی بالادهی ها و آقای آزموده
آزموده جان ته خاش سایت دله بتوندی خاشِ دلِ گپ بزنی ولی اِما فقط بتومبی نظرا دله ملور ملور باوریم که تازه اگه طبق مقررات و قوانین رسمی کشوری بووء.
……………………………………
سادوا: سلام بر همه بالادهی ها: اینتی هم شم وه بهتره و هم اَم وِه. شِما خار خاره گپ بزنین هارشم کی خوانه وه ره طبق مقررات … / امیدوارمه من گپ جه دلخور نوویی. بالاخره ونده مراعات هاکنیم.

خداییش این چند سطر رو یه بار دیگه بخونید که از اول داستان « من و ورف و لتکی ورگ » گرفتم:
« سِرِه کِلِه پیش چِندوک بَزِه نیشتـمِه و ماشِه مِن دَس و چَچی پیش زَمبِه. تَشِ چِرَک چیریک رِ گوش دِمبِه و سِرنیگ رِ اِشِمبِه. خانِه دِلِه گَرمی جِ تُ دَکِتِه. اِفتاب اِستاوی شُم رِ بَخاردمِه. دِ سِه روزِه که بالاده مَله، وَرف دِ دیم زَندِه و کوچه مَمِر دِلِه تا کَمِر هِنیشتِه و مِن هِمندی نَویمِه و مَلِه جِ بِ خَوِر هَستمِه. تِناری چُوک چُوکِ وُری خاش دِلِه، خادِر رِ خارمِه. اَگِه پَئیز کوچِ کَر هِمراه مازدِرُن بُوردیوُم، اینتی تِنار نَویمِه … »
خداییش من که بریدم و نتونستم زیبایی اش رو درکش کنم که چقدر زیبا توصیف خودش و حالاتشو و محیط اطرافشو می گه تا وارد داستان بشه! ما بالادهی ها چقدر کلمات و موضوعات قشنگی داریم که متاسفنه امروز نسل جوان از درک و خواندش عاجز و درمونده شدیم.
به نظرم نوشتن این داستان و شعر با این وسعت ذهنی کار هر کسی نیست و خیلی زمان می خواد تا ما بتونیم توی بالاده یک همچین داستان نویس و شاعری پرورش بدیم.
برای دوستانی که اصل شعر زیبای مشدحسن رو ول کردن و رفتن چیزای دیگه رو چسبیدن واقعا متاسفم. بقول مولانای بزرگ که « هر کسی از ظن خود شد یار من » و نه « ذن » که بین این دو تا کلمه از زمین تا آسمون فاصله هست.
عزیزان و دوستان بالادهی! چرا نمی خواهین که بالاده در یک بخش حتی مثل شعر و داستان هم شده پیشرفت کنه؟ چرا همه اش دنبال این هستین که ببینین کی چه حرفی رو زده تا جوابشو بدین؟ وجدانا نمی تونین یک شعر و یا داستان در باره بالاده بنویسین تا همه از خوندنش لذت ببریم.
کاش امثال آقای آزموده که صادقانه برای فرهنگ ما زحمت می کشه یه چند نفری دیگه هم توی بالاده داشتیم.
زنده باد بالاده و بالادهی و مرگ بر هیچ کس دیگری مباد.
………………………………………………………………..
سادوا: سلام بر اکبررضا (‌یا اکبر و رضا ؟! ). ناشناخته اعلام می کنیم که شما خیلی به سادوا و بنده محبت دارید. بنده نه شاعر هستم و نه داستان نویس و فقط گهگاهی دلنوشته هایی را برای مزاحمت دیگران منتشر می کنم. خوشبختانه در بالاده شاعر و ادیب فراوان داریم که تاکنون اشعار تعدادی از آنها را در همین سایت سادوا منتشر کردیم. ما هم انتظار داریم تا دوستان فرهیخته نسبت به ایرادات سبک و محتوای شعر بیشتر اعلام نظر کنند و این نظرات برای سرودن شعرها و نوشتن داستان های بعدی خیلی به ما کمک خواهد کرد.