گزارش تصویری دیدار با خانواده محترم شهید شعبان کاظمی / نقل از وبلاگ تندیس شهادت: شهید شعبان کاظمی ابرمردی است از یاران امام حسین(ع) که در قرن بیستم میلادی و ۱۴۰۰ سال بعد از قیام عاشورا متولد شد. فرد جوشکاری که قبل از پیروزی  انقلاب اسلامی روزی خود را از این راه کسب می کرد و امرار معاش می نمود. اما طوفان انقلاب او را نیز در برگرفت و او نیز همراه این موج عظیم مردمی قرار گرفت و قطره ای شد از دریای بی کران انقلاب. او پس از پیروزی انقلاب نیز با عضویت در سپاه سهم بسزایی در پاکسازی منافقین داشت. با آغاز جنگ راهی جبهه گردید و در اوایل سال ۱۳۶۰ محافظ یکی از شخصیت های انقلاب شد.

خوشحالیم که در این ایام عاشورایی مهمان خانواده محترم شهید کاظمی شدیم. پس از هماهنگی های لازم، به اتفاق دوستان در روز جمعه (۲۴ آبان ۹۲) بر سر مزار آن شهید بزرگوار در گلزار شهدای امامزاده عباس ساری حاضر شدیم. دو برادر شهید (حاج خلیل و حاج عبدالله) به اتفاق خانواده محترمشان منتظر ما بودند. پس از سلام و احوالپرسی، برادر بزرگ شهید مزار شهید را با گلاب شستشو داده و با گل تزیین نمودند. پس از غبارروبی، به اتفاق همراهان به منزل شهید کاظمی در ساری رفتیم. آقای مهندس حمید کاظمی، دکتر علیرضا کاظمی و همسر محترمه شهید کاظمی به استقبال دوستان آمدند. پس از قرائت فاتحه، آقای کربلایی منصور علینژاد وصیتنامه شهید را برای دوستان قرائت نمودند. در ادامه آقای سیداسماعیل ساداتی (فرمانده محترم پایگاه شهدای بالاده) ضمن تقدیر و تشکر از خانواده محترم شهید بابت دیدار و تشکر از حاضرین به خاطر حضور گرمشان، مطالبی را عنوان کردند: «انشالله همواره ادامه دهنده راه شهدا باشیم و این اقدام پایگاه بسیج شهدای بالاده به خاطر زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای در ایام شهادت آن بزرگواران است تا خانواده های شهدا گمان نکنند که دیگران در ایام شهادت شهیدشان، از آنها بی خبرند و کسی به فکر رشادتهای شهیدان نیست»

در ادامه برادر شهید کاظمی، حاج خلیل کاظمی در مورد شهید می گوید: پس از مدتها که به جبهه رفته بود از او اطلاعی نداشتیم. برای اینکه سریعتر بتوانم خبری از او به دست آورم راهی کرمانشاه و قصر شیرین شدم تا اینکه پس از چند روز پرس و جو توانستم آدرسی از او پیدا نمایم و سرانجام موفق به دیدارش شدم. در همین ایام بود که نوزاد خردسالش در سن ۲ سالگی فوت نموده بود و من نمی دانستم چگونه خبر این حادثه را به او بدهم. به هر حال به گونه ای که ناراحت نشود به او فهماندم که او در جوابم گفت: فرزند کوچکم امانتی بودند از جانب خدا که خودش داد و خودش هم گرفت. برای چه باید نگران باشم در حالی که در کنار من در جبهه هر روز جوانان رشیدی به شهادت می رسند که مرگ فرزندم در برابر آنها چیزی نیست.

برادر دیگر شهید کاظمی در مورد خاطره ای از شهید شعبان کاظمی می گوید: من در خدمت سربازی بودم که یکی از شبها مرا به دژبانی فرا خواندند. وقتی به درب پادگان رسیدم دیدم شهید رسول علینژاد، آقای علی علینژاد و حاج اکبر حسینی طوسی منتظر من هستند. از دیدن آنها بسیار متعجب شدم و اینکه آنها این وقت شب با ماشین سپاه، حکم ماموریت و … برای چه چیزی دنبال من آمدند. دلیل آمدنشان را از آنها پرسیدم که مریضی پدرم را علت آمدنشان عنوان نمودند در حالی که به من الهام شده بود که حادثه ای بزرگتر رخ داده است و در طول مسیر بود که خبر شهادت شهید شعبان کاظمی را به من دادند.

در ادامه از تلاش های بی دریغ همسر محترمه شهید کاظمی صحبت به میان آمد. ایشان که برای فرزندان کوچک شهید، هم حکم پدر را داشته و هم حکم مادر. بزرگ کردن ۴ کودک کوچک کار بسیار سختی بود که اجر آن مسلماً کمتر از شهادت نخواهد بود. نه تنها بزرگ کردن بلکه تربیت فرزندانی که برای جامعه ارزشمند و مفید باشند، خود داستان جدایی دارد که از عهده ی هر زنی بر نمی آید. خانمی مومنه و عفیفه می خواهد این کارزار سخت که همسر شهید کاظمی تمامی این خصائص را داراست. اینجاست که سخن کربلایی منصور علینژاد تکمیل کننده صحبتها می شود که گفتند: اگر شهید کاظمی با اصابت یک تیر به شهادت رسید همسرش بارها شهید شد تا فرزندانش را به نحو احسن تربیت کند.

در پایان هدیه ای به رسم یادبود تقدیم فرزند بزرگوار شهید کاظمی شد تا با دیدن آن به یاد این دیدار بیافتد.

 

 

 

از همه کسانی که در این دیدار مار را یاری نمودند کمال تقدیر و تشکر را داریم.

“پایگاه مقاومت بسیج شهدای بالاده”

 

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۴ آذر ۱۳۹۲
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب
خانم علامه قاسمی گفت

با عرض سلام و خسته نباشی خدمت مدیریت محترم سادوا و تبریک هفته بسیج به بسیجی های دلیر.
اگر در کشوری نوای دلنشین تفکر بسیجی طنین انداز شد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید. “امام خمینی”
“خوشا آنان که با عزت ز گیتی
بساط خویش بر چیدند و رفتند
ز کالای این آشفته بازار
شهادت را پسندیدند و رفتند”
………………………………………………..
سادوا: ما هم به روان شهیدان گرامی و به همه رزمندگان و بسیجی های گمنام بالاده درود می فرستیم.

ضمن عرض خسته نباشید خدمت مدیر سادوا
جای بسی تقدیر است که بسیج بالاده همچین کار زیبا و ارزشمندی انجام داده است آقای آزموده بنده میخواهم مسئله ای رو بازگو کنم که خودم نسبت به این حرکت تاسف خوردم.
در این که پایگاه کار پسندیده ای انجام می دهد شکی نیست و جای تشکر دارد چون ما هر چه داریم از شهداست و این کارها در قبال هدفهای بزرگی که دنبالشان بودند ناچیز است.
به عقیده من در نبود پدر و مادر شهید طبق آداب و رسوم معمولا به منزل برادر بزرگتر رفته و از خانواده شهدا دیدار می کنند نه برادر کوچکتر. شاید من اشتباه میکنم
جالبتر اینجاست که بدانید در یکی از همین دیدارها که خودم به شخصه در آن حضور داشته و شاهد این موضوع بودم جدا ازاینکه به خانه برادر بزرگتر نرفتند که هیچ ( انشالله که اتفاقی بود) حتی برادر بزرگتر در جریان این دیدار نبود بعد از چند دقیقه ای که بمنزل برادر شهید حضور داشتیم یکی از بزرگان جویای برادر بزرگتر شهید شدند که پس از تماس بعد از چندین دقیقه ایشان به مجلس وارد شدند بنده ی خدا مشخص بود که در جریان این دیدار نبودند این مسئله ذهنم رو بخود مشغول کرد تا اینکه همان بزرگی که جویای برادر شهید شد و دوست ایشان هم هستند علت تاخیر را پرسید که ( کاجِه دَوی تا الان) و در پاسخ این جمله شنید: «تا چَن دقیقه پیش اصلا مِن خبر نِداشتِمه. کسی مِره چیزی ناهوتِه»
به عقیده بنده این کار توهین تلقی میشود شاید سواد کمم باعث شده همچین برداشتی داشته باشم… از این موضوع واقعا ناراحت شدم. اول فکر میکردم که برادر بزرگ شاید مسافرت بودند که این دیدار در خانه برادر کوچکتر انجام شد؛ اما بعد فهمیدم که موضوع از چه قراره….
از آنجایی که به گفته خیلی از اهالی شما انتقادهای بجا را در سایت تان می پذیرید امروز بعد از خواندن این مطلب به این فکر افتادم که این موضوع را که خود شاهد این رویداد بودم برایتان بازگو کنم. خواهشمندم نظرم را در سایت تان بگذارید. شاید مسئولین پایگاه بگویند چنین چیزی صحت ندارد، اما با اندکی برگشت به زمان گذشته به این موضوع پی خواهند برد.
بنده هم قصد جسارت نداشتم فقط تذکر کوچکی بود.
اینکه کار خوبشان مایه ی دلگرمی خانواده شهدا میشود، جای خوشحالیست اما نباید حتی با رنجش خاطر کوچک باعث ناراحتی شخص یا اشخاصی شد
آقای آزموده! چند سالی که در دنیای مجازی فعالیت دارید بهتر میدانید کم پیش می آید که کاری بدون نقص باشد حتی کوچک. این هم یک نقص کوچکی بود که بیان نمودم
شاید بعد خواندن این متن بگوئید چرا در سایت تندیس بیان نکردم چون میدانستم متنم نمایش داده نمی شد…
لطفا مطلبی را که بیان کردم را ساییتان بگذارید تا بازدید کنندگان محترم سادوا هم بخوانند شاید من اشتباه کردم قضاوت با مردم عزیز٫
…………………………………………..
سادوا: علی آقا سلام. از یادآوری این مسئله سپاسگزاریم. کاش به صورت خصوصی می نوشتید که این موضوع مربوط به خانواده محترم کدام شهید بوده است. با اینحال توجه به این نکات می تواند از بروز قضاوت های نادرست در آینده جلوگیری نماید. منتظر جوابیه دوستان گرامی بسیج بالاده می مانیم. ضمناً دوستان وبلاگ تندیس شهادت، نظرات را حتماً می خوانند و یقیناً نظراتی که با سیاست های وبلاگ همخوانی داشته باشد را منتشر خواهند کرد.

درود بر شما/ ای کاش از پسر عمه عزیزم مرحوم حامد هم میگفتید!
هنوز داغش در دل ما و عمه عزیزم جاری است.
……………………………………….
سادوا: آرش عزیز سلام. یقناً همه ما بیاد حامد عزیز خواهیم بود و داغی که از فراقش بر دل عمه گرامی نشسته، بسیار بزرگ است. خدایش رحمت کند و در جوار پدر شهیدش در بهشت برین جایش دهد. امیدواریم دوستان بازدید کننده از خانواده محترم شهدا به این موضوع نیز عنایت داشته باشند.

باسلام
در جوابیه علی اقا باید عرض کنم که اگر در جلسه حضور داشتید و از هماهنگ کنندگان دیدار این سوال را میپرسیدید بهتر جوابتان را میدادند و نیاز به اینگونه اعلام تذکر و زیر سوال بردن پایگاه نبود. والله در این متن همه چیز دیدیم جز تذکر…

فریاد خاموش دختر شهید گفت

((داغ))
تا کی دل من چشم به در داشته باشد
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد، که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما، کاش گذر داشته باشد
هر هفته سر خاک تو می آیم و اما
این خاک اگر قرص قمر داشته باشد
این کیست که خوابیده به جای تو در این خاک
از تو خبری چند مگر داشته باشد
آن روز که بستی بار سفرت را
گفتی به پدر، هر که هنر داشته باشد
باید برود، هر چه شود، گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد
باید بپرد هر که در این پهنه عقاب است
حتی نه اگر، بال و نه پر داشته باشد
کوه است دل مرد، ولی کوه، نه هر کوه!
آن کوه که آتش به جگر داشته باشد
عشق است بلای من و من عاشق عشقم
این نیست بلایی که سپر داشته باشد
رفتی و من آن روز نبودم، دل من هم
تا با تو سر سیر و سفر داشته باشد
اینک دختری از تو یتیم است در اینجا
در حسرت یک شب، که پدر داشته باشد
برگرد سفر طول کشید، ای نفس سبز
تا کی دل من چشم به در داشته باشد

همسر شهید کاظمی، بهترین و مهربانترین مادر دنیا هست و همانند همسرِ شهیدش، ایثارگر، که از همه چیز توی این دنیا گذشت فقط به خاطر فرزندانش.
………………………………………….
سادوا: سلام بر شما و خانواده های گرامی شهدا به ویژه فرزندان عزیز شهدا. ما بالادهی ها به ویژه همسنگران و یاران شهیدان به داشتن چنین مادر و بانوی بزرگی افتخار می کنیم و همیشه به نیکی و بزرگی از ایشان یاد خواهیم کرد.

با سلام خدمت دوستان گرامی
جناب آقای بالادی ریکا! یعنی چی بهتره جوابتان را میدادند؟ کاش بیشتر توضیح میدادید… تمنا میکنم متن فوق الذکر را مجدداً مطالعه بفرمائید.
حتی چند روز بعد از این دیدار از پسر ایشان هم پرسیدم خیلی از این موضوع ناراحت بود. بنده ی خدا هم گفت اگر الان صحبتی راجع به این موضوع انجام بدم باعث ناراحتی عموی بنده و عموزادگان میشود یعنی اون عزیزی که فامیل نزدیک بنده بود نمیدانست که پدرم چندین سال از برادرش بزرگتر است؟… بعدش هم گفت بیخیال.. « خادا آدمِ ارزش رِه بالا وَرنه نا بنده ی خادا»