دغدغه فرهنگ بومی از نگاه سادوا/ مهندس محسن خانپور – بابل/ با سلام به بالاده و مناطق همجوار و مردمان نیکش. مطلب «سادوا و یک تصمیم ساده»را خواندم که برایم جالب بود. اما نکته ای که به ذهنم آمد تا به نوعی با شما نیز در میان بگذارم، بیان این واقعیت است که متاسفانه ما مردم خونگرم و مهمان نواز مازندران اصولاً برای تفریح شان (گرچه در مزارع و شالیزارها به سختی کار می کنند و برخی هم به شغل سخت و طاقت فرسای دامداری در مناطق کوهستانی می پردازند)، بیشتر از فرهنگ بومی و زبان مادری دغدغه داریم. بدون تعارف و به زبان ساده تر باید گفت که مبلغ پنج هزار تومان برای بستنی برای فرزندان مان هزینه می کنیم اما کمتر برای خرید یک جلد کتاب و سی دی موسیقی و یا شرکت در مراسم فرهنگی هزینه می کنیم. آنهایی هم که به شهرها مهاجرت کردند و یا اصولاً شهری هستند، یک کار هر روزه خود را انجام می دهند و به این صورت که فرزندانشان را یا به کانون زبان های خارجی می فرستند و یا به ورزش های رزمی و کشتی و فوتبال و … که خود این حوزه ها هم کارکردهای فرهنگی شان بر همگان روشن است.

به راستی چند تا از ماها دست فرزندانمان را گرفتیم و به نمایشگاه کتاب و قرآن و عکس و نقاشی و خوشنویسی بردیم؟ چند تا از ماها دست بچه هایمان رو گرفتیم و به کنسرت های موسیقی بخصوص از نوع سنتی و محلی اش بردیم؟ اصلاً دغدغه پیگیری اینجور مسائل را داریم؟ چند تا از ماها به بنرهای تبلیغاتی نمایشگاه بزرگ کتاب مازندران در هفته کتاب (آذر ماه هر سال) توجه کرده ایم که اتفاقاً خیلی بنر کوچکی هم هست و فقط هم در جاهای نامناسب شهرمان نصب میکنند!؟. اصلاً دنبال این هستیم که گروه های موسیقی محلی در چه مکان هایی برنامه دارند؟ آیا نسیم مهرآوا روا می شناسیم؟ ابوالحسن خوشرو و محمدرضا اسحاقی و گروه موسیقی طالبا و شواش و کیوس گوران و فرهود جلالی کندلوسی و علی حسن نژاد را می شناسیم؟ راستی نیمایوشیج و سلمان هراتی را چطور؟ احمد کشوری و شیرودی و حاج بصیر را چطور؟ افسانه هایی چون مینا و پلنگ، انگاسی و کچبی و…. را چطور؟ سادوا را چطور؟ می شناسیم؟
چند وقت پیش در یک برنامه فرهنگی که به همت بابلی های مقیم تهران در بابلسر برگزار شده بود، وقتی استاد احمد محسن پور وارد سالن شد کسی او را نشناخت و اصلا تشویقی نشد و فکر کردند یکی از مدعوین روشندل بابلی است! در صورتیکه همه آن بابلی های به ظاهر فرهنگ دوست و البته شیک پوش با قیافه های آن چنانی، دم از اصالت فرهنگی و دغدغه فرهنگ می زدند! تازه مجری بابلی آن مراسم هم به سختی می توانست مازندرانی حرف بزند.

اگر تنها یک بنر از نمایشگاه مبلمان و وسایل خانگی در سطح شهر ببینیم،خانم ها به مسران شان فشار می آورند که برویم این نمایشگاه را ببینیم و البته میرویم و می بینیم که کلی آدم جمع شده اند! اما برای جشنواره سازه (جارو) امیرکلا … چند نفر جمع می شند؟! دریغ از یک برنامه تلویزیونی در باره این نوع جشنواره ها.
چند نفر از ماها وقتی مهمانان غیر مازندرانی داریم سعی می کنیم برای گشت و گذارشان در جنگل و کوه و آشنا کردنشان با تاریخ و آداب و سنن بومی مازندران وقت بگذاریم و برنامه ریزی اصولی بکنیم؟
اینجانب هر موقع مهمان خارجی داشته باشم برای آشنا کردنشان با فرهنگ مازندران از اداره ام مرخصی می گیرم. بطور مثال فقط برای آشنا کردن مهمانان بندرعباسی ام با فرهنگ «پل بزوئن» در عروسی های روستا، آنها را به ۳۵ کیلومتری جنوب بابل و در دل جنگل های لفور بردم تا از نزدیک این مراسم سنتی را ببینند.
من در اینجا نمیخواهم به چرایی این نواقص بپردازم ولی اگر آزموده ای پیدا می شود و دغدغه ای دارد و آن را در لباس یک سایت وزین پیاده می کند باید قید توجه تمام و کمال مردم را نسبت به نحوه اداره و هزینه های آن را بزند. چون واقعاً آنهایی که مسئول فرهنگ این مردم هستند و توجهی هم نمی کنند از مردم که معمولاً و عموماً خودجوش و مقطعی به اینجور مسائل می پردازند، چه توقعی میتوان داشت! من به تمام هزینه های مادی سایت سادوا و بقیه سایت ها و وبلاگ ها واقفم. همچنین به هزینه های معنوی از جمله وقت گذاشتن برای تصحیح متون و اخبار و تماس با این و آن و بقیه مشکلات آنها نیز واقفم؛ اما بیاییم یکبار هم شده به خودمان بقبولانیم که همه مردم به مقوله فرهنگ به یک نگاه مثل نگاه سایت وزین سادوا نمی نگرند.
من با اینکه از همه دوستان سادوایی کوچکترم و بار علمی – فرهنگی کمتری هم نصیبم شده ولی نیازی نمی بینم که هر از چند گاهی سایت وزین سادوا اعلام تعلیق و یا تعطیلی بکند. چون سایت سادوا چیزی بود که از دل برآمد و لاجرم بر دل ها نشست و تا آزموده و آزموده ها زنده است که انشالله ۱۲۰ سال هم باشد، سادوا خواهد بود و بی مهری های مردم و مسئولین هم همیشه هست و خواهد بود.
من نویسنده نیستم و امیدوارم که با این نوشتار اندک خود، اصل مطلب را رسانده باشم و از اینکه سرتان را به درد آوردم ببخشید.

دوستدار مازندران/ برادر کوچک شما محسن خانپور. روستای متی کلا. بابل
………………………………………………………………….…………
سادوا:‌ با جناب آقای مهندس محسن خانپور حدود ۱۳ – ۱۲ سال است که افتخار آشنایی دارم. از آن زمانی که با همکاری دوستان دانشجو،‌ کارکنان و اساتید مازندرانی دانشگاه تربیت معلم کرج و تهران (خوارزمی فعلی) برنامه های فرهنگی همچون همایش بزرگداشت نیمایوشیج، همایش بزرگداشت طالب آملی، برنامه امیری خوانی و چندین شب شعر برای دانشجویان مازندرانی اجرا کردیم و به دنبال آن نشریه داروگ را به چاپ رساندیم، و از همان ایام نیز با دغدغه های فرهنگی و عشق و علاقه فراوانش به فرهنگ مازندران روبرو شدم و این دوستی دیرینه همچون گذشته پابرجا و استوار باقی مانده و در سایت سادوا نیز بارها و بارها مورد لطف و محبت ایشان قرار گرفته ام.

برای جناب مهندس خانپور آرزوی تندرستی و موفقیت روز افزون دارم. با احترام/ عین اله آزموده/ مدیر سایت سادوا.

 

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۱ دی ۱۳۹۲
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب
حمیدرضا چهاردهی گفت

مَثل ما بالادهیها مَثل کسی است که همه افتادنش رو می بینیم ولی برای نیوفتادنش دستامون رو برای کمک دراز نمی کنیم. تازه اگه یه نفر غریبه هم براش دلسوزی کنه بهش حمله می کنیم که حق نداشتی توی کار ماها دخالت بکنی.
سادوا زیباترین نامی هست که تابحال شنیدم.

زهرا بابایی تیلکی گفت

با سلام حضور اهالی سادوا و سپاس از آقای مهندس خانپور که هر چه نوشتند ناهنجاری های موجود در بین قبایل مازنی است که مختص یک شهر و دو شهر نیست بلکه مربوط به کل مازندران است از گلوگاه تا رامسر. آقای مهندس یادشان رفت که بنویسند: خیلی از هم ولایتی های ما عارشان می آید که مازنی صحبت کنند (البته چون در بابل کمتر و یا اصلاً نمی بینند، ننوشتند). خیلی ها برای اینکه فرزندانشان فارسی (با لهجه تهرانی) صحبت کنند خود را به آب و آتش می زنند و از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها می خواهند که با بچه فارسی صحبت کنید تا لهجه دار نشود! تا خدای ناکرده در زمان آتی به تهران رفتند راننده تاکسی یا رهگذر نگوید که: شمالی هستید؟! که در آن صورت پس از سالها زحمت خانواده، بچه ها سرخورده می شوند! ما هنوز نتوانستیم که از زبان مادری خودمان محافظت کنیم و هیچ تلاشی هم برای حفظ آن نمی کنیم! که جای بسی تاسف است. چگونه می خواهیم از آداب و رسوم خود محافظت کنیم؟ چگونه می توانیم خانه های روستایی که در آن بزرگ شدیم را به دیگران و دوستان غیر بومی مان نشان دهیم که این خانه های چند صد هزارتومانی صدها برابر با صفاتر از خانه های چند صد میلیونی شهرهای دودآلود است؟ نمی دانم آقای خانپور به بالاده قدم رنجه نمودند یا نه؟ به جرات می توان گفت که عکسهای آن از کارت پستال های موجود بسیار زیباتر است، اگر آقای آزموده نبودند شاید من هیچگاه به شاهدژ نمی رفتم!! با همت آقای آزموده ما ابهت شاهدژ را دیدیم و منطقه دوسرشمار را از زاویه ای دیگر نظاره کردیم، اما خیلی جاهای دیدنی هست که فاصله چندانی با ما ندارد آنهم در منطقه دوسرشمار که اهالی هنوز زحمت دیدن آنجا را به خود نداده اند! این ایرادات خودمان است!
و اما از مسئولین: در این چند سال چند بار شاهد اجرای موسیقی سنتی و بومی در منطقه، شهرهای کوچک و یا حتی در مرکز استان بودیم که توسط سازمان های فرهنگی شهر برپا شده باشد و یا حتی حمایت شده باشد؟؟
در حالی که موسیقی پاپ با اجرای زنده خوانندگان پاپ با بهای بلیط آنچنانی در سینماهای شهرها اجرا می شود که مضامین اشعارشان نیز بسیار جالب و …. است …..
باشگاه های فرهنگی- ورزشی! که دیگر جای هیچ توضیحی ندارد. کافیست دو روز پشت سر هم اخبار ورزشی ساعت ۱۸:۴۵ را ببینیم؛ آن وقت کل فرهنگ ورزش دستمان می آید و احتیاج به هیچ کنکاشی نیست!
باعرض پوزش از طولانی شدن مطلب،
می دانید اولین جمله ای که ما در اول دبستان یاد می گیریم چیست؟ با با آب داد، بابا نان داد
می دانید اولین جمله ای که انگلیسیها در اول دبستان یاد می گیرند چیست؟ من می توانم بخوانم و بنویسم
می دانید اولین جمله ای که ژاپنی ها در اول دبستان یاد می گیرند چیست؟ من میتوانم بدوم
واین است که ما همیشه چشم مان دنبال دست پدر می گردد.
ما باید بنیادین به فرزندان مان آموزش دهیم، ما با تمدن های امروزی از سمت دیگر بام افتاده ایم ..
سپاس از حوصله تان/ ارادتمند دوستان.
…………………………………………………..
سادوا: سرکار خانم بابایی عزیز٫ سلام و سپاس از دل نگرانی و توضیحات شما. جناب مهندس خانپور هنوز به بالاده تشریف نیاوردند ولی به غیر از بنده، یکی دو دوست دیگر در بالاده و قلعه هم دارند. ایشان امروز در تماس تلفنی به من قول دادند (البته بنده هم قول دادم) که در صعود بعدی به شاهدژ حتماً ایشان هم حضور داشته باشند که باعث خوشحالی همه ما خواهد شد. ناگفته نماند که آقای خانپور خیلی خوب طنز اجرا می کنند و امیدوارم فرصتی باشه تا دور هم باشیم و از طنز ایشان هم بهره ببریم. به امید آن روز که خیلی دور نیست.

زهرا بابایی تیلکی گفت

با سلام خدمت شما. مشتاقانه منتظر اعلان برنامه شما برای صعود بعدی شاهدژ هستیم به امید آنروز .انشاالله.
…………………………………………….
سادوا: با سلام. اردیبهشت ۱۳۹۳ در سایت سادوا اعلام خواهیم کرد و به شما نیز خبر خواهیم داد.

سیداصغر موسوی گفت

خداوکیلی اگه این مطلب، یه مطلب با کمی چاشنی جنجالی بود تا الان چند تا یادداشت براش نوشته بودن؟ چرا فقط دو نفر باید برای همچین موضوع مهمی نظر بدن؟ متاسفم برای همه ما بالادهی ها و دوسرشماری ها که تا آزموده ها هستن قدرشون رو نمیدونیم وقتی که (بعد از ۱۲۰ سال) مردند چه تعریف و تمجیدها و پرستش ها که نمی کنیم. حتی بعید میدونم اون موقع هم ملتفت بشیم که کی بودن و چی گفتن و کجا رفتن!!!
خداوکیلی ما قدر آزموده ها رو میدونیم؟ با صدای بلندی میگم: نه!
هر کی خلاف حرف منو تونست ثابت کنه من زانو میزنم و در برابرش کرنش می کنم.
……………………………………………………………
سادوا: جناب موسوی عزیز٫ سلام. مردم عزیز بالاده و منطقه قدر فرزندان فرهنگی خود را می دانند و ما نیز همیشه مدیون محبت های بیدریغ شان هستیم. کار فرهنگی در قالب تیم بزرگی متشکل از همه بالادهی ها و فرهنگ دوستان موفق است و یک شخص هر چند تاثیر گذار هم باشد با جمع، موفق تر است. پس لازم است تا همه بپاخیزیم و برای فرهنگ مان آستین بالا بزنیم.