تبلیغات
دسته بندی موضوعی مطالب
- آگهی و اطلاعيه
- انجمن، سایت و سامانه سادوا
- بزرگان و نخبگان
- بیرون از بالاده
- بیرون از دوسرشمار
- تاریخ بالاده + طایفه ها
- تصویر و عکس
- خبر و گزارش
- داستان، شعر، موسیقی
- درگذشتگان
- دیدار و نشست
- سنت ها و آئین ها
- سپاس و شادباش
- شهدا
- شورای اسلامی
- طنز و خنده
- عمومی
- فراخوان و درخواست
- مقاله و یادداشت
- منطقه دوسرشمار
- موفقیت
- نقد و نظر
- همایش های فرهنگی
- ورزشی
- پایگاه بسیج
- پيشنهاد
- چهره مردم بالاده
- کوهنوردی و طبیعت گردی
- گفت و گو، پرسش
- یاد و خاطره
- یاغیان قدیم
آخرین نوشته ها
- برگزاری سومین جشنوار هلی ترشی مازندران در بالاده
- از تروجن تا قله شاهدژ بالاده
- صرف نوعی خاص از فعل ماضی ساده در زبان مردم بالاده
- گزارش دومین نشست گردشگری و جشنواره هلی ترشی در بالاده
- معلمان بالاده، از گذشته تا امروز
- گزارش نشست گردشگری بالاده ۱۴۰۳/۰۱/۳۱
- دعوت به همکاری در زمینه معرفی بالاده به عنوان روستای هدف گردشگری
- انتخاب روستای بالاده به عنوان روستای هدف گردشگری
- دختر لَمچوقاپوش / داستانی واقعی از بالاده/ نوشته محبوب توبه بالادهی
- کال سنگ، ابزاری چند کاره
لینک دوستان
آمار
یاغیان چهاردانگه و دودانگه در اسناد مجلس شورای ملی – بخش سوم/ نوشته: عین اله آزموده/ در دو بخش گذشته از این مجموعه به دو شکایت شیخ هادی فولادی (از اهالی فولادمحله) پرداخته شد و اکنون نیز بخش سوم این اسناد را منتشر می کنم. در این قسمت نیز به سندی دیگر از شکایت شیخ هادی فولادی از مسیح پروری می پردازم. جالب است در این شکوائیه که فقط یک روز پس از سند قبلی (بخش دوم) نوشته شده، مراتب ناراحتی شدید و عصبانیت شیخ هادی از ظلم مسیح پروری و نیز عدم برخورد و مقابله حکومت مرکزی با یاغیان به چشم می خورد. اینکه چرا حکومت مرکزی برای سرکوب اشرار و یاغیان و رفع ظلم و تعدی از مردم مظلوم و بیچاره دودانگه و چهاردانگه اقدامی نمی کند به عواملی مختلف بستگی دارد:
۱ . این مناطق نسبت به مرکز حکومت در ساری، قائمشهر (شاهی قدیم که سوادکوه و دودانگه تا حدودی زیر نظر اداری این مرکز بودند) و سمنان و دامغان بسیار دورافتاده بوده و نقطه کور جغرافیایی محسوب می شدند.
۲ . حکومت تازه تاسیس پهلوی هنوز نتوانسته قوام لازم را در ساختار تشکیلاتی خود بیابد و بنابر این آشفتگی شرایط مملکت در گذر از حکومت قاجار به پهلوی، شرایط و فضای مناسبی برای شرارت و طغیانگری و یکه تازی یاغیان و اشرار است.
۳ . نداشتن جاده ارتباطی شوسه و مالرو بودن مسیرهای صعب العبور کوهستانی و جنگلی امکان دسترسی سریع و امن برای قشون دولتی و سربازها میسر نبوده و گاهی نیز قشون در کمین یاغیان گرفتار شده و تلفات می دادند. همچنین تامین آذوقه سربازان در آن نواحی مشکل دیگری بود.
۴ . ترس مردم و بزرگان روستاها و مناطق از انتقام یاغیان در صورت شکایت به حکومت مرکزی که در نهایت به قتل و غارت و متواری شدن این افراد از محل سکونتشان به دست یاغیان منجر می شد.
امیدوارم دوستان خواننده این مطلب اگر سند، مدرک و یا شنیده ای مستند در باره این موضوع و یا درباره سایر یاغیان از جمله مشدی پروری دارند، برایم ارسال نمایند تا در قسمت های بعدی مورد استفاده قرار گیرد. در باره روستای پرور و یاغیان دوره رضاشاهی نیز در بخش اول این مطلب به تفصیل سخن گفته شده و برای درک بهتر موضوع پیشنهاد می شود قبل از خواندن این بخش، مقاله «یاغیان چهاردانگه و دودانگه در اسناد مجلس شورای ملی - «بخش اول» و «بخش دوم» به ویژه یادداشت های فراوان خوانندگان گرامی را مطالعه کنید.
عنوان سند : شکوائیه شیخ هادی فولادی از اقدامات سوء مسیح پروری
۷ مهر ۱۳۰۸
مقام منیع ریاست مجلس مقدس دارالشورای ملی دامت عظیمه
متجاوز از دو ماه است که حقیر با بیست و پنج نفر عیالات از شرارت مسیح معروف پروری و اتباع، متواری که علاوه از غارت هایی که در ظرف بیش از چهار سال از بنده و هزاران امثال بنده نموده. اخیراً در مقام تعرّض و تشکّی با بنده بوده است از خانمان رعیتی خود آواره و در خاک غربت به هزاران ذلت و فلاکت زندگی می نماییم. و با آنکه کراراً شرح حال خود را به مقامات صالحه دولت تقدیم و از طرف حکومت ساری به وسیله حکومت چهاردانگه تحقیقات محلی به عمل آمده و راپورت آن تحت نمره ۱۳۷ دایر به حقانیت و صدق اظهارات داده شده مع الوصف هیچگونه اقدامی نشده.
به علاوه بر طبق مراسلاتی که اخیراً رسیده مشعر باینکه در چند شب قبل عده ای اشرار در ساعت سه از شب به فولادمحله ریخته تا صبح صدای شلیک نموده. حاجی علی نام پسرخاله حقیر را به مقصدی برده اند که در این چند روز هنوز هم مفقودالاثر، کشته اند یا زنده است معلوم نیست خانه مشارالیه را با مبالغی وجه نقد غارت نموده. برادر مشارالیه را به ضرب چوب و تازیانه مشرف به موت کرده اند. آقای آقاسید مصطفی فولادی که از علمای معروف و طرف توجه آن حدود است با جمعی عیالات خودش شبانه از فولادمحله فرار کرده به طرف دامغان یا تودروار (امروزه تویه دروار نامیده می شود) رفته است. جمعی دیگر از اهالی فولادمحله نیز مفقودالاثر و هنوز معلوم نشده است که فرار اختیار کرده اند و یا اینکه اشرار آنها را به مقصدی برده اند.
آخر این چه فلاکت و این چه بدبختی است که دامن اهالی بدبخت شده و مسئول این همه فجایع و غارت و خونریزی کی است؟ آیا سزاوار است در بود آن کرسی نشینان کعبه آمال ملت با اخذ ماهی سیصد تومان از خزانه ملت وسایل آسایش ملت و موکّلین خودتان را فراهم نفرموده آتش شرارت اشرار پرور به این اندازه ها مشتعل شود؟ مدت قریب پانزده سال است که قریب بیست هزار نفوس در شعله آتش اهالی یک قریه کوچک (پرور) گرفتار و با آن همه شکایات و نامه های جگرخراشی که در پیشگاه دولت ها است هیچگونه تاثیر نکرده و اشرار هم تجری کرده هر روز بر عده و عملیات خودشان افزوده اند. آخر صبر و تحمل تا کی و تا چند باید به ملت بدبخت در چنگال ظلم اشرار پروری گرفتار باشند؟ آیا مسئول این همه فجایع خونین کی است؟ به مقدسات عالم قسم است دیگر حوصله مردم به تنگ آمده. فکری برای قلع و قمع اشرار و کوچاندن نوع اهالی پرور را از قریه پرور خراب فراهم فرمایند که زحمت زندگی صدها هزاران خانوار با اهالی پرور نمی شود. آیا وجدان و شرافت آن نمایندگان معظم ملت اجازه می دهد که بیست هزار نفوس موکلین ایشان از بین رفته قریه پرور به جای خود باشد.
از مقام مقدس استدعا است دوسیه جنایات پروری را ملاحظه فرموده متفق الکلمه رأی به سقوط قریه پرور را از ایران داده از یک قریه کوچکی که ضرر و خسارت آن متوجه دولت و ملت است صرف نظر نمایند. ایام عزت مستدام باد.
حقیر شیخ هادی فولادی
[مهر:] ثبت کل مجلس شورای ملی، سیزدهم/مهرماه/ ۱۳۰۸- نمره ۴۷۷۴٫
[حاشیه:] کمسیون محترم عرایض، ۸/۷/۱۳٫ (سادوا: ۸/۷/۱۳ تاریخ سیزدهم مهر ۱۳۰۸ می باشد)
نقل از کتاب: اسناد مازندران در دوره رضاشاه، مجلس ششم تا دوازدهم، به کوشش مصطفی نوری، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی ، تهران، ۱۳۸۸، صفحات ۳۲۱ تا ۳۲۳٫
……………………………………………………………………..
از همه کسانی که در باره حضور یاغیان در چهاردانگه و دودانگه و هم چنین روستای بالاده و منطقه دوسرشمار چیزی شنیده و یا خوانده اند درخواست می شود آن را به صورت مستند برای ما بفرستند تا در مقاله های بعدی مورد استفاده قرار گیرد.
سامانه پیامک سادوا ۳۰۰۰۷۶۵۰۰۰۳۳۳۲ ایمیل سایت سادوا sadva86@gmail.com
……………………………………………………………………..
موضوعات مرتبط:
یاغیان چهاردانگه و دودانگه در اسناد مجلس شورای ملی – بخش اول
یاغیان چهاردانگه و دودانگه در اسناد مجلس شورای ملی – بخش دوم
جمعه ۲۰ در دی, ۱۳۹۲ @ ۱۳:۵۷
آقای آزموده سلام. از توضیح جالب تون به آقای درویش ممنونم. بی زحمت در باره آتیش زدن کوپّای گندم مردم بالاده توسط مشدی و یارانش هم بنویسین که چطور این یاغیان دسترنج ۵ ماه تلاش زارعین و خونواده های فقیر بالادهی رو که آذوقه یک سالشون بوده رو در چشم به هم زدنی به آتیش می کشیدن.
……………………………………………………………………………….
سادو.ا: سلام جناب موسوی عزیز٫ متاسفانه هنوز بزرگان بالاده از آنگونه اتفاقات خاطرات تلخی در یادشان مانده است و امیدوارم به این موضوعات نیز بپردازیم. از جنابعالی و سایر دوستان تقاضا دارم اگر سند و یا خاطراتی از بزرگان و کهنسالان ضبط کرده اید برای ما بفرستید.
- کوپّا: به ساقه های درو شده گندم و جو که در یک جا و بر بالای کروچ سنگی یا چهارپایه های بلند چوبی انباشته شده تا از دسترس گاو و گراز در امان بماند و به موقع خرمنکوبی گردد.
جمعه ۲۰ در دی, ۱۳۹۲ @ ۲۰:۴۷
با درود ، کتاب فرمانروای البرز کتاب تحقیقی قابل استنادی نیست . این کتاب در واقع کتاب نیست بلکه مونتاژی است از کتاب عقاب کوهستان بنده و مقدمه نواری که از سوی گروه روجا در سال های آغازین انقلاب خوانده شد. از دل این کتاب نمی توان حقایق تاریخی استخراج کرد. بنده در کتاب عقاب کوهستان نوشتم وقتی مشدی زایر بی گناهی را اشتباها به جای رضا شاه کشت گفت به خاطر این عمل ستاره من ناپدید شده است ( ناپدید شدن ستاره یعنی هر کس ستاره ای دارد و افول ستاره به معنی در راه بودن مرگ ) و همان سال هم مشدی کشته شد. این داستان را که من به کرات از زبان کهنسالان البرز و از زبان یاران مشدی شنیدم . این ماجرا نشان می دهد تا قبل از این کسی بی گناه کشته نشده بود. یا دستکم از نظر مشدی کسی بی گناه کشته نشده بود. اقای اسدالله عمادی که هست سال درباره زندگی مشدی تحقیق کرد این موضوع را (در جواب پر سش من) تایید کرد. در ماجرای محاصره بولا مشدی به باوردی خان می گوید سربازان را نکش و باوردی جواب می دهد پس کی را بکشیم. یا ماجرای کتریا گیر که در کتاب عقاب کوهستان توضیح دادم. افراد و محققانی مانند استاد پناهی سمنانی، استاد چراغ علی اعظمی، نصرت الله نوح، مقصودی، اسدالله عمادی، شیرین دوست و … درباره مشدی پژوهش کردند که فاصله سنی آنها به مراتب کمتر از عابس نصیری بود. کاش به کتاب تاریخ در ترانه پناهی سمنانی یا به بازمانده های نصرت الله نوح اشاره می فرمودید. یا به کتاب نگاهی به شهمیرزاد آقای مقصودی. ( اگر لازم باشد می توان نوشته های آن اساتید را با منابع همین جا بازگو کرد ). در جایی در محاصره خانه اش سربازی را به درون خانه می کشاند و دهان و دست و پای او را می بندد و خود می گوید.
یا داستان اذان ده که بسیاری از کهنسالان سوادکوه آن را تایید کردند و شعری فولکلور درباره آن خوانده شد. همه این ها نمی تواند دروغ باشد.
دوباره باید عرض کنم، در حادثه حمله به رضا شاه یک نفر کشته شد نه چند نفر و مشدی نگفت که حکومتمان بر باد است بلکه گفت ستاره من غروب کرد. آن مطلب را آقای نصیری بدون ذکر منبع از عقاب کوهستان گرفت و خودش آن را تغییر داد تا هیجانی تر کند.
البته این را هم بگویم که نه هیچ کس معصوم است و نه در جنگ نان و حلوا پخش می کنند. اگر زندگی قهرمانان و جنگاوران و نامدارانی مانند چه گوارا و زاپاتا، میرزا کوچک، رابین هود و … را خوانده باشید به هر حال عده ای از طرفین چه بی گناه و چه باگناه کشته می شوند. حتی اسطوره ها و پهلوانان شاهنامه نیز عده ای را می کشند و گوش عده ای را از جا در می آورند و ….
البته خوانین منطقه بالطبع در هر جای دنیا که بودند هر مبارز و عصیانگری را به نسبت های یاغی و شرور و … متهم و نابود می کردند. مشدی نیز با خوانین و متملکان رده بالا سر به مهر نبود و از آنها خرجی و باج می گرفت.
در پایان من خوانندگان این یادداشت را به خواندن کتاب «پرور دیار فراموش شده» و «عقاب کوهستان» و منابع که از آنها به عنوان رفرنس یاد شده دعوت می کنم.
………………………………………………………………………
سادوا: دوست فرهیحته و فرهنگی جناب آقای گودرزی عزیز٫ سلام. از توضیحات شما در باره کتاب آقای نصیری سپاسگزارم. بنده نیز چندی پیش در حال نوشتن نقدی بر این کتاب از جمله تمام متونی که از شما بدون رفرنس نقل کرده (و نقل شده در سایت پرور)، بودم که فعلاً از این کار منصرف شده ام و شاید در آینده این نقد را بنویسم.
البته حضرتعالی تصدیق فرمودید که «یک» نفر زائر بدست مشدی کشته شده است و اینکه فرمودید آقای نصیری در این کتاب آنچه نقل کرده بیشتر از کتاب «عقاب کوهستان» است (از جمله همین کشتن یک زائر)، دلیل اینکه می فرمایید نقل قول از آن کتاب قابل استناد نیست، برایم جای سوال دارد!
جناب آقای عمادی نیز بیشتر از دیدگاه رمان نویسی به ماجرای مشدی پرداخته است تا نوشتاری تاریخی و یا نقل مستندات تاریخی. رمان نویس واقعیت و ذهنیت را به هم در می آمیزد تا از درون آن به رمانش پر و بال دهد. ایشان در این رمان در باره بالاده فقط یکی دو صفحه نوشته است!! شاید اگر آقای عمادی یک روزی تحقیقات خود را بی کم و کاست منتشر کند بسیاری از واقعیت های زندگی مشدی نیز بیشتر روشن شود.
حضرتعالی بخوبی می دانید که بالاده به عنوان ثروتمندترین روستای آن دوران از جایگاه خاصی برای مشدی و یارانش در تامین پول و آذوقه برخوردار بوده است و مشدی نیز در بالاده پایگاهی مردمی نداشته و به همین خاطر، هر بار از فرد ثروتمند بالاده یعنی مرحوم حاج حسن دهبندی باجی می گرفت و می رفت و حتی کشته شدن یکی از بالادهی ها برای دفاع از حاج حسن بوده که مشدی در یک سحرگاه او را به اسارت می برد.
به هر روی قبلاً هم از حضرتعالی تقاضای کتاب هایتان را کرده بودم که ظاهراً فقط فایل – پی دی اف – کتاب «سوت و ناجش» را برایم فرستادید که ضمن سپاس از محبت حضرتعالی، امیدوارم فایل سایر کتاب ها و یا خود کتابها را برایم بفرستید.
جمعه ۲۰ در دی, ۱۳۹۲ @ ۲۱:۵۷
با سلام خدمت آقای درویش و آقای آزموده و آقای گودرزی. این بحث های تاریخی که با سند و مدارک منتشر شده می تونه گوشه ای از رفتار تاریخی مردم پرور رو هم نشون بده که چه جوری بعضی از اونا خودشون رو مسلمون می دونستن و امان مردم بیچاره و فقیر رو بریده بودن!!!!!!!!!!!!!!!!!
از آقای درویش و سایر دوستایی که آقای آزموده بهشون اشاره کردن می پرسم که مگه هر کی تفنگ گرفت و به جنگل زد اسمش رو بایستی مبارز و انقلابی و … گذاشت؟؟؟؟؟ چرا یه کم به حرفای دیگرون توجه نمی کنین که مشدی هم شاید اشتباه کرده باشه که کشتن زوار یکی از اوناست؟؟؟
آقای درویش!! واقعا جای تاسف داره که برداشت تون از شخصیت مشدی فقط به مبارزاتش علیه حکومت مرکزی توجه دارین و نمیگین اگه مشدی میخواست حکومت تاسیس کنه چرا در سی سال مبارزه فقط سیصد نفر همراهش شدن که اونم جای تردید داره؟ چرا توده های فقیر و بورژوای روستایی که علی الظاهر باید بر علیه خوانین منطقه بپا می خواستن و انقلاب می کردن با مشدی همراه نشدن؟ پس مشدی رو میشه یه یاغی، همون جوری که همه میگن حساب کرد که هدف خاصی از مبارزاتش نداشته و با مطالبی که شنیدم بخاطر انتقام خون پدرش یاغی شده بود!!!
شنبه ۲۱ در دی, ۱۳۹۲ @ ۰۹:۴۰
آیا مشدی مبارز بود؟
در مورد ادعایی که بعضی از دوستان در مورد مبارز بودن مشدی بر علیه حکومت مرکزی مطرح می نمایند نکات ذیل قابل توجه است و کسانی که مشدی را به عنوان قهرمان قلمداد می نمایند لطفاً به این سوالات اساسی پاسخ دهند:
۱ . پدر مشدی در اواخر آذر ماه ۱۳۰۵ در حمله سیدجلال جمال الدین کلایی به کیاسر کشته شد. در این حمله تعداد زیادی از خانه های مردم محروم و بدبخت کیاسر در آتش جهالت آنها سوخت. گناه مردم کیاسر چه بود که باید این جور مورد ظلم قرار می گرفتند؟ نقل می نمایند در این حمله مشدی که جوان بود حضور داشت و اجناس ارزشمندی را که از مردم کیاسر به زور گرفته بودند را برداشت و سوار اسبش شد و به سمت پرور راهی شد. ( جلالی سال در چهاردانگه – وبلاگ چهاردانگه ساری با تاریخ کهن مراجعه شود). مگر پدرشان به همراه سیدجلال خانه های مردم کیاسر را به آتش نکشید؟ و مگر پدرش در حمله به کیاسر کشته نشد؟
۲ . کسی که بر علیه حکومت مرکزی دست به مبارزه می زند پیشینه فکری مشخصی باید داشته باشد. خط فکری و سابقه مبارزاتی ایشان چه بود؟ مشدی به عنوان مبارز کجا و پیش چه کسانی تحصیل نمود و تحت تاثیر فکری چه کسانی قرار داشت که علم مبارزه بر علیه حکومت مرکزی را برافراشت؟
۳ . مشدی و یارانش به دنبال ایجاد چه نوع حکومتی بودند؟
۴ . نتیجه سی سال مبارزه اش چه نتیجه ی ملموسی داشت؟
۵ . مشدی اگر مبارز بود چرا عموم مردم روستاهایی که در آن زمان در یوغ خوانین منطقه گرفتار بودند هیچ گونه استقبالی از مبارزات ایشان ننمودند؟
۶ . اگر کسی بر علیه حکومت مرکزی مبارزه کند، حتما اطرافیان او باید کسانی باشند که از نظر فکری به او نزدیک باشند. آیا صمد چهاررودباری، بابعلی بندبی، گالِگ و دیگرانی که همراه او بودند چه تیپ افرادی بودند؟ آیا افرادی خوشنام و دارای انگیزه مبارزاتی بودند؟
۷ . چرا مشدی پس از تیرخوردن بدست یارانش از آنها خواسته بود مرگ او را مخفی نگه دارند تا مدتها از اسم او بتوانند سوء استفاده نمایند؟ مگر این که یارانش بخواهند از وحشتی که نام مشدی در منطقه ایجاد شده بود سوء استفاده نمایند.
۸ . آیا جایز است فردی مبارز حتی افراد متمول را وادارد کند تا به او کمک نماید؟
۹ . منابع تامین مالی مبارزات مشدی و سیصد تن از یارانش که جمعیت زیادی هم هستند، از کجا تامین میشد؟
۱۰ . آیا کشانده شدن پای سرهنگ هوشمند به منطقه و افسادی که ایشان در منطقه ایجاد کرده بود و حتی نوامیس مردم توسط این فرد در امان نبوده و شکایت های متعددی از ایشان به مجلس شده بود در راستای ظلم مضاعف به مردم محروم و ستم دیده ی منطقه نبود؟
۱۱ . مبارزات مشدی توسط کدامیک از علمای بزرگ منطقه در آن زمان مانند شیخ جعفر کواتی، شیخ علی اصغر ولویه ای و … مورد تایید قرار گرفت؟
۱۲ . آیا مطرح کردن یک آدم عامی به عنوان مبارز برای مردم مازندران و به خصوص بخش چهاردانگه با توجه به سابقه علمی آن دیار، ظلم به بخش چهاردانگه و دودانگه نمی باشد؟
انشا الله روزی بدون هر گونه حب و بغض به مسئله مشدی پرداخته شود تا گوشه ای از تاریخ پر تلاطم اوایل پهلوی در منطقه بر همگان روشن شود.
ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست؛
یکی از مکان هایی که مدتی مشدی در آنجا اسقرار داشت جنگل های اطراف روستای ازنی و الندان معروف به پلَه بود مکانی در این جنگل وجود دارد که در اصطلاح محلی به «مشدی منزل مال» معروف است. روستاییان اطراف از مشدی و نیرو های سرهنگ هوشمند که برای سرکوبی مشدی می آمدند خاطره های تلخ در ذهن دارند که هر از چند گاهی برای گرفتن وسایل مورد نیاز خود به روستا هجوم می آوردند و یا کسانی که دستشان به دهنشان می رسید مجبور بودند پول و وسایل مورد نیاز را برای مشدی می فرستادند. مردم مظلوم منطقه از طرف عوامل دولتی و هم مشدی در فشار بودند. شکایت های زیاد مردم چهاردانگه و دودانگه از سرهنگ هوشمند نتیجه رفتار خودسرانه مشدی نسبت به حکومت مرکزی بود. باید پذیرفت دولت مرکزی می بایست برای امنیت مردم یاغیان را از بین می برد.
در پایان باید گفت کتاب هایی که تاکنون در مورد مشدی نگاشته شده بعضاً یک سویه و بدون استنادهای تاریخی ارزشمندی است. مسئله مشدی یکی از صفحات تاریک تاریخ منطقه می باشد و باید با اسناد و مدارک متقن رمز گشایی شود تا انشاالله به یک جمع بندی ارزشمندی در مورد ایشان برسیم.
……………………………………………………………………………
سادوا: دوست فرهیخته و پژوهشگرم جناب آقای خلیلی عزیز سلام. در باره مشدی همانگونه که در یادداشت های قبلی نیز جواب داده ام، حرف و حدیث زیادی در بین مردم چهاردانگه و دودانگه وجود دارد و همه این بحث های ریشه ای نیازمند تحقیقی درست و صادقانه است. متاسفانه بعضی از دوستان، هنوز به مسئله مشدی نپرداخته ام بنده را متهم به حب و بغض و غرض ورزی می کنند که البته این دوستان باید بدانند تاریخ را می توان آنگونه که خود می خواهیم تعریف کنیم، همه واقعیت ها را ننویسیم و یا به دلخواه و برای قهرمان سازی تغییر بدهیم ولی واقعیت تاریخ را نمی توان برای همیشه مخفی کرد. گذشت روزگار، اسرار ناگفته تاریخ زندگی مشدی را از دل زمان و مکان ناشناخته، بیرون خواهد آورد.
از دوستان گرامی که تاکنون برای دفاع از مشدی هیچگونه مدرک و سندی ارائه نداده و بیان واقعیت های منفی زندگی اش را بر نمی تابند و فقط به یک بُعد از زندگی اش توجه دارند درخواست داریم تا برای اطلاع هر چه بیشتر جامعه از ناگفته های زندگی مشدی و یارانش به این سوالات صادقانه جواب بدهند.
واقعاً دوست عزیزیم حال خودم دلم سوخت که در سادوا مقاله و مطلبی به این مهمی بود و من غافل. امروز که همه مقالات و نظرات را خواندم احساسم نسبت به بعضی از موضوعات- نه فکر؛ احساسم – عوض شد.
جایی در باره مشدی خوانده بودم:
نصرتالله نوح روزنامهنگار سمنانی در یادداشتی به محمداحمد پناهی سمنانی پیرامون انگیزهی مشدی مینویسد:«من این خاطرات را از مردی به نام نجاتی شهمیرزادی که از سواران مشدی بود و در سال ۱۳۳۴ در زندان قصر تهران زندانی خود را میگذراند، شنیده ام او تعریف میکرد که در
پلور که زادگاه مشدی بود، مردی به نام سلطان که مأمور دولت هم بود، زمینی متعلق به پدر مشدی را تصاحب میکند. در آن زمان مشدی هنوز به سن بلوغ نرسیده بود. پدر مشدی
برای شکایت به ادارات و محاکم قضایی آن روز سمنان و سنگسرمراجعه میکند. پروندهای برایش تشکیل میدهند و او را سر میدوانند. پیرمرد بعد از سال ها تلاش، بدون اینکه به
زمین از دست رفتهاش رسیده باشد، چشم از جهان میبندد و مشدی را تنها و سرگردان رها میکند
مشدی نیز چندی پرونده را تعقیب کرد ولی گوشی برای شنیدن حرفهای حساب او وجود نداشت سرانجام به جان آمد و به رئیس یکی از ادارات گفت تا کنون من به دنبال شما
دویده ام و حرفم به جایی نرسیده است از امروز کاری میکنم که شما به دنبال من بیایید و التماسم کنید
از فردا مشدی به کوه زد و اولین گلولهاش سینهی سلطان غاصب زمین پدرش را شکافت و به بقیه نیز پیغام داد که متوجّه خودشان باشند رؤسای ادارت که از سایهی مشدی وحشت
داشتند با فرستادن هدیهها و نامههای چاپلوسانه به وسیلهی پیکهای مخفیِ مشدی خود را بیگناه و طرفدار او نشان میدادند.
به هر حال از همه شما ممنونم که باعث طرح این موضوع شدید و در تضارب آرا حقایق روشن می شود.
………………………………………………………………………..
سادوا: دوست عزیز سلام. من نیز این مطلب را (فکر کنم) در سایت پرور خوانده باشم و در کتاب عقاب کوهستان تالیف جناب آقای گودرزی نیز احتمالاً به این موضوع اشاره شده است. از یادداشت شما بسیار سپاسگزاریم.
یکشنبه ۲۲ در دی, ۱۳۹۲ @ ۱۱:۱۸
با درودی دوباره به همه یاران گرامی:
دوست هنرمند و بزرگوارم آقای آزموده فرمودند باید سندی برای تبرئه مشدی ارائه کرد: این فرمایش ایشان مرا به یاد این افسانه مازندرانی انداخت که چند نفر یقه یکنفر را می گیرند می گویند پدربزرگت، پدر مرا کشته است. حالا سند بیاور که نکشته تا رهایت کنیم. در سیستم های حقوقی دنیا نیز اگر کسی را به زندان بیاندازند به هر جرمی، اگر مدرک وسند بر علیه او نداشته باشند او را آزاد می کنند نمی گویند سند بیاور که این کار را انجام نداده ای.
دوستان باید سند بیاورند که مشدی فردی را بیگناه کشته است به عمد نه به اشتباه. نوشته ای تاریخی معتبر و یا سندی مکتوب یا در کتابی تاریخی به آن اشاره شده باشد نه صرفا شنیده ها و … غیره.
من حرف هایم را در دو کتاب پرور دیار فراموش شده و عقاب کوهستان زده ام. منابع و ماخذ را آنجا آورده ام. خواهشمند است دوستان اول کتاب را بخوانند و بعد آن را نقد کنند و به شنیده ها و احتمالات اکتفا نکنند.
اگر ملاک گفته های شفاهی باشد، بنده برخلاف آقای آزموده فکر میکنم گفته های مردم دودانگه و پریم و چهاردانگه و سوادکوه … بیشتر حاکی از آن است وی فردی مثبت بوده است. شعر «مشدی بیه پلوری»، شعری است فولکلور که همین مردم منطقه سوادکوه ساخته اند. بعد از چاپ کتاب عقاب کوهستان شاید افراد زیادی با بنده تماس گرفته اند از طریق ایمیل و تلفن .. و از خاطرات پدربزرگان و اشعاری که درباره مشدی سروده اند گفته اند. اگر ملاک گفتار های شفاهی باشد از قضا کفه ترازو به نفع خوبی های مشدی است. این را می توانید در یک تحقیق میدانی در پیرامونی ببینید.
آقای خلیلی فرمودند که مشدی به دنبال چه نوع حکومتی بود؟ آیا همه قهرمانان و دلاوران و عیاران … دنبال تعیین حکومت و تشکیل حکومت و … بودند؟ مطالعه تاریخ قهرمانان و دلاوران این را به ما نمی گوید.
در مورد علما: در بسیاری از حرکت ها و جنبش ها بسیاری از علما از آن حرکت ها حمایت نکرده اند. در انقلاب اسلامی بسیاری از علمای طراز اول قم و نجف از نهضت حضرت امام ( ره ) حمایت نکرده اند یا سکوت کرده اند. در قیام سربداران نیز فقیهانی بودند که می گفتند رضای خدا در رضای ایلخان است. علما دلایل متعددی را عنوان می کنند: از جمله لزوم حفظ حکومت به عنوان شر لازم و لزوم جلوگیری از ناامنی و فساد و یا دفع افسد به فاسد. جلوگیری از بدتر شدن اوضاع برای حفظ نسل و اصل و مال و دین مسلمین. یا می گویند ما از ماهیت این حرکت اطلاع واثق نداریم. یا می گویند تقیه کردیم. برخی از عالمان دینی نیز محافظه کاری کرده و آرایش خویش را بر آسایش خلق ترجیح می دهند. دکتر علی شریعتی جمله ای دارد که نه برای اکثریت علمای پیشرو و وارسته بلکه برای برخی ملایان عالم نما صادق است: ملا و امنیه و خان در یک روستا سه راس مثلثی هستند برای استثمار روستاییان و حفظ وضع موجود.
نتیجه ملموس مبارزات مشدی و امثال مشدی در سراسر ایران خودباوری مردم و برافتادن سیستم شبه فئودالیسم در ایران که بتدریج و رفته رفته کم رنگ تر شد و حکومت ها پی بردند که نمی توانند با این شیوه کار کنند و اصلاحات اراضی یکی کارهایی بود که حکومت پهلوی را وادار کرد که به آن تن دهند. در مازندران روزی دهقان با زمین فروخته می شد و کسی صدایش در نمی آمد و تنها عصیانگران قوم پروری بودند و آنها عصیان کردند تا به مازندرانیان خودباوری و ابراز وجود را بیاموزند. مشدی و پدرش ایستادند تا مراتع خینگ و اورپلنگ را که خوانین دولتی به زور گرفتند پس بگیرند اما زورشان نرسید. چون مردم منطقه از ترس و رعب حکومت یاریشان نکردند گرچه دلشان بامشدی بود. در کتاب عقاب کوهستان نوشتم او نماد یک عصیان است عصیان بر علیه مناسبات نازیبای آن عصر. مناسباتی که فقر و بی عدالتی و بی قانونی مشخصات اصلی آن بود.
………………………………………………………………………
سادوا: دوست گرامی و فرهیخته ام جناب آقای گودرزی. درود. از توضیحات مبسوط شما سپاسگزارم. بنده از شما سندی برای تبرئه مشدی نخواستم. یقیناً نه بنده و جنابعالی و نه جناب آقای خلیلی در جایگاه قاضی نیستیم که کسی را متهم به قتل (عمد و یا غیرعمد) کرده باشیم و دلیل و مدرک محکمه پسند بخواهیم تا متهم را محکوم و یا تبرئه کنیم. حضرتعالی به عنوان یک پژوهشگر مستحضرید که همه اتفاقات تاریخی آن روزگار با سند و مدرک ثبت نشده است تا هر موقع به اختلاف نظر برخوردیم به آنها رجوع کنیم!
موضوع قتل پدربزرگم در هیچ سندی نیامده ولی فرزندانش (یعنی مادر و دایی بنده با ۸۳ و ۸۵ سال سن) هنوز زنده اند و فایل صوتی آنها را نیز دارم و حضرتعالی نیز هر زمان فرصت داشته باشید می توانید تشریف بیاورید و تا هنوز این دو بزرگوار زنده هستند خود از زبان آنها و دیگر بزرگان بالاده شرح آن ماجراها را بشنوید، شاید در نوشتن کتاب های بعدی شما مورد استفاده و استناد قرار گیرد.
در رونوشت برگه فوتی مشدی که در سایت وزین پرور قرار دارد ننوشته که مشدی بدست چه کسی بقتل رسیده ولی چند نفری که همراه مشدی بودند با بو کردن تفنگ یکی از یارانش! فهمیدند که چه کسی قاتل است و این خود سندی شفاهی برای اثبات قتل مشدی بدست یارانش هست که در هیچ سند مکتوبی نیز نیامده؛ ولی آیا این روش یعنی بو کردن تنفگ می تواند سندی محکمه پسند در کشف قاتل مشدی باشد؟
حضرتعالی با استناد به همین مدرک «شفاهی» آن را در کتاب خود مکتوب کرده و امروز نیز آقای نصیری و فردا نیز دیگران با استناد به همین کتاب شما، کتاب دیگر برای مشدی تالیف می کنند! از این روی نمی توان خاطره تاریخی مردم بالاده در رابطه با کشته شدن دو تن از جوانانشان بدست یاران مشدی را از بیخ و بن رد کرد و یا برای اثبات آن مدرک آورد! پدربزرگم بدست گالگ و در پیش روی مشدی در مراتع کوات دارابکوه کشته شد که همه ماجرا را در این مجال نمی توان شرح داد و مجال دیگری می خواهد.
حضرتعالی وقتی ماجرای قتل دو نفر بالادهی را از زبان مردم کهنسال بالاده قبول ندارید بنده چگونه باید شما را قانع کنم؟ مگر اینکه منکر این دو قتل شوید و یا بفرمایید که آن دو نفر اصلاً کشته نشدند! در کتاب عقاب کوهستان که نوشته اید چند تا سند تاریخی در آن ارائه شده است؟ سطر سطر آن از خاطرات شفاهی کهنسالان است که امروز بنده نیز آنها را با کمال احترام قبول دارم ولی در آن کتاب همه ماجراهای خوب و بد یاغیگری مشدی و یارانش را ننوشته اید که البته بنابر مصلحت به شما و سایر دوستان پروری حق می دهم که بعنوان یک پروری هرگز نمی توانند بر علیه مشدی چیزی بنویسند زیرا تبعات زیادی برای شما خواهد داشت ولی نگفتن واقعیت دلیل بر عدم وجود واقعیت نیست!
حضرتعالی و دوستان دیگر نمی خواهید این موضوع یعنی قتل دو نفر بالادهی بدست یاران مشدی (و نه خود مشدی) را قبول کنید! و مدرک و سند مکتوب می خواهید! خوب! چه سندی معتبرتر از حافظه تاریخی کهنسالان روستای بزرگی مثل بالاده که بسیاری از اتفاقات تاریخی زندگی مشدی در آن حوالی رقم خورده؟ استناد به حرف کهنسالان دقیقاً همان روشی است که حضرتعالی و جناب عمادی در تحقیقات میدانی از آن بهره جسته اید و با گنجاندن در کتاب هایتان، امروز همان گفتار شفاهی به عنوان سند مورد قبول واقع می شود. پس نمی توان قتل دو نفر بیگناه را نایدیده گرفت و برای اثباتش سند مکتوب خواست.
امیدوارم جناب خلیلی نیز این یادداشت شما را مطالعه و اعلام نظر بفرمایند.
یکشنبه ۲۲ در دی, ۱۳۹۲ @ ۱۴:۲۰
دوست ارجمندم و فاضلم . البته بحث سند را جنابعالی مطرح کردید.
…………………………………………………………………..
سادوا: دوست گرامی جناب گودرزی. بعضی از دوستان پروری قرار بوده مدارکی از مشدی برایم ارسال کنند که هنوز نفرستادند. از درخواست سندهایی که در مطالب قبلی «یاغیان چهاردانگه» نوشته بودم، منظورم این سندها بوده است.
یکشنبه ۲۲ در دی, ۱۳۹۲ @ ۱۴:۲۴
جناب آقای آزموده! این بحث ها به کنار . امیری ها را دیدید ؟ معادلی یافت نمودید؟
…………………………………………………………………………..
سادوا: سلام. بنده هنوز مازندران نرفتم و هر موقع بروم به روی چشم./ آزموده
یکشنبه ۲۲ در دی, ۱۳۹۲ @ ۱۶:۳۱
با تشکر از توضیحات شما دوست گرامی آقای گودرزی. بعضی ها میخواهند با تحت الشعاع قرار دادن شخصیت های محبوب تاریخی مثال مشدی و به چالش کشیدن زندگینامه وی برای خود احترام بخرند و این به نظر بنده کار درستی نیست.
………………………………………………………………………
سادوا: جناب آقای درویش. در فرهیختگی حضرتعالی هیچ شکی ندارم ولی این جواب و طعنه کنایه زیبنده ما و شما بعنوان پیشاهنگان فرهنگی دیارمان نیست. اگر ناراحت نمی شوید لطف فرموده بجای توهین به دیگران، به پرسش های پژوهشگر پرتلاش چهاردانگه جناب آقای خلیلی ازنی (که نماینده افکار عمومی نیز هستند) پاسخ دهید تا بخش تاریک تاریخ ایام مشدی پروری روشن شود. خوشبختانه جایگاه امثال جناب خلیلی نزد فرهنگ دوستان چهاردانگه ای و مازندرانی بسیار بالاست. شایسته تر است در جواب دادن به دیگران جانب احترام را نگه داریم.
یکشنبه ۲۲ در دی, ۱۳۹۲ @ ۲۲:۵۴
نزدیک به ۲۰ سال است پیرامون تاریخ و فرهنگ مردم چهاردانگه تحقیق می نمایم. مثل بسیاری از دوستان صحبت های زیادی به طور شفاهی پیرامون مشدی را شنیدم. خاطره تلخ حضور مشدی در خانه پدربزرگم که خود از بزرگان منطقه بود را پدرم بارها و بارها تعریف نمودند. موقعی که کودکی ۶ و ۷ ساله بودند و از ترس مشدی زیر لحافی با برادران و خواهرش قایم شده و مشدی بعد از حضور در خانه ی پدربزرگم برای گرفتن پول و کمک، روی همین لحافی که بچه ها از ترس زیر آن مخفی شده بودند و پدربزرگم هم خانه نبود، نشست و با کنایه و توهین رو به مادربزرگم نمود و گفت « اگر نیروهای دولتی بودند خلیلی به آن ها کمک می نمود و به آن ها جا می داد، اما به ما رسید از خانه فرار کرد» این خاطره را بارها و بار ها پدر بزرگوارم که ۱۸ مرداد ۹۲ چهره در نقاب خاک کشید که فردی مورد وثوق و از مطلع ترین افراد محل به خاطر پیشنه ی خانوداگی بود، تعریف نمود.
در سوالاتی که مطرح نمودم قصد پیش داوری و قضاوت پیرامون مشدی را ندارم و قاضی فقط حق تعالی می باشد. از دوستان محقق می خواهم به سوالاتی که پیرامون مشدی وجود دارند پاسخ دهند تا ابعاد حرکت مشدی بهتر شناخته شود.
حضور شش ماهه مشدی در جنگل های اطراف ازنی از هر دو سو (هم مشدی و هم سرهنگ هوشمند) باعث ستم به مردمان این روستا ها شده است. با همه ی این ها سعی نمودم تا کنون هیچ قضاوتی پیرامون مشدی نداشته باشم و این مقدار را هم برای آن زمان شاید طبیعی بدانم.
برای بنده سوال بود چرا هیچ کدام از دوستانی که در مورد مشدی قلم فرسایی فرمودند حتی نیم خط در مورد پدرشان توضیح نداند و علت همراهی او را با سیدجلال جمال الدین کلایی اشاره نکردند. چرا و چگونه در کیاسر کشته شد؟
در کتاب تاریخ آموزش و پرورش چهاردانگه سندی بر یاغی گری جلال آوردم.
چرا در مورد یاران مشدی و شخصیت آنها پرداخته نشد.
بنده دور از شأن و جایگاه خود می دانم به عنوان کسی که دل در گرو منطقه دارد و تمام آنچه با توجه به جایگاه خودم می توانستم داشته باشم و تهران را رها نمودم و با ماندن در منطقه چهاردانگه سعی نمودم به معرفی وجب به وجب آن به پردازم به توهین های بی اساس پاسخ دهم.
برای آقای درویش توفیق و سعه صدر و تحقیق عالمانه را از خداوند بزرگ مسئلت دارم. گرچه این عزیز بزرگوار را نمی شناسم.
………………………………………………………………….
سادوا: جنای آقای خلیلی عزیز٫ مراتب بزرگواری و جایگاه علمی و آموزشی و پژوهشی شما در عرصه آموزش و پرورش چهاردانگه و هم چنین در عرصه تاریخ و فرهنگ این دیار بر کسی پوشیده نبوده و شایسته تقدیر و ستایش است. ما نیز هم چنان امید به پاسخ دوستان داریم.
یکشنبه ۲۲ در دی, ۱۳۹۲ @ ۲۳:۰۴
آقای آزموده فرمودید بنده توهین کردم. آیا معرفی کردن پرور به عنوان کانون نافرمانی و شرارت در منطقه توسط شما وسایر دوستان فرهیخته توهین به بیش از ده هزار نفر جمعیت کنونی پرور نمی باشد؟ در نوشته ها و یادداشت ها سعی شده این مفهوم مستقیم یا غیر مستقیم القاء شود. یاغی گری در مناسبات اجتماعی آن روز در منطقه مازندران سکه رایج بود. مگر مختص پرور بود. در بسیاری از مناطق در آن روزگار یاغیانی وجود داشت. می توان به افراد ذیر اشاره کرد: صفی یاغی در کاردمحله، حسین خان باصری در سرکویر سمنان، جلال جمال الدین کلایی در کیاسر، حسین خان سنگسری، رمضان عرب باصری، عباس اربعه در کوهستان آمل، گل آقا سنگسری، تقی دینه سری سوادکوهی، سلطان سوادکوهی، عشق علی یاغی در شرق مازندران، محمد جَوِه کلتی، گل محمد سنگسری، رشید سوادکوهی، حجت غلامی و …. همه اینها که برشمردم خودشان دسته و گروه و بیا برویی داشته اند. اگر شما نامی از این یاغیان نمی شنوید به علت ترس از مردم پرور بود که به منطقه ما نمی آمدند. معرفی کردن پرور به عنوان کانون شرارت توهین به همه مردم پرور است.
در منطقه خودتان از آتنی تا سیاوش کلا تا بندبن و چهاررودبار چند یاغی داریم. نسبت جمعیت را نیز ملاحظه کنید. تقی رودبارکی، صمد چهاررودباری، باب علی بندبنی، تیلکی، بابا خئیل اتنیج، روح الله فینسکی و صدها تن دیگر.
خواهشمند است این بساط را جمع کنید و بیش از این دعواهای جاهلییت، قوم و قبیله و روستا و نژاد را زنده نکنید. بقول ما پروری ها (کاهنه گور در نشند). از شما و تمام دوستان فرهیخته که اینطور بی مهابا به مردم و سرزمین مادریم توهین می کنند خواهشمندم جانب احترام را نگه دارند.
……………………………………………………………………………………
سادوا: دوست گرامی جناب آقای درویش سلام. با نهایت احترام درخواست دارم لطفاً یک بار دیگر به متن مقدمه بخش اول مطلب «یاغیان چهاردانگه و دودانگه در اسناد مجلس شورای ملی» توجه کنید: «نافرمانی متنفذین مازندران از دولت مرکزی سابقه دیرینه در صفحات تاریخ این سرزمین دارد. در دوره رضا شاه نیز کم و بیش بخش هایی از مناطق مازندران شاهد بروز نافرمانی هایی بود. قریه پِرور دودانگه یکی از کانون های این نافرمانی تلقی می شد» که عیناً و بی کم و کاست از کتاب (اسناد مازندران در دوره رضاشاه، ص ۳۷) نقل شده است و در این متن، واژه «شرارت – پرور کانون شرارت» ذکر نگردیده است که آن را به بنده و دوستان فرهیخته ام نسبت داده اید و نیز «توهین به همه مردم پرور» توجیه کرده و جوسازی می کنید. مردم شریف پرور برای ما بسیار با ارزش و قابل احترام هستند و هرگز اجازه نخواهیم داد کسی به آنها و یا مردم هر روستای دیگری کمترین توهینی روا دارد.
یقیناً دلیل این همه عصبانیت، ریشه در تعصب شما به پرور (که به عنوان سرزمین مادری تان قابل درک است) و فرار از واقعیت ها و نقد منصفانه تاریخی دارد، وگرنه کتابی توسط ناشری چاپ و منتشر شده و ما فقط بخشی که مربوط به چهاردانگه و دودانگه می باشد را «بازنشر» و «نقل قول» کرده ایم که در شکل گیری یک مقطع تاریخی این دیار موثر بوده است. انتظار دارید این را هم نقل نکنیم؟!
توصیه می کنم در خواندن و نوشتن مطالب دقت بیشتری بخرج دهید تا اینگونه دچار سفسطه و جریان سازی نشوید. اینکه «نسبت یاغیان را به نسبت جمعیت» مقایسه کرده اید نوعی توجیه، فرافکنی و مقایسه ای نادرست می باشد. پس با این استدلال شما، از هر روستای منطقه می بایستی یک تا چند یاغی سر به طغیان می زد. از نظر جامعه شناسی، نسبت یاغیان هیچ ارتباطی با جمعیت یک روستا یا شهر ندارد، بلکه عواملی دیگر در آن نقش دارد.
برای چندمین بار درخواست داریم شما و یا هر فرد مطلع دیگری، به سوالاتی که پیرامون مشدی و یارانش شده بدون هیچ تعصب و با واقع نگری پاسخ دهید که این پاسخها برای تنویر افکار عمومی بهترین روش است.
دوشنبه ۲۳ در دی, ۱۳۹۲ @ ۰۸:۳۷
با سلام، آقا دیگه اینکه مردم بالاده و روستاهای اطراف با گوشت و پوست خودشون ظلم این یاغی و افرادشو لمس کردن رو که نبایست توی کتابهای مختلف بخونیم. اینکه این آقا پیغوم میفرستاد: برام آذوقه یا پول یا پوشاک بفرستید، اگه انجام نمیشد با اون شخص چه برخوردی داشت؟ بریدن گوش اهالی و زنده محبوس کردن آنها داخل”کروج”،ازدواج اجباری دار و دسته اش با دختران زیبا رو، ایجاد رعب و وحشت شب و نصف شب با تیر اندازی و قشون کشی و آتیش زدن مال و اموال و امثالهم رو دیگه نبایست آقای فلان و بهمان برامون بگه! هنوز نسلی که با اون همزمان بوده یا مستقیم از پدر و مادرش شنیده زنده هست. البته این طبیعیه که طرفداراش یا فامیلاش یا همولایتی هاش یا همفکراش بخوان لباسی از آزادیخواهی، مظلوم نوازی یا مبارزه با حکومت مرکزی که از قضا الان دیگه نیستش و خودش بعنوان ظالم مطرحه، تنش بپوشند، مهم نیست! ما که میدونیم!
دوشنبه ۲۳ در دی, ۱۳۹۲ @ ۰۸:۵۲
ببخشید،یادم رفت اینو بگم آقا درویش: ما در خصوص این افراد حرف می زنیم و دار و دسته اش حالا از هر جایی، یا بندبن یا تیلک یا رودبار یا فینسک، این موضوع هیچ ارتباطی با قاطبه مردم محترم این روستاها نداره و با مردم پرور نیز!
دوشنبه ۲۳ در دی, ۱۳۹۲ @ ۲۳:۰۳
با سلام، جهت اطلاع دوستان عرض نمایم سیدجلال جمالالدین کلایی از روستای جمال الدین کلا بود نه کیاسر. خوشبختانه با توجه به جمعیت بالای کیاسر هیچ یاغی از این شهر بر نخاست و این افتخاری برای بخش چهاردانگه می باشد که مرکز بخش آن چنین پیشینه ای نداشته است.
سه شنبه ۲۴ در دی, ۱۳۹۲ @ ۱۲:۴۰
جناب آقای حامد خلیلی ازنی
— نکات زیبائی را به کسانی که مشدی را قهرمان میدانند گوشزد کردید. اما آیا خودتان هم این نکات را نصبالعین قرار میدهید؟
فرایند قهرمانسازی پدیدهایست که کرها طوها تا اندازهای تساهل و تسامح را در پی دارد و اگر چنین کاری را ممنوع بدانیم حتی خوشنامترین شخصیتهای تاریخی نام کدری پیدا میکنند از آن کورش کبیر بگیرید تا (…. ).
— جناب آقای خلیلی
از قهرماندانندگان مشدی پرسیدید مردم کیاسر چه گناهی داشتند که باید کشته میشدند؟ من از شما میپرسم مردم چاشم چه گناهی داشتند که اکثر ۴۰۰ خانواری که از ایشان به خلرد کوچانده شده بودند، به خاطر کوچ اجباری میرعمادالدین، به کام مرگ کشیده شدند؟ (تا جاییکه میرعمادالدین با دیدن گستردگی مرگ و میر مجبور شد باقی ایشان را اجازهٔ بازگشت به چاشم دهد)
— فرمودید باز شدن پای سرهنگ هوشمند به منطقه برای مردم رنج و مشقت به بار میآورده، اما آیا کوچاندن ۱۲۰۰۰ خانوار از آسران رستاق به هزارجریب برای این مردم رنج و مشقت به بار نمیآورده؟
— آقای خلیلی! قهرمان مبارزه با مغولان، لشگر هزارجریب را به خدمت یکی از بیرحمترین پادشاهان تاریخ که اتفاقاً مغولتبار هم بوده فرستاد! آیا این فرد قهرمان است؟ شاید بگوئید این کار برای نجات هزارجریب لازم بوده اما در برابر چه چیزی؟ در برابر کمک به ویرانی دیگر شهرها؟ در برابر کمک به قتل و غارت دیگر شهرها؟ دفاع از خانوادهٔ خودت در برابر کمک به کشتار خانوادهٔ فرد دیگر؟
اگر مشدی از فرد بدنامی همچون بابعلی یا صمد کمک میگرفته میرعمادالدین هم به فرد بدنامی همچون تیمورلنگ خدمت میکرده! فکر نمیکم بین این دو فرق مهمی باشد.
— فرمودید «هیچگونه» استقبالی از مشدی نشد. آقای خلیلی واقعاً بر این باورید که هیچگونه استقبالی نشد؟ پس چطور هنوز پس از ۷۰ سال حتی در منطقهٔ خود شما پیرانی از مشدی نه مثل یک قهرمان که مثل یک اسطوره یاد میکنند؟ در یکی از روستاهای منطقهٔ خود شما (نوکنده) از پیرمردی دربارهٔ مشدی پرسیدم آنقدر از رشادت مشدی در ادیب اربابها تعریف میکرد که حد نداشت. به او گفتم اما من شنیدهام که مشدی دزد بوده! گفت: مشدی اربابها و خانها را غارت میکرده و یاور مظلومان بوده: «مشدی مرد بزرگ بیه، ارباب دیاری وه ره دینه در شینه»
— امیدوارم قهرماندانندگان میرعمادالدین هیچگاه آثار خود را علمیتر از قهرماندانندگان مشدی نشمرند.
— در پایان برای رفع هر گونه سوء تفاهم یادآوری میکنم که خود بنده خون سادات به رگ دارم و هیچگونه کدورتی هم نسبت به سادات، علیالخصوص سادات عمادی مازندرانی (که عزیزترین کسانم جز این گروه از ساداتند) ندارم.
………………………………………………………………………………..
سادوا: جناب آقای سیاوشکلایی. سلام. صحبت کردن در باره یک شخصیت معاصر ربطی به شخصیت فرد دیگری که چند قرن قبل تر می زیسته، ندارد و نباید این دو شخصیت با هم مقایسه گردند. هر شخصیت تاریخی به فراخور بزرگی و جایگاه و خدماتش، اشتباهات و قصوراتی هم دارد و نمی توان برای تایید مشدی، پای ضعف ها و خطاهای میرعماد را به وسط کشاند. هر چند در باره شخصیت میرعماد هم باید تحقیقات بیشتری انجام گیرد و از جمله این مواردی که فرمودید را اگر به صورت مقاله ای مستند بنویسید حتماً آن را منتشر خواهیم کرد.
هیچکدام از ما (بنده و جنابعالی و جناب خلیلی) از نوادگان مشدی و یا میرعماد نیستیم که بخواهیم تعصب بخرج بدهیم و از گذر تاریخ آنجایی که به نفع ما نیست، چشم ها را ببندیم و نادیده بگیریم. بلکه هدف همه کسانی که اعلام نظر (موافق و مخالف) می کنند، بر اساس شنیده های خود، شخصیت مشدی را تحلیل می کنند و جاهایی از زندگی مشدی نیز هنوز مبهم باقی مانده که نیازمند موشکافی بیطرفانه است برای ثبت در تاریخ. نباید از نقد دیگران رنجیده خاطر شد بلکه باید با دقت و حوصله و صداقت پاسخ داد.
متاسفانه دوستانی که از مشدی دفاع می کنند هنوز به سوالات آقای خلیلی پاسخی نداده اند تا مردم نیز از لابلای این پرسش و پاسخها، به آگاهی بیشتر و تحلیل خود برسند.
سه شنبه ۲۴ در دی, ۱۳۹۲ @ ۱۶:۲۷
سلام. اول عرض ادب کنم خدمت آقای خلیلی معلم عزیزم در چند سال گذشته. عجب بحث داغیه. ولی حیف که اطلاعاتی ندارم تا در این زمینه نظری بدم. لطفا شما دوستان عزیز هم نوشته هاتونو کوتاه تر کنید تا ما هم بتونیم تو یه متن کوتاه مطلبو بگیریم و روشن بشیم. خیلی دوست دارم بفهمم مشتی آدم خوبی بوده یا نه. امیدوارم بتونم.
سه شنبه ۲۴ در دی, ۱۳۹۲ @ ۱۷:۲۸
آقای آزموده! من فقط گوشزد کردم که وقتی کسی خودش چشم بر عیبهای یک شخصیت تاریخی میبندد و او را قهرمان معرفی میکند چطور قهرمان دانندگان یک شخصیت تاریخی را بواسطه همین چشم بستن میتواند زیر سوال میبرد؟
همه ما قهرمانهایی در زندگیمان داریم که نسبت به کارهایش تا اندازهای اغماض و چشمپوشی به خرج میدهیم آنوقت زیبنده نیست دیگران را به خاطر همین اغماض زیر سوال ببریم. هدف من مقایسه مشدی با میرعماد نبود. توقعم هم از شما این بود که جانب یک بازدیدکننده را در برابر بازدیدکننده دیگر نگیرید. هدف من مقایسه رفتارِ یکسانِ قهرماندانندگانِ هر یک از این دو شخصیت بود.
……………………………………………………….
سادوا: سلام. جناب سیاوشکلایی عزیز٫ همانگونه که فرمودید چشم فرو بستن بر ایرادات و اشتباهات یک شخصیت دلیل بر عدم واقعیت آن اشتباهات نیست. تاریخ یعنی بازگو کردن خوب و بد یک اتفاق یا شخصیت و گروه و دوره. تاریخ نویس حق ندارد فقط چیزهایی که باب طبعش می باشد را برای مردم بنویسد که در آن صورت تاریخ را جانبدارانه نوشته است و آن نوشته ها دیگر نامش «تاریخ»نیست.
بنده بارها شما و سایر دوستانی که از مشدی حمایت می کنید را به پاسخ دادن به پرسشهای جناب خلیلی رهنمون کردم، حال نامش را هر چه می گذارید، بگذارید. بحث های شما و دوستان تان همچنان موضوع پاسخ دادن به پرسش ها را به حاشیه رانده است.
چنانچه معتقدید بنده از یکی از نظردهندگان حمایت می کنم پس چرا تاکنون تمامی یادداشت های شما و سایر حامیان مشدی را تایید کرده ام؟ اگر این دوستان پاسخی به پرسش ها ندهند از تایید بحث ها و یادداشت های حاشیه ای آنان نیز معذور خواهم بود.
شما مرا متهم کنید، من دیگری را متهم کنم، و آن یکی هم آن دیگری را … و الی آخر. خوبست یک نفر هم به سوالات جناب خلیلی پاسخ دهد.
سه شنبه ۲۴ در دی, ۱۳۹۲ @ ۱۸:۰۴
این همولایتی های من اگه مدرک و سندی رو نمی کنن حالا برای چی هی پی در پی میاین و مطالب انتقادی می نویسن؟ که چی؟ مگه مشدی نعوذبالله پیغمبر بوده و شما هم امتش هستین که اینجوری مثل سیر و سرکه می جوشین؟ از آقایون درویش و سیاوشکلایی و خصوصاً آقای گودرزی می خوام که به دور از جار و جنجال به این سوالات که منطقی هم هستن جوابی بدهین.
از پدربزرگم پرسیدم که قاسم پدر مشدی کجا کشته شد؟ گفتش که: میگن توی کیاسر کشته شد و مشدی هم همراهش بود و بعدش تفنگش رو گرفت و به جنگل زد. البته اونم می گفت که مشدی خوبی های زیادی هم داشته. جوانمرد و ناموس پرست بود و از اربابان و متمکنین پول و اسب و گوسفند و …. می گرفت و به همراهانش و مردم فقیر می داد.
سه شنبه ۲۴ در دی, ۱۳۹۲ @ ۲۱:۰۴
با سلام احترام
موضع میرعماد و انتقاد به ایشان مقوله ای جداگانه است و دوستان می توانند در مورد رفتار ایشان، کتاب بنده، کتاب شجرة الامجا که توسط آیت الله بنافتی نوشته شده است، ده ها جلد نقد بنویسند.
احساس می شود عصبانیت دوستان نسبت به سوال های مربوطه، موضوعی دیگر می باشد و گرنه هیچ کدام از سوالات مطرح شده جنبه تخریب و توهین نه به مشدی و نه به این دوستان و یا مردم فلان روستاست گرچه یادداشت های دوستان نسبت به سوالات بنده پر از توهین می باشد که برای بنده اهمیتی ندارد.
برای من به عنوان هم ولایتی مشدی اگر زاویه های مطرح شده روشن شود قطعاً به او افتخار می نمایم. هیچ کس حاضر نیست و یا کسی چون من بخواهد بی جهت افتخارات منطقه را خدای نکرده مخدوش نماید. سوالات را از این باب مطرح کردم تا دوستان محقق با دقت و توجه بیشتری نسبت به مشدی و سوالاتی که افراد مختلف هر روز از بنده می پرسند پاسخ داده شود.
با آقای گودرزی هم صحبت کوتاهی داشتم و ایشان را آدمی محقق و بسیار روشنفکر دیدم که سعی نمود جانب احتیاط را در نوشته های خود لحاظ نماید و مطالبی که برای خودشان کاملاً مستند است را بیاورد که عموم مطالب که ایشان مطرح کردند مورد قبول می باشد.
آیا نیاز نیست در پرداختن به یک فرد حتی قهرمان، مواردی مانند خط فکری، پیشینه خانوداگی، افراد همراه، نتیجه عملکرد و… او پرداخته شود.
از جناب آقای آزموده هم به خاطر انعکاس نظرات دوستان که گرچه توهین نیز به بنده است بسیار سپاسگزارم.
من در بیانات دوستان این احساس را دارم که می خواهند با پاک کردن صورت مسئله ……
…………………………………………………………………..
سادوا: دوست فرهیخته و گرامی جناب آقای خلیلی. سلام. یادداشت هایی که از دوستان منتشر کرده ام گرچه تند و گاهی یک سویه و بقول شما تداعی «پاک کردن صورت مسئله» می باشد ولی آن را به حساب توهین مگذارید. در بحث های غیرحضوری و اینترنتی که گاهی دو طرف سخن جایگاه و شخصیت دیگری را به خوبی نمی شناسند، رعایت احترام امری کاملاً پسندیده بوده و مدیر سایت سادوا بر خود وظیفه می داند نسبت به اینگونه موارد یعنی هتک حرمت دیگران به اندازه کافی حساسیت داشته و حضرتعالی نیز این بیانات دوستان را به حساب همان تعصب آنان نسبت به قهرمان شان بگذارید.
بنده نیز چند شب پیش با جناب گودرزی پیرامون همین یادداشت های تند و بعضاً درک نادرست دوستان از مطالب سایت سادوا به طور مفصل صحبت کردم و یقیناً ایشان یکی از افتخارات و شخصیت های فرهنگی پرور در حوزه زبان مازندرانی می باشند. برای شما و جناب گودرزی و سایر دوستان عزیزی که پیرامون مطالب سادوا در باره یاغیان چهاردانگه و دودانگه اعلام نظر فرموده اند سپاسگزاریم.
پنجشنبه ۲۶ در دی, ۱۳۹۲ @ ۲۲:۴۹
کتاب چاپ نشده ی «آتش پاره ی کوهستان» به قلم مرحوم محمد تقی توبه که در دست آقای عسگری توبه است مناسبترین سند از مجهولات زندگی مشدی پلوری است.
…………………………………………………………………..
سادوا: سلام. با مشورتی که با جناب آقای عسکری توبه انجام داده ام قرار شد این کتاب پس از تایپ و دریافت مجوز به چاپ برسد. یقیناً در این کتاب ناگفته های زیادی از تاریخ قدیم بالاده آشکار خواهد شد.
با سلام و ادب و احترام و درود خدمت تمامی دوستان و سروران گرامی
از اونجایی که تمامی دوستان گفتنی ها رو گفتن، ما هم بر حسب وظیفه دیده ها و شنیده ها و مطالعات خودمون و خوندنی های خودمون رو اینجا بازگو میکنیم :
۱ – در عرایض قبلی خودم هم گفتم یاغی گری طبیعت آن زمان بود و با توجه به گفته ها، مبارزه چه بر علیه حق و چه بر علیه باطل (درست مانند چه گورا و زاپاتا و پادشاهان و …) طبیعتاً خون و خونریزی و ضرر و زیان را به دنبال دارد که مسلماً به استفاده مردمان عادی نیست. هر مبارزه ای تاوانی دارد و بدون جنگ و خونریزی نمی شود که ما بارها در تاریخ مشاهده نمودیم. مشدی هم درست مثل بقیه!
۲ – ما نگفتیم مشدی تمام کاراش درست بود! ولی تحقیقات به قول شما میدانی نشون میده نتایج مثبت کارهای این شخص بیشتر از نتایج منفیش بوده که بعد از تقریباً یک قرن هنوز اسمش بر سر زبونهایی مثل من و شما و خیلی از من و شماهاست. او یک شخص عادی بود … ولی متاسفانه ما سندی رو نداریم که ارائه بدیم (سری قبل که یک سند قرار بود که برای شما میل کنم که نکردم ولی برای آقای نوری میل کردم بعد در سایت پرور سرزمین مادری قرار دادم که فکر کنم توسط یکی از دوستان به شما اطلاع داده شد. در هر صورت معذرت میخوام )
۳ – در خصوص کشته شدن یک سری از افراد در بالاده، خب آقای دهبندی (سادوا: مرحوم حاج حسن دهبندی) یک سری تفنگدار و تیرانداز برای کشتن مشدی اجیر کرده بود که مشدی بعد از اینکه با خبر شد به آنجا حمله کرد که باعث کشته شدن چند تن از آنها شد (روح تمامی اسیران خاک شاد). ولی هنوز هستن کسایی که غیر پروری باشن و در مورد مشدی بدوننن البته اگه حرفشون سند باشه ….)
۴ – در مورد حمله آقای جلال جمال الدین کلایی و کشته شدن پدر مشدی بگم که به خاطر روا داشتن ظلم و ستم رییس پاسگاه کیاسر، آنها به آنجا حمله کردند و میخواستن آنجا را به آتش بکشند که حمله ی آنها با شکست مواجه شد و باعث کشته شدن یک سری از آنها شد اینها همه شنیده هاست شاید سند قطعی ای هم نداشته باشد و مشکل ما هم همین است.
۵ – به خیلی از سوال ها میشود پاسخ داد ولی اینجا جای پاسخ به تمامی سوالات نیست.
۶ – با سپاس و احترام خدمت آقای خلیلی، طبق سوال ایشون باید بگم میانگین سطح سواد اون روزهای روستاهای چهاردانگه و مازندران چقدر بود که آقای خلیلی عرض کردند که یاران مشدی باید از لحاظ فکری به اون نزدیک باشن؟ اون زمان همین قدر که حق اونها توسط دولت کافی بود ضایع شده بود تا سر به کوه و بیابون بزنن و جان خود را در کف دست بگیرن. به نظرتون واقعاً اونهایی که یک درجه پایین تر از رأس قدرت هستند همیشه به رأس نزدیکنند؟ نیاز نیست به رأس نزدیک باشند ولی کمک های اونها به مشدی قابل تحسین و ستایش بود. چرا افرادی مانند ملاعلی و علی سرهنگ و … که از یاران و کسانی بودن که به مشدی مشورت و همفکری میدادند نام نبردید؟ درسته که مشدی یک فرد عامی بود ولی لازمه ی یک مبارز دست کشیدن از جان خود و شجاع و دلیر بودن و داشتن سطح سوادی که حرفش را پیش ببرد (سواد مشدی در آن زمان کفایت میکرد) آدمی درست و زیرک و … کفایت آن زمان را میداد.
۷ – چه ظلمی در حق چهاردانگه شد؟ پرور در آن زمان تحت نظارت چهاردانگه و ساری بود.
۸ – جناب خلیلی! شما مخفی کردن تیر خوردن مشدی رو از یک بعد نگاه میکنید یکی از دلایلی که میتونیم مثبت فکر کنیم زمانی که اگر فرمانده ی قوایی از بین بره کل قوا تضعیف روحیه میشه و از بین میره و به قول گفتنی هر چی رشته بودن پنبه میشه. چون اونها رویاهای گرفتن حکومت مرکزی رو در سر داشتن. به نظر شما آوردن سرهنگ هوشمند به منطقه برای در دام انداختن شخصی عامی به قول شما نیاز بود؟ حتما از او و یارانش ترسی به دل داشتند که در صدد کشتن وی بر آمدن. خیلی از نقل و قول هایی را که شنیدم از نفرات غیر طرفدار مشدی در باب آمدن سرهنگ هوشمند قابل استناد نیست و بازگو کردنش خالی از لطف است
زیادی حرف زدیم و پرحرفی کردیم.
روده درازی بنده رو عفو کنید ولی ما نباید یک طرفه به قاضی بریم و دید نسل جدید رو نسبت به مشدی و یک آزادی خواه خراب کنیم ….با تشکر سپاسگزارم.
آقای آزموده برای دریافت کتابهای آقای گودرزی میتونید به سایت پرور سرزمین مادری سر بزنید و نسخه ی الکترونیکیش رو دریافت کنید ..
……………………………………………………………………………………
سادوا: جناب آقای درویش سلام. از توضیحات شما سپاسگزارم. به نظرم شما بجای پاسخگویی به طرح سوال و توجیه دست زده اید و این خود نشان دهنده یک بُعدی قضاوت کردن شما نسبت به یک جریان اجتماعی و یک مقطع زمانی خاصی است. بر نوشته های شما بر اساس شماره لازم است توضیحات مختصری بدهم:
۱ – قیاس مشدی و جریان یاغیگری با چه گوارا و زاپاتا و یا میرزا کوچک خان جنگلی قیاسی مع الفارغ است. هدف آنها با هدف مشدی تفاوت زیادی دارد. شاید یکی از اشتباهات شما دوستداران متعصب جریان یاغیگری و مشدی پروری همین توهم و خیالپردازی در مقایسه یاغیگری با مبارزات اجتماعی افرادی چون چه گوارا و میرزا کوچک جنگلی باشد.
۲ – جای خوشبختی است که کم کم متقاعد به کمال مطلق ندانستن مشدی می شوید. او هم کارهای خوب و بدی داشته که البته دانستن آنها برای نقد بسیار ضروری است.
۳ – در مورد اینکه گفتید « آقای دهبندی یک سری تفنگدار و تیرانداز برای کشتن مشدی اجیر کرده بود» (که بنده تاکنون چنین چیزی را نشیده ام و نیازمند تحقیق است) و بر فرض که این افراد را اجیر کرده باشد؛ نمی پرسید چرا؟ مشدی اهل پرور و چند ده کیلومتر با بالاده فاصله دارد، چرا باید به بالاده حمله کند و از آقای دهبندی باج خواهی کند؟ اگر هم آقای دهبندی افرادی را اجیر کرده برای حفاظت از اموال خود و مردم بالاده در برابر یاغیانی چون مشدی بوده است. اگر مشدی از پرور بلند می شود و می رود بالاده و باجگیری می کند، پس به حریم بالاده تجاوز کرده و مردم هم حق دارند در برابر هجوم یاغیان از خود دفاع کنند.
۴ – در ماجرای حمله به کیاسر باز هم دست به توجیه زده اید و اصل ماجرا چیز دیگری است و در وبلاگ وزین «چهاردانگه ساری با تاریخ کهن» توسط جناب آقای خلیلی آمده است.
۵ – اتفاقاً تنها جای پاسخگویی به سوالات در باره جریان یاغیگری همین سایت سادوا است. حتماً بر خود وظیفه بدانید و پاسخگو باشید.
۶ – رهبران مبارزات اجتماعی یقیناً از سطح سواد و آگاهی، اهداف روشن مبارزاتی، کاریزما بودن شخصیت و …. باید برخوردار باشند تا بتوانند همراهان و مردم عادی را با خود همسو کنند. امری که مشدی پس از سی سال نتوانست بدان دست یابد و یارانش در بهترین حالت ۳۰۰ نفر هم نمی شدند. پاسخ شما باز هم فرافکنی و توجیه است.
۷ – لازمه تحلیل، داشتن اطلاعات و کنار هم قرار دادن آنهاست و با اطلاعات اندک نمی توان به عمق ظلمی که توسط یاغیان و هم چنین سرکوب یاغیان توسط قشون حکومت مرکزی بر مردم محروم چهاردانگه روا شده، پی برد. متاسفانه اطلاعات شما در باره گستره قلمرو و چرایی یاغیگری و کارهای انجام گرفته توسط یاغیان اندک است.
۸ – و در این مرحله هم بجای پاسخگویی، فرافکنی و طرح سوال کردید.
دوشنبه ۳۰ در دی, ۱۳۹۲ @ ۱۱:۰۴
من یک کیاسری ام. آنچه درباره مردانگی های مشدی پروری گفته می شود، اکثرا غیر واقعی است. ممکن است یک انسان در طول زندگی اش چند کار لوطی گری هم کرده باشد، ولی اکثر بزرگان ایشان را یاغی می دانستند که اشتباهات زیادی مرتکب شد. مبارزات علیه حکومت مثل دادشاه در بلوچستان یا کلنل پسیان در خراسان و …. باید یک پیشینه مشخصی داشته باشد که مبارزات مشدی عملاً چنین ویژگی ندارد. مطالب آقای حامد خلیلی قریب به واقعیت می باشد.
………………………………………………………………………
سادوا: سلام. چنانچه خاطرات و یا اسنادی از مشدی و سایر یاغیان دارید و یا شنیده اید برای ما ارسال کنید. سپاس٫
با سلام و ادب و احترام مجدد خدمت آقای آزموده استاد گرامی
من دنبال توجیه نیستم شما دنبال اطلاعات در مورد حکومتی هستید که بدون اشتباه و قیامی که بدون خونریزی باشد که اگر اطلاعاتی پیدا کردید به منم خبرش را بدهید. بنده هم مثل شما دنبال افزودن اطلاعات خودم هستم و دنبال هیچگونه فرافکنی نیستم. من سوال جناب خلیلی رو با سوال جواب دادم تا بدونم نظر آقای خلیلی چیه شما ملاعلی و آقای علی معروف به علی سرهنگ رو می شناسید؟ اگه اطلاعاتی در مورد اینها دارید بگید تا ما هم بر اطلاعاتی که داریم بیافزاییم. پس شما هم اطلاعاتتان همچین کامل کامل نیست ولی ما ارادت خاصی به شما و آقای خلیلی داریم … تمام گفته های بنده درست مثل شنیده های شماست البته نه از یک نفر بلکه از چند تن. شما دارید ۱۰۰ سال پیش رو با الان مقایسه می کنید نمیشه استاد محترم … بله که هر قیامی دچار اشتباهاتی هم میشود چون شرایط باعث این اشتباهات میشود … به قول شما باید تحقیقات رو کنار هم قرار داد اون وقت جمع بندی کرد مرجع اطلاعاتی که شما از اون حرف میزنید بالاده و کیاسر است که موجب خشم شما شده. در هر قیام بر عده ای ظلم چه از طرف قیام کنندگان و چه از طرف شرایط و و و و دلایل مختلفی دارد، میشود و از طرفی خوش به حال عده ای کثیر دیگری میشود و آنچه که روشن است این است هیچ سودی برای مشدی و خانواده ی وی نداشت. شما چند قدمی این طرف تر بیایید و از اهالی کرد و کولیم و کاورد و فینسک و تم و تلاجیم و شهمیرزاد و مهدیشهر و سمنان و … تحقیقی به عمل بیاورید و با آنها هم، همکلام بشوید همش از اون جناح تحقیق نکنید. ما هم گفتیم اگر تمام کارهای مشدی رو کنار هم بذاریم متوجه میشیم که حق همچین آدمی هست که اسمش بعد سالهای سال ورد زبان ها باشه. نگاهی بندازید به موسیقی های سنتی ای که در مورد مشدی خوانده شد. اونها رو نه پروری ها خوندن و نه اونها سرودند کسانی این کار را انجام دادند که سالهای زیادی در این عرصه خاک خوردند …
در پایان هم بگم مطلب هایی که در مورد خانواده تون و در مورد مشدی گفتید باعث نمیشه اونو محکوم کنید یه خرده نقاط قوت و مثبت مشدی رو هم در نظر بگیرید. به قول خودتون همه رو کنار هم قرار بدید بعد قضاوت کنید … ارادتمند
…………………………………………………………………………..
ساوا: سلام جناب آقای رضا درویش. کوتاه سخن اینکه وقتی پدربزرگم در جلوی چشمان مشدی و بدست «گالک» یار نزدیک و دیرینه اش کشته می شود، مشدی چه برخوردی با گالک کرد؟ گالک همین چند سال پیش مُرد! با این دیدگاه تان در باره قتل بیگناهان، یعنی همان مردم محرومی که معتقدید مشدی برای نجات شان قیام کرد ولی بدست یارانش کشته می شوند!! دیگر سخن گفتن با شما چه فایده ای دارد که بخواهم وقت خودم و دیگران را بگیرم. بنده بسیار متاسفم که قتل بیگناهان توجیه شود و از یاغیان؛ قهرمانان استوره ای ساخته شود. نباید با این تفکرات، خود را شریک قتل بیگناهان کنیم.
دوشنبه ۳۰ در دی, ۱۳۹۲ @ ۱۸:۴۳
با سلام مجدد. عرض به حضور آقای آزموده. بنده فکر میکنم که جواب های داده شده توسط آقای رضا درویش به سوالات مطرح شده آقای خلیلی کافی باشد ولی مثل اینکه شما نمی خواهید قانع شوید و اصرار بر فرمایشات خود دارید. برای شما داستانی از زمان رنسانس تعریف میکنم. در آن زمان اگر شخصی را به جرم جادوگری می گرفتند سرش را در آب فرو میکردند اگر شخص بخت برگشته جان می سپرد میگفتند خوب؛ جادوگر بوده است ولی اگر زنده می ماند به جرم جادوگری آتشش می زدند. حال تو خواه پند گیر خواه ملال.
………………………………………………………………………………………
سادوا: جناب آقای کیومرث درویش. سلام. از جناب آقای رضا درویش سپاسگزاریم که جوابی (هر چند ناکافی ) نوشته اند. ولی برای یک نفر تاریخ نویس و محقق، پاسخهای روشن و مستدل ملاک قضاوت و نوشتن تاریخ قرار میگیرد. حکایت این روزهای دوستان حامی جریان یاغیگری و مشدی حکایت کسی است که خود را به «دروغ» به خواب زده و نمی خواهد با «حقیقت» بیدار شود. اینکه دوستان چند تا نقل قول از این و آن پیرمرد مجهول از فلان روستای بی نام را ملاک قضاوت قرار بدهند و چنین توجیه نامه های پیاپی بنویسند، هرگز بنده و امثال بنده را قانع نخواهد کرد، زیرا پای قتل چندین نفر بی گناه در میان است و مصیبت هایی که بر مردم از قِبَل یاغیان رفته است، کم مصیبتی نیست که بخواهید با چند تا توجیه «باری به هر جهت» و با چشم پوشی از کنار آن گذشت.
جناب آقای کیومرت درویش عزیز! تاریخ زندگانی مشدی پروری را با مثال های قرون وسطایی (و نه رنسانسی) نمی نویسند بلکه حقیقت را باید نوشت حتی اگر به ضرر ما باشد. کارهای خوب مشدی را هزاران بار گفته اید (و قابل تحسین است) ولی وقتی حرف از قتل بی گناهان بدست یاران مشدی و اشتباهات مشدی می شود، پای توجیه و مثال و نمونه های خارجی مثل چه گوارا و زاپاتا و ایکس و ایگرگ را به میان می کشانید و می خواهید توجیه کنید. شجاعانه به تاریخ و نسل کنونی و آینده پاسخ دهید. مردم حقیقت را می خواهند و این حق مردم است.
دوشنبه ۳۰ در دی, ۱۳۹۲ @ ۲۲:۰۴
با سلام و احترام.
هدف از طرح سوال از طرف بنده این بوده که انشاالله دوستان در تالیف کتبی دیگر پیرامون مشدی تعصبات را کنار گذاشته و از سیاه و سفید نشان دادن ماجرا پرهیز نمایند و با اسناد متقن و تحلیل واقع بینانه به ماجرا پرداخته شود. مشدی و حوادثی که اتفاق افتاد بخشی از تاریخ هزارجریب تاریخی می باشد. پاسخ های عجولانه و متعصبانه راه به جایی نمی برد و مقایسه های انجام گرفته با میرعماد، چگوارا و میرزاکوچک خان و غیره از نظر زمانی، مکانی و فکری قیاس های بیهوده می باشد.
بیشترین عاملی که باعث شد سوالات فوق را مطرح نمایم ضعف های کتاب هایی بود که پیرامون مشدی نوشته شده است و با پاسخگویی به سوالاتم، دوستان محقق در کارهای آتی با اشراف بیشتر به موضوع بپردازند.
در پایان از مدیر سایت محترم سادوا که این زمینه را ایجاد کردند تا افراد مختلف نظرات خود را پیرامون موضوع مطرح نمایند و در اثر تضارب آرا در شناخت بیشتر و بهتر به زندگی مشدی و تاریخ منطقه گام هایی در خور برداشته شود، ممنونم.
سه شنبه ۱ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۰۳:۴۲
با درودی بی پایان بر همه ی دوستان جویای حقیقت
دانستن اینکه نگاشتن تاریخ موضوعی بسیار سخت و ویژه ی افرادی خردمند و دانش پژوه و جستجوگر می باشد راهی است برای یافتن سره از ناسره ، همانند نگاشته های بسیاری از بزرگان ادبیات گذشته ایران ، و اینکه با برداشتی شخصی از زندگی یک فرد (چه قهرمانی برای بسیاری از افراد منطقه و یا ضدقهرمان یا هر عنوان دیگر برای تعدادی دیگر) بخواهیم بر روی خاطرات و حتی رویاهای روستاییان منطقه که در ظلم ارباب و رعیتی بسر می برند و به چند نام آور منطقه خود می بالیده اند و سروده هایی در دلاوری های آنها بر دل و جان سپرده اند پای نهیم ، جای چرایی دارد!
بیان چند نکته شایان است:
الف – در کوشش و چگونگی های تاریخی آن دوران توسط استاد گرامی آقای عمادی نویسنده کتاب “رویاهای ببر عاشق” تنها از آشنایان و حامیان مشدی یاری گرفته نشده است و استاد بزرگوار تحقیقات جامعی از پیران و محققان منطقه داشته اند ولیکن بدلیل پاره ای از مسائل که نمود آن در برخوردهای یکسویه برخی دیده می شود به سوی نگارش و برداشتی آزاد از این موضوع رفته اند.
ب – نمی توان از نقش برخی از افراد محلی (که اغلب بدلیل نگاهداشت ثروت و دارایی) که در یاری به نیروی های دولتی برای سرکوب یاغی گران دریغ نمی داشته اند به آسانی گذشت. چرا که آنها نه تنها کمک حال ساختار ارباب – رعیتی بوده اند بلکه از نگاهی دیگر نمی توان از ستم وارده از سوی آنها بر مردم منطقه رد شد.
پ – تنها با ارائه ی مدرکی (یکسو نگر) از سوی یک مرجع دولتی از آن سالها، نمی توان مهر مردودی بر سینه یک شخص یا گروهی از افراد زد.
ت- تحقیقات تاریخی زمانی ارزشمند است که بدون تعصب ورزی بوده و با در نظرگرفتن همه شرایط و پیشامد های زمانه همراه باشد .
سه شنبه ۱ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۱۵:۴۸
با درود به همه دوستان ؛
من هم فکر میکنم دوست عزیزم بزرگمهر سخن بسیار سنجیده و بجایی فرمودند . البته هر شاهد بی طرفی از صحبت های بعضی از دوستان احساس می کند اهدافی پشت این سیاه نمایی هاست که صد البته خالی از حب و بغض نیست وحتی بسیار مخرب و تفرقه افکنانه است .
باید پرسید آیا در نظر مردم کسی که حامی خان و خانسالاری بوده مترود است؟ و یا اینکه کسی که برخلاف جریان و برای احقاق حق مضلوم مبارزه کرده …
اقبال عمومی مردم خود مبین واقعیتی است ناگزیر؛ مبادا که بخواهیم به بهانه روشنگری، احساسات مردمی را جریحه دار کنیم!!
از آنجایی این بحث ممکن است به مخدوش کردن حقیقت کمک کند خواهشمندم با رجوع به وجدان و بدون حب و بغض در بحث شرکت نمایید.
در پایان به بیان جمله ای از اندیشمندی در دفاع از عقلانیت بسنده می کنم:
(( من ممکن است بر خطا باشم و شما بر صواب اما با بذل کوشش، ممکن است هردوی ما به حقیقت نزدیکتر شویم .))
با سلام و ادب و احترام خدمت تمامی دوستان
جناب آقای آزموده بنده که عرض کردم که منکر چیزی نشدم و چیزی رو کتمان نکردم من میگم کشته شدن چند تن به قول شما به دست یاران مشدی یا با دلیل یا بی دلیل باعث این نمیشه که ما چشممون رو به همه ی حقایق و تحقیقاتی که در مورد مشدی شده ببندیم و از این تریبون مشدی رو یک آدم بد معرفی کنیم …همونطور که دوست خوبمون آقای بزرگمهر عرض کرد قیام مشدی یک قیام ارباب – رعیتی بود و همه این رو میدونن و … ما از سر تعصب حرف نمیزنیم همان طور که شما اطلاعاتی در مورد مشدی دارید منم دنبال اطلاعات بیشتر در مورد این شخص میگردم. جناب آقای آزموده من گفتم تحقیقات خودتون رو گسترده تر کنید … جناب آقای آزموده مطلب این بخش شما در مورد مشدی نبود که شما سریعا به سراغ مشدی رفتید … در اوایل این قسمت دوست خوبمون آقای اصغر موسوی فرمودند : بی زحمت در باره آتیش زدن کوپّای گندم مردم بالاده توسط مشدی و یارانش هم بنویسین که چطور این یاغیان دسترنج ۵ ماه تلاش زارعین و خونواده های فقیر بالادهی رو که آذوقه یک سالشون بوده رو در چشم به هم زدنی به آتیش می کشیدن. ::: آخه می خواهم بدونم مردم زمینشون تو اون زمان کجا بود تمام مردم آبادی برای خان و ارباب اون آبادی کار میکردند و اونا بودن که آسایش رو از مردم اون زمان گرفته بودند و از تمام مردم اون آبادی بی جیره و مواجب کار می کشیدند شما این جریان رو قبول ندارید؟ بازم اشاره میکنم قیام مشدی قیام ارباب رعیتی بود ….تا حالا ۴ کتاب با نام های رویاهای ببر عاشق آقای اسدالله عمادی و فرمانروای البرز اثر عابس نصیری و عقاب کوهستان جناب مهندس محمد رضا گودرزی و رمان آخرین برنو از هوشنگ ایرجی ….نوشته شده است یعنی تمام اینها بدون تحقیق اینها رو نوشتند؟ بماند آواها و نواهایی که در مورد مشدی سروده و خوانده شده است …جناب آقای آزموده ما هم گفتیم اگر جمع بندی کنیم کارها ی خوب و سنجیده ی او خیلی خیلی از کارهای نسنجیده ی او بیشتر است در جایی گفته شد مشدی چطور امورات را میگذراند. ناگفته نماند مشدی در اورپلنگ زمینی داشت که ثبتی است و مدارکش هم موجوده که به کشاورزان میداد تا بکارند و محصول را با هم نصف یا طبق شرایطی که معلوم میکردند تقسیم میکردند و در جاهای دیگر که به نام پدرش بود در صیدوا دو دونگ و نیم زمین و در کپز و در سرخ کروج و سرآور ….که کشاورزان و دامداران زمین را از او به عبارتی باج میکردند که تمام اینها ثبتی است و به زور از کسی گرفته نشده و مدارکش هم موجوده است. جناب آقای آزموده خیلی از حرفها رو همون طور که شما نمیتونید بزنید ما هم نمیتونیم حرفامون رو به صورت روشن و واضح اینجا بیان کنیم. جناب آزموده ما نه با شما و نه با شخص دیگری خصومت شخصی نداریم اتفاقاً با هم صحبتی با شما لذت میبریم و ادب حکم میکنه که به شما به عنوان یک فرد بزرگتر و یک شخص فرهنگی احترام بذارم … درود بر تمامی عزیزان.
………………………………………………………………….
سادوا: دوست عزیز جناب آقای رضا درویش. بنا ندارم توضیحات چند باره در باره قتل بیگناهان بدست یاران مشدی را بار دیگر بازگو کنم. اما در مورد آتش زدن کوپّای بالادهی ها بدست مشدی و یارانش باید بگویم که در بالاده ارباب وجود داشت ولی چیزی به نام ارباب و رعیتی به تعبیر شما وجود نداشت. مردم بالاده حدود ۶۰۰ هکتار زمین کشاورزی داشتند و خود مالک بودند. تابستان هر سال تا همین اواخر یعنی ۳۰ سال پیش صدها کوپای گندم و جو در اطراف بالاده برافراشته می شد. اینکه فرمودید «آخه می خواهم بدونم مردم زمینشون تو اون زمان کجا بود تمام مردم آبادی برای خان و ارباب اون آبادی کار میکردند و اونا بودن که آسایش رو از مردم اون زمان گرفته بودند و از تمام مردم اون آبادی بی جیره و مواجب کار می کشیدند شما این جریان رو قبول ندارید؟ » این واقعیت در باره بسیاری از روستاها صدق می کند ولی در باره بالاده مصداق نداشته و آن را قبول ندارم.
در بالاده اربابانی چون مِلاممدی، حاج اسمل، حاج میرزمان، میرزاعباس خان عمادی و … وجود داشتند که ده ها چوپان و کارگر پیش آنها نان می خوردند ولی به کسی هم ظلم نمی کردند و انسان های وارسته ای بودند. به همین خاطر بود که مشدی و یارانش به این آبادی ثروتمند هجوم می آوردند تا شکم شان را سیر کنند و خرج روزگارشان را تامین کنند.
در باره کتاب هایی هم که گفتید حرف و حدیث فراوان وجود دارد چون همه این کتابها فقط از دید تعریف و تمجید از مشدی نوشته شده است و بخ ندرت به بقیه اتفاقات ناگوار اشاره ای نکرده اند و قبول دارم که طبق فرموده شما «نمیتوانند حرفاشون رو به صورت روشن و واضح اینجا بیان کنند».
از لطف شما نسبت به بنده و از اینکه حرف های بنده را با خصومت جدا می دانید از شما بسیار سپاسگزارم. یقیناً همه ما بدنبال کشف واقعیت های تاریخی هستیم که تاکنون بنابه دلایلی بیان نشده است. تاریخ برآیند واقعیت های خوب و بد اتفاقاتی است که در گذشته در بسترش جاری شده است.
چهارشنبه ۲ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۱۳:۱۳
با سلام خدمت دوستان گرامی بالاده و آقای آزموده که بحث مهم یاغیان رو در سایتی محلی باز کردند.
منم مثل آقای خلیلی چند تا سوال دارم:
اول – چرا در هیچ جای تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ایران در دوره رضا شاه اسم مشدی برده نمی شه؟
دوم – چرا روستای پرور این همه یاغی داشته و اسمشون توی سندها اومده و دوستان پروری دلیل بروز یاغیگری رو ستم خوانین به مردم پرور اعلام کردن در حالیکه اسمی از خوانین و اربابان پرور و کارها و ظلماشون ارائه نمی دن؟
سوم: چرا مشدی که بر علیه خوانین و اربابانی که مال و دسترنج و ناموس مردم را بقول دوستان پروری تصاحب کرده بودن، حتی یک خان و ارباب ستمگر رو اعدام نکرد تا بساط ارباب و رعیتی رو از اون سرزمین بر چینه؟
چهارم: آیا مشدی برای ادامه مبارزاتش بر علیه همین خوانین و اربابان به زنده بودنشون احتیاج داشته تا از اونا پول و اسب و غذا بگیره و بر علیه خودشون مبارزه کنه؟
پنجم – کتابهایی که در باره مشدی نوشته شده سه تا کتاب هستش که دو تا شون یکی هستن «عقاب کوهستان» آقای گودرزی و «مشتی، فرمانروای البرز» آقای نصیری که این یکی همون کتاب آقای گودرزی هستش. اما «رویاهای ببر عاشق» اگرچه کاری تحقیقی و رمان هستش ولی همه واقعیت ها رو توش ننوشته و حتی شنیدم ورثه مشدی پروری، بعد از چاپ کتاب استاد عمادی رو بخاطر نوشتن این کتاب به دادگاه کشوندن. دلیلش هم این بوده که می گفتن به مشدی تهمت زدی و بی حرمتی کردی (طبق شنیده ها).
ششم: آیا کتاب تاریخی دیگه ای هم نوشته شده که به مبارزات مشدی پرداخته باشه و مستند باشه؟
هفتم – چرا دوستان پروری این همه حساسیت برای بازگویی واقعیت های مبارزات مشدی دارن؟ آیا فکر نمی کنین که وقتی برای یه شخصی «تابو» درست بشه، فردا تحقیق پیرامون اون مثل «هولوکاست» جرم بشه؟
چهارشنبه ۲ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۱۶:۴۰
گلایه های یک پروری از دوستان هم زبان و هم ریشه. با درود فراوان به شما دوستان مهربان.
این گونه داوری ها در مورد افراد بسیار نازیباست. نمیدانم چگونه به خود اجازه میدهیم که یک طایفه را شرور بخوانیم.
پرسش من از آقای آزموده این است، این شیخ هادی فولادی کیست؟ و چطور به خود اجازه میدهد که از حکومت مرکزی بخواهد منطقه ای را پاکسازی کند و یا از بین ببرد؟
فکر نمیکنم استفاده از واژه شرور برای مردم پرور مناسب باشد. فراموش نکنیم پروری ها مردمی بودند نسبت به شرایط و سیستم معترض و عصیانگر. پس به اساتید بزرگوار پیشنهاد میکنم کمی با هم مهربان باشیم و پروری ها را مردمی عصیانگر نسبت به ناملایمات زمانه خود بنامیم.
عصیانگر به چه دلیل؟ اگر دوستان فرهیخته و ارجمندم تاریخ معاصر ما را مطالعه کنند البته نه فقط مربوط به بخش چهاردانگه و دودانگه، بلکه منظور تاریخ سرزمین مان است در آن برهه از زمان که به دلیل ناشایستگی پادشاهان قاجار در حکمرانی برسرزمین ما، فساد و تباهی سراسر کشور را فرا گرفته بود و اربابان و خان ها در جای جای کشور زمین و مال و ناموس مردم را چپاول میکردند و ناملایمات بسیاری بر مردم ما میگذشت. البته جنبش مشدی پروری در زمان پهلوی اول صورت گرفت اما اینگونه جنبش ها در طی ناملایمات زمانی فراوانی که بر مردم حاکم می شود به یکباره سر باز میکند و انسانی مانند مشدی پروری را وادار به گرفتن اسلحه و مبارزه با سیستم می کند. شما که اینگونه داوری میکنید بیاید شرایط سخت و خشن جغرافیایی پرور و آن سیستم ارباب و رعیتی دوره قاجار و اوایل پهلوی را درنظر بگیرید و بدانید مردمی که روح عصیانگری دارند تاب تحمل این همه فشار و بی عدالتی را ندارند.
مجال بیشتری برای سخن در مورد تاریخ سرزمین مان ندارم و حال برمیگردم به پرسش های استاد بزرگوار آقای خلیلی ازنی …
همانا امیدوارم شایستگی پاسخگویی به پرسش های شما را داشته باشم.
- پاسخ به پرسش یک : من از شخصی به نام جلال اطلاعات زیادی ندارم و مشدی هم درآن حمله نقش زیادی نداشت و همراه پدر به پاسگاه کیاسر حمله بردندکه این هم به اقتضای جنگ های چریکی است که برای بدست آوردن اسلحه و مهمات به پاسگاه ها حمله میبردند و شاید منطقه ای را هم تحت نفوذ خود قرار میدادند. البته امیدوارم دوستان در مورد جلال اطلاعات بیشتری به ما بدهند.
- پاسخ به پرسش دو و سه : هدف مشدی پروری مبارزه با ارباب هایی بود که در منطقه وجود داشتند و شما خود اگر تاریخ را مطالعه کرده باشید و با سیستم ارباب و رعیتی آشنا باشید میدانید که این اربابان چه بلایی بر سر مردم میاوردند. مشدی پروری مبارزه خود را علیه این اربابان در منطقه آغاز و پس از جمع آوری سیصد سوار داعیه ی مبارزه با حکومت مرکزی را در سرش می پروراند که به فراخور حال آن زمان اینگونه مبارزه در تمام دنیا وجود داشت و داوری ما کاری بس نابخردانه است.
- پاسخ به پرسش چهار: شما یکی از مبارزین چریکی که در دنیا وجود داشتند نام ببرید که به هدفشان رسیده باشند که مشدی پروری نفر دوم آنها باشد. میرزا کوچک خان، رئیسعلی دلواری، کلُنل پسیان و بسیاری دیگربه مبارزه با بیگانگان و یا حکومت مرکزی پرداختند و هیچکدام موفق نشدند به هدف خود برسند. دلیل؟ حکومت مرکزی صاحب پول و ارتش و تمام منابع موجود در کشوراست و سودای مبارزه با حکومت مرکزی کاری بس دشوار است.
- پاسخ به پرسش پنج: مردم در آن زمان برده ارباب های خود بودند و جرأت نفس کشیدن نداشتند زیرا ارباب، زن و زندگی و زمین هایشان را از دستشان میگرفتند و به مال و ناموس آنها تجاوز میکردند و جمع آوری سیصد سوار در بخش چهاردانگه و دودانگه خود نشان از نارضایتی مردم از سیستم ارباب و رعیتی و شرایط سخت زندگی مردم منطقه است.
- پاسخ به پرسش شش: شما کدام جریان یا انقلاب یا نهضت را سراغ دارید که همه افراد آن خوشنام باشند؟ در تاریخ مشروطه ما آیا تمام کسانی که به ستارخان و باقرخان و یِپرِم خان کمک کردند افراد خوشنامی بودند؟
- پاسخ به پرسش هفت: دلیل مخفی نگه داشتن مرگ مشدی میتواند برای از هم نپاشیدن گروه برای ادامه مبارزه باشد. همانا هر کسی میتواند برداشت شخصی خود را داشته باشد که امیدوارم کمی منصفانه باشد.
- پاسخ به پرسش هشت و نه: از قرار معلوم شما فراموش کردید که در سیستم ارباب و رعیتی، ارباب صاحب زمین مردم بود و مردم سهم کمی از محصول و دسترنج خودشان داشتند. ارباب بود که صاحب یک روستا بود و عامه مردم روستا هم بنده های آن ارباب، امیدوارم منکر این قضیه نباشید. مشدی پروری هم توشه و آذوقه خودش و افرادش را از این اربابانی که صاحب مال و ناموس و جان مردم بودند، میگرفت و طبق گفته های همین مردم، قسمتی از آن را بین قشر ضعیف تر تقسیم میکرد و بخشی از کمک ها هم از جانب مردم پرور بود تا مشدی بتواند به مبارزاتش ادامه دهد.
- پاسخ به پرسش ده: باید به عرضتان برسانم این ارباب های منطقه بودند که پای سرهنگ هوشمند را به منطقه باز کردند. چرا؟ چون از دست مشدی به تنگ آمده بودند و منافعشان به خطر افتاده بود و می ترسیدند با پیوستن بیشتر مردم به مشدی پروری، موقعیت خود را در منطقه از دست بدهند.
- پاسخ به پرسش یازده: شما پرسیدید که علمای منطقه کار مشدی پروری را تایید نکردند؟ اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم می بینیم بهترین علمای ما آنهایی بودند که در جریانات سیاسی دخالت نمی کردند و معتقد بودند که دخالت در سیاست مذهب را به فساد خواهد کشاند و این اصلی است که در طی زمان خود را نشان داده است. حال و روز مذهب در جامعه امروز را می بینیم و از شما دوستان اهل ادب انتظار دارم که این سخن را بدون غرض ورزی بدانید.
- پاسخ به پرسش دوازده: انسان آزاده و عصیانگری که علیه سیستم ناعادلانه موجود درکشورش قد برافراشته و به مبارزه می پردازد یک انسان عادی و معمولی نیست. انسان های معمولی آنهایی بودند که جیره خوار ارباب ها و ارباب زاده ها بودند و مال و ناموس خود رادر اختیار این اربابان قرار میدادند.
از شما دوستان فرهیخته و اهل ادب و تاریخ خواهشمندم به جای پرداختن به اینگونه داوریها، پیگیر کارهای فرهنگی در منطقه خود باشید و اوقات خود را بیشتر صرف مطالعه برای اینکه چه بر سر شعر و موسیقی و فرهنگ طبرستان که دلاور مردانی مانند مازیار قارن و مرداویج زیار که تلاش بسیاری برای حفظ آن فرهنگ در روزگار دورتر تاریخ این سرزمین انجام دادند باشید که چگونه همان علما و اربابانی که شما از آنها نام بردید فرهنگ غنی و ریشه دار طبری را از بین برده اند.
ز مهربانی جانان طمع مَبُر حافظ * که نقش جورو نشان ستم نخواهد ماند
ایرانی و سرفراز باشید
………………………………………………………………………..
سادوا: دوست گرامی جناب آقای ع . محمودیان سلام. از پاسخگویی شما به سوالات جناب آقای خلیلی ازنی سپاسگزارم.
درباره «شرور» خواندن مردم شریف پرور، ناچارم جوابی که به یادداشت جناب آقای کیومرث درویش در چند یادداشت بالاتر داده ام به شما نیز یادآوری کنم:
- « لطفاً یک بار دیگر به متن مقدمه بخش اول مطلب «یاغیان چهاردانگه و دودانگه در اسناد مجلس شورای ملی» توجه کنید: «نافرمانی متنفذین مازندران از دولت مرکزی سابقه دیرینه در صفحات تاریخ این سرزمین دارد. در دوره رضا شاه نیز کم و بیش بخش هایی از مناطق مازندران شاهد بروز نافرمانی هایی بود. قریه پِرور دودانگه یکی از کانون های این نافرمانی تلقی می شد» که عیناً و بی کم و کاست از کتاب (اسناد مازندران در دوره رضاشاه، ص ۳۷) نقل شده است و در این متن، واژه «شرارت – پرور کانون شرارت» ذکر نگردیده است که آن را به بنده و دوستان فرهیخته ام نسبت داده اید و نیز «توهین به همه مردم پرور» توجیه کرده و جوسازی می کنید. مردم شریف پرور برای ما بسیار با ارزش و قابل احترام هستند و هرگز اجازه نخواهیم داد کسی به آنها و یا مردم هر روستای دیگری کمترین توهینی روا دارد.»
- در مورد «شیخ هادی فولادی» نیز بهتر است از کتابخانه مجلس شورای اسلامی بپرسید. چون سایت سادوا فقط نقل قول می کند. در ضمن اینکه پرسیدید شیخ هادی فولادی «چطور به خود اجازه میدهد که از حکومت مرکزی بخواهد منطقه ای را پاکسازی کند و یا از بین ببرد؟» دقیقاً یعنی چه؟ آیا منظورتان این است که او حق ندارد از یک یاغی شکایت کند؟
- در باره شخصی به نام «جلال» اطلاعات زیادی در وبلاگ وزین «چهاردانگه با تاریخ کهن» توسط جناب آقای خلیلی ازنی نوشته شده و ماجرای کیاسر، حمله به پاسگاه نبوده بلکه حمله به مردم کیاسر بوده و ….
- در پاسخ ۱۲ شما احساس می کنم که نیازمند توضیحات بیشتری است. آنجا که فرمودید «انسان آزاده و عصیانگری که علیه سیستم ناعادلانه موجود در کشورش قد برافراشته و به مبارزه می پردازد یک انسان عادی و معمولی نیست. انسان های معمولی آنهایی بودند که جیره خوار ارباب ها و ارباب زاده ها بودند و مال و ناموس خود را در اختیار این اربابان قرار میدادند.» واقعاً به نظر شما پدربزرگان ما و شما و همه مردم دیار ما که انسان های معمولی بودند (به غیر از چند یاغی و یارانش)، چنین کاری کرده اند؟ مگر اینکه بگویید پدربزرگ و جدتان یک «ارباب و خان و یا یاغی » بوده و خاندان شما از این قانون مستثنی است! آیا این گفتار شما توهین، بی ناموس و بی غیرت دانستن مردم شریف دیارمان نیست؟ جناب محمودیان! لطفاً حرمت قلم و شأن و احترام مردم شریف دیارمان را داشته باشید.
- از اینکه توصیه فرمودید «پیگیر کارهای فرهنگی در منطقه خود باشید و اوقات خود را بیشتر صرف مطالعه برای اینکه چه بر سر شعر و موسیقی و فرهنگ طبرستان … » سپاسگزارم. سی سال است که مشغول همین کارهای فرهنگی برای مازندران و طبرستان هستیم.
پنجشنبه ۳ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۱۱:۱۹
آقای آزموده شما که اینقدر راجع به بالاده و اربابان دوست داشتنی آنجا تعریف می کنید، می شود بفرمایید که این اربابان ثروتمند ثروت خود را از کجا اورده اند؟ مگر نه اینست که به گفته ……. والسلام
…………………………………………………………………….
سادوا: جناب آقای کیومرث درویش. سلام. متاسفانه چون در این یادداشت شما توهین و اهانت به مردم شریف بالاده و بزرگان شان وجود داشت از انتشار یادداشت شما معذوریم. برای فرار از پاسخ ندادن به پرسش ها، به دیگر اقوام و مردم توهین نکنید. اینکه بزرگان بالاده و یا هر جای دیگری ثروت شان را از کجا بدست آوردند به من و شما ربطی ندارد.
پنجشنبه ۳ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۱۶:۳۳
سلام. بهتر است قضاوت راجع به مطلب نگاشته شده توسط اینجانب را به تمام خوانندگان گرامی بسپارید نه اینکه خودتان ….. بار دیگر تاکید میکنم مطالب شما توهین به تمام پروری هاست. چطور شما مطالب نگاشته شده توسط من که تمام واقعیت است را توهین و اهانت به بزرگان و مردم شریف بالاده میدانی. …… اگر فرصت دارید با کمال میل برنامه ای ترتیب میدهم و از شما بصورت حضوری دعوت به عمل می آید تا به تمام پرسش هایتان پاسخ دهیم.
…………………………………………………………….
سادوا: جناب آقای کیومرث درویش. سلام. امروز بنده و یکی از بزرگان گرامی پرور و از نزدیکان مرحوم مشدی پروری تلفنی گفت و گو کردیم که در باره مشدی نقاط مشترک بسیار زیادی داریم. یقیناً داشتن نقاط مشترک در باره مشدی می تواند باب گفت و گوهای بیشتر را باز کرده و به واقعیت ها نزدیکتر شویم. اما در باره باقی موضوعاتی که بنده نسبت به آنها حرفی برای گفتن دارم جایش فعلاً در اینجا نیست و بعد از این نیز نخواهم گفت. یکی از دیدگاه های مشترک ما این بوده که یادداشتهای افراطی و تعصبی، گفته ها و نظراتی که دیدگاه دیگران را بی دلیل و متعصبانه رد کرده و توهین و اهانت می کنند، منتشر نشود، همانگونه که تاکنون یادداشت های فراوانی که بر علیه شخص شما و یا موضوع مطرح شده در یادداشت های مطلب مذکور نوشته شده بود را تایید نکردم.
در این یادداشت نیز با تمام عصبانیت به بنده توهین کردید که آنها را حذف نمودم ( جاهای «….» یادداشت شما) و حتی جملاتی نوشتید از جمله برای دومین بار «توهین به مردم شریف پرور» را به بنده به عنوان یک شخص حقیقی و حقوقی که طبق قانون مطبوعات می تواند پیامد قانونی و کیفری برای شما داشته باشد، نسبت داده اید. (من باب هشدار عرض کردم). از طرفی شما برای خوانندگان سادوا شخصی مجهول الهویت بوده و هیچ نشانه ای دال بر اینکه چه کسی هستید ندارند.
از اینکه بنده را به حضور می طلبید تا به پرسش های آقای خلیلی! پاسخ دهید!! از لطف شما سپاسگزارم. با کمال احترام ضمن نپذیرفتن دعوت شما، پیشنهادم این است که پاسختان را مورد به مورد مثل دوست گرامی جناب آقای ع٫ محمودیان و طبق قانون مطبوعات برای سایت سادوا بفرستید.
توصیه می کنم دیدگاه تان در باره مطالب مورد مناقشه با سایر خوانندگان را با ذکر تمام مشخصات هویتی، تلفن و نشانی منزل و محل کار و سایر اطلاعات حقوقی تان به صورت مطلبی مستند و مستدل نوشته و برای ما ارسال کنید تا در این سایت منتشر شود.
پنجشنبه ۳ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۲۱:۳۵
با عرض سلام و خسته نباشید
قبل از اینکه مطالب موضوعی پیرامون یاغیان …… را خوانده باشم اطلاعی از آقای مشدی پلوری نداشتم. اما میتوانم برآیندی را از نظرات موافقین مشدی به دست بیارم.
هر قیام و مبارزه ای نیاز به یک ایدئولوژی داره اما مشدی فاقد این ایدئولوژی بوده . آقای مشدی بالاخره چی میخواسته. به نظرتون سبک مبارزه مهم نیست و در مبارزه اگر بر علیه طاغوت باشه هر کاری درسته؟ توی روستاها گشتن و مال فلان ارباب رو گرفتن و حمله کردن به نظرتون ایدئولوژی مبارزاتیه. یا در باورهامون بزرگانی چون میرزا کوچک و …. رو با ایشون مقایسه کرد. یا برای توجیه اشتباهات آقای محترمی مثال از رابین هود و زاپاتا و ….. یا جالبه از شاهنامه بزنن. فکر نمیکنید کمی در اشتباهید و مبارزه اسلامی اشتباه خواسته ای را بر نمی تابد و آیا مگر کسی گفته که اینان اشتباهی نکرده اند و یا این مقایسه ای درست است. بهتر نیست برای توجیه دلایل بهتری را نقل کنیم و از فرافکنی دوری کنیم.
بعضی از دوستان ایشون رو مبارز میدونند اما هر جا گیر میکنند اجازه نقد نمیدن و فقط ایشون رو مختص روستای خودشون میدونند. بالاخره اگه مبارز بودن و به قول شما مردمی بودن پس برای همه بودن و همه میتونن ایشون رو نقد کنند. دلیلی نمیبینم هر جایی انتقادی بود برای فرار از انتقاد بخوان این کار رو توهین به اهالی یک روستا تلقی کنن تا احساسات دیگران رو تحریک کنند. این کار از قشر روشنفکر بعیده. مخصوصاً وقتی که بخوان تعصب روی کتابشون داشته باشن یا روی دیارشون. باید این رو مد نظر داشت که خیلی از نظریه ها و تحقیقات میتونه نادرست باشه. دلیل نمیشه که صرف بودن چند کتاب یا چند نفر محقق یا چند هزار آدم موافق چیزی رو درست دونست. البته عکس این همه صادقه.
و در نظرات نخوندم که کتاب ها محتوای نادرستی داره. اما نظر دهندگان مخالف، اونو کامل نمیدونند.
دوم اینکه فکر نمیکنید دوستانمون سعی میکنند که فقط ایشون رو سفید نشون بدن؟. بالاخره شنونده که عاقله. به نظر من انسان ها در بهترین شرایط خاکستری هستند. جالبه که دوستان موافقمون هم در نظراتشون تایید میکنند که ایشون اشتباهاتی هم داشته و هم باید اشتباهاتش چون عدالتخواه بودند صرف نظر کرد. بالاخره همه ما میدونیم که جان انسان ها نباید دستمایه اشتباهات هیچ مبارز و عدالتخواهی بشه و در روند کارهای مبارزاتی این عملکرده که نوع مبارزه و ایدئولوژی رو نشون میده. به نظر شما در عملکرد ایشون روح مبارزه وجود داره؟
از یکی از پیران کردکوی در مورد اشخاصی شنیدم به نام گت محمدحسن (محمد حسن بزرگ) و خورد محمد حسن (محمد حسن کوچک) که فکر کنم پیر مرد اصالتشان را متعلق به همین روستای پلور میدانست. این اشخاص در کلام این پیرمرد نوعی صفت شبیه عیاری داشتندیعنی از ارباب میگرفتند و به فقرا میدادند و از رعایا چیزی نمیگرفتند و ….که فکر کنم صفتی داشتند شبیه مشدی. اما آن پیر مرد در نهایت از این دو نفر به نیکی یاد نمیکرد و در نظر آن پیر مردان دو نفر یاغی بودند و حتی وقتی صحبت از مشدی شد گفت ایشان قبل از این دو نفر بودند و قلمروشان تا خود کردکوی بوده حتی برای من شعری خواند از مشدی، که بر در امامزاده ای در درازنوی کردکوی (روستایی ییلاقی در ارتفاعات کردکوی در ۲۷۰۰ متری از سطح دریا و ۳۵ کیلومتری از کردکوی) بوده به نام امامزاده رضی و راضیه که شعر را در پایین مینویسم. اما آن پیر مرد نظر مساعدی نسبت به ایشان نداشتند. آن پیر مرد گفت وقتی این دو نفر پا به عرصه گذاشتند مشدی دیگر به این نقاط نمی آمد تا …….
الهی به حق رسول امین
به حق دو گیسوی آن شاه دین
به حق رواجی دین مبین
نگه دار ما باشد این سرزمین
یکی شاه ظالم بر این دین دقل
بیاورد بر دین محمد خلل
جالبه که این شعر بسیار مذهبی و مبارزاتی بوده اما با این حال نتونسته این پیر مرد را راضی کنه. به هر حال روح مبارزه با غارت حتی اگه غارت مال ارباب باشه منافات داره. ایشون قسمت کوچکی از سرمایه ارباب رو غارت کرده اما سوالی که میمونه اینه که با خود ارباب چکار کرده؟ ارباب که هست و با این کار ظلمش ممکنه بیشتر هم بشه یا پای افراد دیگری رو به منطقه باز کنه که موجب بهره کشی از مردم بشه. (از قضا سکنجبین صفرا فزود). این که مبارزه نشد.
در روستای بالاده آنطور که من هم از خیلی از دوستان شنیدم نظامی شبیه ارباب و رعیت وجود نداشت. به هر حال متمکنینی بودند که کارگرانی داشتند و مردمانی که روی زمینشون کار میکردند. چه توجیهی برای مبارزه و عدالتخواهی مشدی در این روستا وجود داشت؟ یا در مورد اون دو نفری که در روستای بالاده به دست یاران ایشون کشته شدند (به نقل از آقای آزموده) نه تنها چیزی در رد این قضیه گفته نشده بلکه توجیه بسیار نادرستی مثل “در روند مبارزات این اشتباهات رخ میده” یا “در روند مبارزاتی نان و حلوا پخش نمیکنند ” یا “مقایسه کردن با برخی شخصیت های مبارز کشور های دیگر” و …… سعی در توجیه این قضیه دارند. یا ماجرای آن مردی که به جای شاه کشته میشه. به هر حال این در روند به قول دوستان مبارزه انجام شده که کار بسیار نادرستیه و حکم اسلام و دین برای کشته شدن اون فرد معلومه. نکته آخری که برام سوال بود اینه که اطرافیان مشدی چه جور آدمی بودن؟ چیزی که به یک مبارزه رنگ و بو میده اطرافیانه اون مبارزه. این در حالیه که بعضی از اطرافیان ایشون نمیتونن مبارز باشن. بالاخره حرمت مسجد به متولیشه. طوری که کشته شدن دو نفر در بالاده به دست یاران ایشون بوده (بنا به نقل آقای آزموده) که خود مشدی از این قضیه اطلاع داشته.
در نهایت دو تا لینک میذارم که مقایسه محتوا توضیح مناسبی برای فرهنگ مبارزه میتونه باشه:
http://fa.wikipedia.org/wiki/مشدی_پروری
http://fa.wikipedia.org/wiki/میرزا_کوچک_خان_جنگلی
توضیح اینکه لینک اول که در مورد مشدی هست از منابعیه که طرفدارانش معرفی کردن و لینک دوم در مورد مبارز بزرگ میرزا کوچک:
صرف مبارز بودن دلیلی بر انجام بعضی از کارها نمیشه. یا انجام شدن بعضی کارها رو توجیه نمیکنه و یاغی نمیتونه مبارز باشه هر چند عیار باشه هر چند با دولت شاهی در گیر باشه هر چند نماز بخونه و از محمد (ص) صحبت کنه.
به هر حال خدا ایشون و همه در خاک رفته ها رو بیامرزه.
اگه اشتباهات تایپی دارم ببخشید.
………………………………………………………………………….
سادوا: جناب خواننده گرامی: از یادداشت شما سپاسگزاریم. کاش خودتان را برای ما معرفی می کردید. خواهشمندیم اگر صحبت های آن پیرمرد را ضبط کرده اید (به همراه نام و نشانی اش برای تحقیقات بعدی ما یا دوستان و بستگان مشدی) و یا از دستخط مشدی در آن امامزاده عکسی گرفته اید حتماً برای ما ارسال نمایید.
جمعه ۴ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۰۲:۰۵
بنای قدیمی ان امام زاده مدت ها ست که خراب شده و جاشو به بنای جدید داده. بنا به گفته آن پیر مرد این شعر به خط خود مشدی بر در اون امام زاده نوشته شده بوده.
برام جالب بود که پای مشدی به اون نقطه دور افتاده هم رسیده بوده.
جمعه ۴ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۱۱:۵۹
با سلام و تحیت: سایت محترم سادوا و دوستان موافق و مخالف .
«فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» – پس به بندگانی که اقوال را می شنوند و بهترین و درسترین آن را قبول میکنند بشارت بده.
صاحبان قدرت و ثروت و شوکت هر نوع اعتراض و شورشی را به نام یاغی گیری و شورش و اغتشاش و هزاران نام دیگر سرکوب می کرده اند. بنابراین این واژگان نمی توانند بار منفی و مثبت داشته باشند. سوء تعبیر از این واژگان نمیتواند و نباید به انکار حق قیام و شورش مردم علیه نظامهای استبدادی و بهره کشی منجر شود. در واقع حق شورش و عصیان علیه زورگویی و نابرابری و بهره کشی، ساخته و پرداخته مارکسیستها نیست، بلکه یکی از ارکان انکار ناپذیر حقوق بشر است که در تمام اسناد تاریخی و پایهای حقوق بشر، به طور ضمنی یا با صراحت، بر آن تأکید شده است.
کافی است به اسنادی مراجعه کنید که اعتبار جهانی دارند: مثلا “اعلامیه جهانی حقوق بشر” (مصوب ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ مجمع عمومی سازمان ملل) که مهم ترین سند بین المللی حقوق بشر محسوب میشود، در مقدمهاش (در بند سوم) آشکارا حق “شورش علیه استبداد و ستم” را به عنوان “آخرین راه چاره” به رسمیت می شناسد.
یا اعلامیه استقلال آمریکا که در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ با اعلام جدایی ۱۳ ایالت شورشی از بریتانیا، موجودیت ایالات متحد آمریکا را بنا نهاد و در واقع نخستین اعلامیه حقوق بشر (به معنای امروزی این کلمه) محسوب می شود، صراحتاً اعلام می کند که انسان ها برابر آفریده شده اند و آفریدگارشان به همه آنها حقوق غیر قابل سلبی اعطاء کرده و حکومت ها تا جایی مشروعیت دارند که این حقوق را رعایت کنند و “هر گاه شکلی از حکومت به نابودکننده این اهداف تبدیل شود، این حق مردم است که آن را تغییر بدهند یا براندازند و حکومت جدیدی تأسیس کنند که بنیادش بر آن اصول باشد … “.
این حق شورش در میان نویسندگان قانون اساسی آمریکا چنان مورد تأکید بوده که در متمم دوم قانون اساسی، حق داشتن و حمل سلاح و وجود میلیشیای مردمی، یکی از لوازم “ضروری برای امنیت دولت آزاد” معرفی و غیر قابل نقض اعلام شده است.
گرچه می دانیم که حق مسلح بودن در آمریکا به دلائل متعدد و در گذر زمان، خود به مصیبتی تبدیل شده و جریان های راست آمریکا به مدافعان اصلی آن تبدیل شده اند.
اما این نباید باعث نادیده گرفتن معنا و اهمیت تاریخی این ماده باشد که تأکید آشکاری بود بر حق شورش علیه زورگویی و ستم گری در “منشور حقوق” (Bill of Rights) یا ده متمم اول قانون اساسی امریکا.
همین حق شورش در “اعلامیه حقوق بشر و شهروند” انقلاب فرانسه نیز، مصوب۲۶ اوت، “مقاومت در برابر ستم” را از جمله “حقوق طبیعی و غیر قابل نفی بشر” اعلام می کند.
بنا به آموزه های دین مبین اسلام و فقه شیعه که علمای شیعه بر آن صحه گذاشته اند. مبارزه با ظلم و بهره کشی از بدیهیات فقه شیعه است .
جمعه ۴ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۱۲:۳۴
سلام آقای آزموده. خسته نباشید.
بنده یک پیشنهادی داشتم. در این سایت وزین سادوا بارها به شخص شما و بالادهی ها توسط افرادی مجهول الهویت توهین و افترا شده است. که البته شما آن توهین ها را منتشر نکرده اید. هر کدام از ماها که به اینترنت وصل هستیم یک آی پی منحصر بفردی داریم که شما براحتی به آن دسترسی دارید. شما تنها کافیست تا این آی پی را به مخابرات بدهید تا مخابرات شماره تلفن و تمامی اطلاعات شخصی که با این آی پی به اینترنت وصل شده است را به شما بدهد (البته بعد از تنظیم فرم شکایت از آن فردی که با آن آی پی به اینترنت وصل شده است). به نظر من شما بایستی حتی یکبار هم که شده و برای اینکه درس عبرتی برای افرادی که فکر می کنند بدون پیگرد می توانند در اینترنت توهین کنند پیگرد قانونی یکی از این توهین کننده ها را دنبال کنید. به نظر شخص بنده شما برای شروع می توانید از کیومرث درویش شروع کنید. با تشکر.
…………………………………………….
سادوا: سلام جناب ساداتی عزیز٫ نظر بنده این است که در فضای فرهنگی نمی توان با حکم جلب و پاسگاه و دادگاه افراد را وادار به رعایت احترام و حقوق دیگران کرد. آقای کیومرث درویش نیز فردی فرهنگ دوست و البته متعصب در رابطه با پرور و مشدی پروری هستند و تا حدودی مغرضانه می نویسند و بدون بررسی تبعات نوشته هایش، چیزهایی می نویسند که در وهله اول از انتشار آنها خودداری می کنیم، همانگونه که تابحال دوستان زیادی بر علیه تفکرات یک سویه ایشان نوشته اند و منتشر نکرده ایم. البته پیگیری حقوقی این موضوع یعنی نسبت ناروای « شرور خواندن مردم شریف پرور» به بنده و « تشویش و تحریک مردم پرور بر علیه بنده» جرم مسلم بوده و یقیناً قابل پیگیری قضایی است. لذا این حق را فعلاً برای خود محفوظ نگه داشته ام. هویت شخصی ایشان نیز توسط یکی از دوستان گرامی و فرهنگ دوست پروری برایم فرستاده شده است.
از لطف و پیشنهاد شما سپاسگزارم.
شنبه ۵ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۲۰:۵۷
سلام بر آقای آزموده بزرگمرد فرهنگ چهاردانگه. منم با آقای ساداتی کاملاً موافقم. اگه یه بار به یاوه سرایی های بعضی از بی سوادان فرهنگی جوابی قانونی و دندون شکن داده بشه دیگه کسی جرات نمی کنه به شما و فرهنگ مون و یا حتی به همولایتی هامون توهین کنه. من همه سه تا مطلب شما و یادداشت های خوانندگان رو با دقت خوندم و جایی ندیدم که شما و یا دیگرون مردم شریف پرور را شرور خونده باشین. همونجور که اشاره کردین نسبت دروغ دادن به شما یعنی تحریک کردن مردم پرور که بی خبر از محتوای سایت سادوا هستن که خودش تشویش و تحریک افکار عمومی و جرم سنگینی هم داره. فردا هر اتفاقی برای شما بیفته من یکی آقای کیومرث درویش رو مقصر می دونم. تازه شنیدم ایشون از پایین ده زن گرفته و داماد دوسرشمار هم هست و توی یه صعود هم همراه مون بوده. چه بهتر که ایشون رو توی پایین ده حتماً می بینیم و چشمامون توی چشم هم می افته.
……………………………………………………………………….
سادوا: سلام جناب تواب. آقای درویش هم حق دارند دیدگاه خود را البته بدون توهین و تهمت و بدون تشویش و تحریک افکار عمومی بنویسند و ما نیز با نهایت ادب و احترام به آن پاسخ خواهیم داد. اگر این آقای درویش همان آقای درویش که فرمودید باشند که بنده افتخار آشنایی و هم صحبتی با ایشان را دارم.
چهارشنبه ۹ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۱۴:۰۷
با درود و احترام:
آقای ساداتی فرمودند: «در این سایت وزین سادوا بارها به شخص شما و بالادهی ها توسط افرادی مجهول الهویت (مجهول الهویه) توهین و افترا شده است.» من از اینرو یادداشت های دوستان را دوباره خواندم. هیچ جا توهینی ندیدم. نه به آقای آزموده و نه به شخص دیگر.
آقای ساداتی شما چگونه بر اساس یادداشت های منتشر نشده ی آقای درویش (بنا به گفته آقای آزموده) حکم صادر می کنید و افراد را تهدید می کنید؟ چگونه به خود اجازه چنین کاری می دهید؟
من تصور می کردم گروه سادوا گروهی فرهنگی است و هدف آن نزدیک کردن دل ها و الفت دادن مردمان است. فکر می کردم که ما همه از یک دیار و یک زبان هستیم و هدفمان هم یکی است.
می پنداشتم هدفمان ارتقا فرهنگ و زبان منطقه است که مانند مرغ نیم بسمل در حال جان کندن است. می پنداشتم که هدف سایت جستجوی حقیقت است. نمی دانستم که در پایان دنبال آی پی افراد با نظر مخالف خودمان می گردیم و مخالف خود را تحت ” پیگیرد قضایی ” قرار خواهیم داد و برای ترساندن “بچه” این حق را برای خودمان نگه خواهیم داشت.
آقای ساداتی در ادامه به آقای آزموده پیشنهاد می کند ” که درس عبرتی آنچنانی به مخالف افکار خود بدهد و از آقای درویش شروع کند و بعد خدمت بقیه برسد!!!”. بنده پیشنهاد می کنم ابتدا از بنده ی گودرزی شروع کنید. نیازی به آی پی و گشتن آدرس و غیره نیست و آدرس خودم را می دهم. مجهول الهویه هم نیستم. بپذیریم مخالفان شما هم هویت دارند. ( آن جا که حرف از گفتگو با افراد مخالف نظرتان می شود مجهول الهویه هستند و آنجا که صحبت از درس عبرت دادن به آنها می شود ناگهان شناخته می شوند).
آقای تواب نیز نظر دهنده های مخالف را در توهینی آشکار یاوه سرا و بی سواد فرهنگی می خواند و جالب آنکه همین توهین ها (و تهدیدات همراه آن) در سایت منتشر می شود.
بنده گرچه شأن فرهنگی شما (سایت سادوا و گردانندگان آن) را فراتر از این حرف ها می دانم اما باید عرض کنم، برداشت عمومی خوانندگان پروری این است که مطالب این سایت برای بدنام کردن پرور و پروری ها طراحی شده است.
این برداشت را در تماس هایی که افراد متعدد با بنده داشته اند اظهار داشته اند. شما ناخواسته کلید خصومت اقوام را زده اید و نشانه های آن را میتوان در یادداشتهای تند و تهدیدات آقایان ساداتی و تواب دید. از این رو باید به آقای کیومرث درویش حق داد. و سخن پایانی: جواب بنده به همه تهدیدکنندگان سلام است.
………………………………………………………..
سادوا: دوست گرامی جناب آقای گودرزی. خوشبختانه با خواندن این یادداشت شما به حقایقی جدید دست یافتم.
مستحضر باشید که بنده به دیدگاه آقایان ساداتی و تواب پاسخ مفصل دادم و آنها را رد کرده ام.
اینکه می نویسید «من تصور می کردم گروه سادوا گروهی فرهنگی است و هدف آن نزدیک کردن دل ها و الفت دادن مردمان است » آیا القای این موضوع نیست که گروه سادوا را « گروهی ضد فرهنگی و هدفش را فاصله انداختن دل ها و دشمنی انداختن بین مردم » معرفی کنید؟
اینکه می نویسید «می پنداشتم که هدف سایت سادوا جستجوی حقیقت است » شبهه افکنی و نسبت ناروا دادن به سادوا نیست؟ مگر تاکنون دنبال خلاف جلوه دادنِ «حقیقت» هم بوده ایم؟ لطفاً نمونه ای بفرمایید؟
هر چند در جایی دیگر صداقت بخرج داده و می نویسید «شأن فرهنگی شما (سایت سادوا و گردانندگان آن) را فراتر از این حرف ها می دانم».
جناب آقای گودرزی! کسی «بچه» را نمی ترساند بلکه به او درک واقعیت، داشتن شهامت و اخلاق و احترام یاد می دهد.
آقای گودرزی عزیز! گروه سادوا، شما و یا هیچ خواننده دیگری را تحت پیگرد قرار نداده، مگر اینکه توهین و افترا و تشویش افکار عمومی باشد که در آن صورت، قانون چنین حقی را به هر انسانی می دهد.
بد نیست بدانید که گروه سادوا یادداشت های تند آقای درویش و مخالفانش را منتشر نکرده تا به این جوسازی ها خاتمه داده شود که متاسفانه حضرتعالی با این یادداشت تان دوباره بر این موضع اصرار می ورزید که چنین جو مسمومی می تواند ادامه داشته باشد.
اینکه می نویسید «برداشت عمومی خوانندگان پروری این است که مطالب این سایت برای بدنام کردن پرور و پروری ها طراحی شده است.» واقعاً نوشتن این جمله بدست شما موجب تعجب و تاسف است. همین جمله شما، خود به نوعی تحریک افکار عمومی است. اینکه می نویسید «شما ناخواسته کلید خصومت اقوام را زده اید» و به عنوان نمونه به یادداشت آقایان ساداتی و تواب و درویش اشاره می کنید، نمی تواند حرف درستی باشد. شما از کدام کلید حرف می زنید که دشمنی بین «اقوام» را زده باشد؟ کدام اقوام؟ سه نفر بدون اینکه بدانیم از کدام اقوام هستند سه دیدگاه متفاوت و مخالف در باره یک موضوع دارند، آیا این اختلاف بین اقوام است؟
جناب آقای گودرزی عزیز! شما فردی فرهیخته و مخقق هستید و یقیناً حرف های شما برای خیلی از پروری های محترم می تواند مهم باشد. چرا این حرفها را به ناشر و کتابخانه مجلس شورای اسلامی نمی گویید که چنین کتابی را منتشر کرده است؟ چرا نقل قول بی کم و کاست از یک کتاب مستند را توهین به دیگران قلمداد می کنید ولی اصل کتاب را نه؟
دوست فرهیخته و گرامی جناب آقای گودرزی!
گاهی شنیدن بعضی از حقایق تلخ است از جمله قتل فجیع و ناجوانمردانه پدربزرگم و نیز دایی پدرم بدست یاران مشدی (لطفاً توجه بفرمایید: بدست یاران مشدی) که تلفنی برای شما شرح ماجرا دادم و جالب اینکه حتی یکی از بزرگان شما این اتفاقات ناگوار را از بیخ و بن منکر شد (در تماس تلفنی با من و سند رسمی و مکتوب خواستند)!!! یقیناً شمایان انتظار دارید که همه از مشدی و یارانش دفاع کنند و او را قهرمان مبارزه با استبداد و استوره معرفی کنند که خوشبختانه شمایان در این باره چیزی کم نگذاشته اید و تعصب شما به پرور و مرحوم مشدی قابل تحسین است ولی اگر کسی از قتل دو نفر بدست یاران مشدی (باز هم لطفاً توجه بفرمایید: بدست یاران مشدی) حرفی به میان می آورد؛ پسندیده است که در باره صحت و سقم آن تحقیق کنید.
گاهی «حقیقت» آنچنان عریان و عذاب آور است که حتی بعضی ها نمی توانند آن را باور کنند، لذا لباس شک و تردید و انکار بر قامت حقیقت می پوشانند تا به خود و دیگران بقبولانند که حقیقت یعنی همینی که ما می نویسم، همینی که ما از زبان دیگران می شنویم، همینی که در روستای ما می گویند، همینی که باب طبع ما هست و ….
امیدوارم حضرتعالی با توجه به سوابقی که در زمینه پژوهشهای تاریخی و فرهنگی دارید به موضوعات تاریخی با دیدی فرا منطقه ای بنگرید که یقیناً چنین نیز خواهید کرد.
پنجشنبه ۱۰ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۰۱:۰۲
جناب آقای آزموده.
با تشکر از پاسخ زیبایتان به آقای گودرزی.
سید علی ساداتی.
پنجشنبه ۱۰ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۱۱:۴۳
جناب آ قای آزموده مدیریت محترم سایت سادوا. با عرض ادب و احترام. اینجانب متنی راجع به موضوع آماده نموده بودم که بیانش را پسندیده ندانستم. با توجه به موضوعات طرح شده از سوی دوستان فقط خواستم به عنوان فردی که به مدت ۱۷ سال در مهدیشهر و سمنان ساکنم و با توجه به هم زبانی ارتباط زیادی با پروری ها داشتم آنها را انسانهای نیکو سرشت – مهربان – و به دور از خشونت یافتم. امیدوارم عملکرد افرادی در گذشته و اتفاقات مر بوطه به به پای مردم باسواد و باشعور پرور نوشته نشود.
جناب آقای آزموده؛ جنابعالی و گودرزی هر دو مایه افتخار ما کوه نشینان هستید.
ارادتمند شما شکر
…………………………………………………………
سادذوا: آقا شکر عزیز سلام. یقیناً همانگونه که فرمودید کسی نباید عملکرد افرادی در گذشته را به پای مردم شریف و محترم پرور بگذارد و ما نیز تاکنون از این موضوع به شدت دفاع کرده ایم. بنده نیز با شما هم عقیده ام که مردم شریف پرور « انسانهای نیکو سرشت – مهربان – و به دور از خشونت » هستند. هر چند نمی دانم چرا بعضی از دوستان پروری همچنان در حال گل آلود کردن آب نقد و بررسی هستند و بر طبل توهم و تشویش «توهین به مردم پرور» می کوبند و هیچ پاسخ محترمانه و مستدی را قبول ندارند.!!
سپاسگزار شما می شوم چنانچه مطلب خود را برایم بفرستید تا مطالعه کنم. (هر چند بیانش در سایت پسندیده نباشد).
از ابراز لطف و محبت شما نسبت به بنده و جناب گودرزی سپاسگزارم.
جمعه ۱۱ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۱۸:۱۶
سلام آقای آزموده عزیز٫ من خیلی متاسفم که دوباره وقت گرانبهای شما رو می گیرم. من یادداشت آقای گودرزی رو خوندم و معتقدم هر چقدر شما بعنوان یه فرد فرهنگی به آقایون گودرزی و درویش و سایر دوستان محترمانه تر جواب میدین و می خواین واقعیت های زندگی مشدی رو یادآوری بکنین، آقای گودرزی و درویش دُز بی احترامی و تندگویی و درشت گویی شون بیشتر میشه. این نشون میده که حققت رو باید از لابلای همین حرفای شما و آقای گودرزی پیدا کرد. هر جا شما با منطق و سند از قتل بیگناهان حرف می زنین اونا دقیقاً بر عکسشو میگن و هیچی جز حرفای خودشون رو قبول ندارن.
من به عنوان یه کسی که می خوام حقیقت رو بدونم دوباره سوالای یادداشت قبلیمو مطرح می کنم و آقای گودرزی وظیفه دارن به عنوان یه پژوهشگر به این سوالای من جواب بدن. در غیر این صورت حق ندارن هر بار یه چیزهایی رو مطرح کنن و از جواب دادن طفره برن و فرار رو به جلو بکنن:
اول – چرا در هیچ جای تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ایران در دوره رضا شاه اسم مشدی برده نمی شه؟
دوم – چرا روستای پرور این همه یاغی داشته و اسمشون توی سندها اومده و دوستان پروری دلیل بروز یاغیگری رو ستم خوانین به مردم پرور اعلام کردن در حالیکه اسمی از خوانین و اربابان پرور و کارها و ظلماشون ارائه نمی دن؟
سوم: چرا مشدی که بر علیه خوانین و اربابانی که مال و دسترنج و ناموس مردم را بقول دوستان پروری تصاحب کرده بودن، حتی یک خان و ارباب ستمگر رو اعدام نکرد تا بساط ارباب و رعیتی رو از اون سرزمین بر چینه؟
چهارم: آیا مشدی برای ادامه مبارزاتش بر علیه همین خوانین و اربابان به زنده بودنشون احتیاج داشته تا از اونا پول و اسب و غذا بگیره و بر علیه خودشون مبارزه کنه؟
پنجم – کتابهایی که در باره مشدی نوشته شده سه تا کتاب هستش که دو تا شون یکی هستن «عقاب کوهستان» آقای گودرزی و «مشتی، فرمانروای البرز» آقای نصیری که این یکی همون کتاب آقای گودرزی هستش. اما «رویاهای ببر عاشق» اگرچه کاری تحقیقی و رمان هستش ولی همه واقعیت ها رو توش ننوشته و حتی شنیدم ورثه مشدی پروری، بعد از چاپ کتاب استاد عمادی رو بخاطر نوشتن این کتاب به دادگاه کشوندن. دلیلش هم این بوده که می گفتن به مشدی تهمت زدی و بی حرمتی کردی (طبق شنیده ها).
ششم: آیا کتاب تاریخی دیگه ای هم نوشته شده که به مبارزات مشدی پرداخته باشه و مستند باشه؟
هفتم – چرا دوستان پروری این همه حساسیت برای بازگویی واقعیت های مبارزات مشدی دارن؟ آیا فکر نمی کنین که وقتی برای یه شخصی «تابو» درست بشه، فردا تحقیق پیرامون اون مثل «هولوکاست» جرم بشه؟
……………………………………………………
سادوا: جناب آقای تواب سلام. از محبت شما سپاسگزارم. جناب آقای گودرزی از پژوهشگران توانای خطه پرور هستند و یقیناً به سوالات شما پاسخ خواهند گفت. محترمانه و مستند نوشتن و پاسخ دادن، همواره جزیی از منش سایت سادوا بوده و هرگز حاضر به اساعه ادب به هیچ کس و هیچ قوم و گروهی نخواهیم بود.
یکشنبه ۱۳ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۱۲:۲۰
آقای آزموده عزیز سلام. از اینکه با متانت و خونسردی و مستدل دارین به آقایون پلوری جواب می دین ممنون هستم. دلایلی که این آقایون می آرن، توجیه کردن قتل بیگناهانه. خیلی زشته که بگن در هر مبارزه ای مردم بیگناه کشته بشن چیزی عادیه!! من نمی فهمم اگه این کشته شده های بی گناه از قوم و خویشای خودشون بودن باز هم از این توجیهات می آوردن؟ قتل، قتله مخصوصا اگه بیگناه باشه که بر اساس روایات، عرش خداوند هم به لرزه می افته!!
امیدوارم آقایون پلوری نسبت به قتل بیگناهان اینقدر دست به توجیه نزنن!!
یکشنبه ۱۳ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۱۳:۰۸
سلام آقای آزموده عزیز٫
آقای گودرزی به ساحت انجمن فرهنگی سادوا و اهالی فرهنگ دوست بالاده توهین کردن و نباید بهشون اجازه بدین که توی سایت سادوا به ما توهین بکنه. من به عنوان عضوی کوچک از انجمن فرهنگی سادوا معتقدم که آقای گودرزی باید عذرخواهی کنن.
آقای گودرزی اگه محقق و پژوهشگره قدم رنجه کنن بیان بالاده تا ببینن مردم در باره یاغیان و ظلماشون چه خاطرات تلخی دارن!!
از سایت سادوا انتظار داریم در باره مشدی و دار و دسته اش مقاله های مستندی بنویسه و از خاطرات کهنسالان بالاده و منطقه دوسرشمار در باره یاغیان هم بنویسین.
……………………………………………………………………..
سادوا: سلام آقای دهبندی عزیز٫ در پاسخی که به آقای گودرزی داده ام مفصل به این موضوع که اشاره فرموده اید پرداخته ام. آقای گودرزی نظرش را گفته اند که درست نمی باشد و ما از قشر پژوهشگر و نویسنده انتظار بیشتری در رابطه با موضوعات منطقه ای و نهادهای فرهنگی و مردمی داریم.
پنجشنبه ۱۷ در بهمن, ۱۳۹۲ @ ۲۰:۳۱
با سلام خدمت جناب آقای آزموده و آقای خلیلی
با احترام سوالی از شما و آقای خلیلی دارم. امید وارم به آن پاسخ دهید.
آقای آزموده گرامی! مشدی در بالاده همسری داشته چون شما بالادهی هستید باید از آن بااطلاع باشید اگر امکان دارد نام و نام خانوادگی ایشان را برای بنده بگویید.
آقای خلیلی با سلام اگر می شود لطف کنید و بگوئید قاسم پدر مشدی در چه روستاهای دیگری غیر از کیاسر یاغی گری داشته است.
با تشکر و سپاس فراوان از شما و آقای آزموده
………………………………………………
سادوا: با سلام. یکی از هفت همسر مشدی (همسر چهارمش)، خانم سیده فاطمه بی بی فرزند میرزامهدی عمادی بالادهی ملقب به یاور بوده است.
در صفحه ۲۶ کتاب «مشتی فرمانروای البرز» نوشته عابس نصیری آمده: مشتی سه زن (از هفت زنش) را به دلیل بی عصمتی و رابطه نامشروع با مردی به قتل رساند.
یکشنبه ۲۰ در دی, ۱۳۹۴ @ ۰۴:۰۵
سلام
من نوه ی یکی از سواران مشدی هستم. با شنیده هایی که از مرحوم پدربزرگ و عموی بزرگم بیاد دارم مشدی مبارز علیه رژیم نبود و خط سیاسی مشخصی نداشت. مسلما طالب قدرت بود و حکومت رضاشاه مانع بزرگی براش بود.
اگه بدون تعصب نگاه کنیم مشدی آنقدری که الان ستایش میشه بزرگ نبود. بله، ضعیف کش نبود و به ناموس مردم بی احترامی نمیکرد، ولی مردم دوسش نداشتن و اغلب از روی ترس حمایتش میکردن.
در مورد مرگ مشدی هم آنقدر که تو خاطرم هست و الان میگن، حکومت هیچ نقشی نداشت. خصومت شخصی صمد و ملاعلی محمد و بابعلی با مشدی دلیل قتلش بود و قضیه خیانت و همدستی با ژاندارم ها بی اساسه.
البته تشکیلات مشدی بعد مرگش ادامه داشت تااینکه با گروگان گیری خانواده یاغیها توسط حکومت مضمحل و خطرش دفع شد.
همه اینها خاطرات پدربزرگم بود که از نزدیک دید و برامون گفت. رفرنس دیگه ای ندارم.
پیروز باشید
پنجشنبه ۱۹ در دی, ۱۳۹۲ @ ۲۳:۴۷
سلام جناب آقای آزموده. با توجه به شواهد و قرائن و مستندات موجود در خصوص زندگینامه مشدی به خصوص گفته های افراد کهنسال مناطق مختلف مازندان (دودانگه، چهاردانگه و سوادکوه ) که همگی دلالت بر جوانمردی او دارد پر واضح است که جنابعالی سلیقه ای رفتار کرده و نوشته های موجود شما در ذهن هر خواننده ای تنها غرض ورزی شخصی را تداعی میکند و باید عرض کنم تلاش شما جهت خدشه دار نمودن شخصیت مشدی همانند آب در هاون کوبیدن است. زیرا مشدی تنها به پرور تعلق ندارد بلکه متعلق به تمام مازندران و ایران است همانند میرزاکوچک خان که تنها به گیلان تعلق ندارد. تمام تلاشهای مشدی در جهت گرفتن حق مظلوم از ظالم و همواره جنگ حق علیه باطل بوده است. جای بسی تعجب است که چرا پشتیبان عدالت خواهی اینگونه افراد نباشیم و شما که اهل قلم هستید چرا خواهان بد جلوه دادن شخصیت حق طلبان هستید.
………………………………………………………………….
سادوا: جناب آقای درویش سلام. در این سند که نامی از مشدی پروری برده نشده است؛ پس چگونه حکم قصاص قبل از گناه صادر می کنید و سیل اتهام بسوی بنده روانه می دارید؟ اجازه بدهید بنده ابتدا به موضوع مشدی می پرداختم بعد شما بنده را متهم به «سلیقه ای» و «غرض ورزی شخصی» و «بد جلوه دادن شخصیت حق طلبان» متهم می کردید. این تهمت ها زیبنده شما نیست که با آنها پیش داوری کنید!! بنده نیز کشته شدن دو نفر بی گناه بالادهی بدست یاران مشدی را از زبان کهنسالان شنیدم که از قضا هر دوی این مقتولین از بستگان نزدیکم بوده اند (پدربزرگ مادری و دایی پدرم) و بیان این واقعیت نمی تواند «سلیقه ای و غرض ورزی» از سوی بنده باشد.
البته طرفداران امروزین مشدی همیشه در باره یک بُعد شخصیتش یعنی مبارزات و جوانمردی سخن گفته اند که این تعصب مانع از پرداختن به بُعد دیگر شخصیت مشدی و بررسی عملکرد ایام سی ساله یاغیگری اش شده است.
پیشنهاد می کنم کتاب «مَشتی فرمانروای البرز» که توسط یکی از هواداران جوان مشدی یعنی آقای عابس نصیری (تیلکی) در سال ۱۳۹۱ به چاپ رسیده را با دقت بخوانید، چون چیزهای زیادی دستگیرتان می شود. در صفحه ۸۰ این کتاب نوشته شده: « مَشتی هنگامی که چند نفر بیگناه را در گردنه بَشم اشتباهاً به جای رضاشاه تیرباران کرد و بعد فهمید آنها زائر امام رضا (ع) بودند بسیار متاثر شد و به یاران خود گفت: « به دلیل ریختن خون ناحق، حکومت ما به همین زودی به پایان خواهد رسید». البته نویسنده اشاره نکرده اند که این زوار بی گناه! چند نفر بوده اند؟ طبق شریعت مقدس اسلام، کشتن حتی یک بی گناه نیز قتل عمد محسوب شده و مساوی با قتل نفس همه انسان هاست. این زوار چرا باید کشته شوند؟ چرا مبارز بزرگی مثل مشدی قبل از کشتن زوار که یقیناً در حال حرکت عادی خود هستند نباید دقت کند و دچار چنین اشتباه بزرگی شود؟
حتی این یک نمونه از ریختن خون بی گناهان، می تواند همان روی دیگر مبارزات مشدی باشد که امیدوارم بخوبی به عمق مطلب این کتاب که اتفاقاً نویسنده جوانش چشم بر روی بسیاری از واقعیت های زندگی و مبارزات مشدی بسته و فقط به قهرمان سازی در باره مشدی دست زده، پی ببرید.
حضرتعالی که خود شخصیتی فرهیخته و اهل قلم و مطالعه هستید، بخوبی می دانید که هر کس آزاد است هر شخصیت تاریخی را با سند و مدرک، نقد کرده و به تحقیق و پژوهش دست بزند و برای بنده جای تعجب نیست که چرا بعضی از افراد عمدتاً جوان به یک جنبه از شخصیت مشدی توجه بیشتری داشته و از بررسی روی دیگر شخصیت ایشان که همانا کشتن افراد بی گناه توسط یارانش هست، ابا داشته و یا می خواهند دیگران را با اتهام های واهی از ادامه تحقیق و نوشتن و انتشار باز دارند.
امیدوارم برای بررسی منصفانه شخصیت مشدی به بنده کمک کرده و چنانچه مدارکی تاریخی دارید برایم ارسال نموده تا مورد استفاده قرار گیرد.