وه هم بوره حاج حسن مال دله/ آقای محمد اسماعیل کلانتری نوشته ای را در باره مرحوم حاج حسن دهبندی و بالاده در فضای مجازی (کانال تلگرامی هاوست/ فرهنگ و هنر مازندران t.me/Haavest ) منتشر کرده است که خواندنش خالی از لطف نیست. این نوشته در گروه های مجازی بازخوردی دوگانه داشته و با توجه به اشتباهاتی که آقای کلانتری در برخی جاها داشته است، و با توجه به تماس با برخی از پژوهشگران مازندرانی از جمله دکتر علی رمضانی پاچی (پژوهشگر و استاد تاریخ دانشگاه مازندران)، آقای علی کاردگر بالادهی (معاون پیشین اداره کل ارشاد و مدیر پیشین کتابخانه های استان مازندران) و دکتر امیرحمزه خلیلی واوسری (از شاعران و پژوهشگران مازندران) برای شفاف سازی در باره نوشته آقای کلانتری، بر آن شدم تا مطلبی را در پاسخ و یا تکمیل نوشته آقای کلانتری بنویسم و به رسم ادب از ایشان سپاسگزاری می کنم که در باره بالاده نوشتند. یقینا پژوهش های تاریخی به ویژه اگر مربوط به موضوعی نشکافته و شفاهی باشد، کمی سخت هست. ظاهرا آقای کلانتری از اهالی تویه  و درواز در ۳۰ کیلومتری شرق بالاده (که مردم بالاده این دو روستا را تودِروار می گویند) هستند و مردم آن منطقه نیز بالاده و حاج حسن دهبندی را بخوبی می شناسند. تا دهه ۷۰ سده ۱۳۰۰ خورشیدی، باغداران تودرواری با قاطر و الاغ محصولاتی مانند زردآلو، سیب، قیصی، کشمش و … را از روستای خود به بالاده می آوردند و یا برخی از آنها مانند عباس کامشی و اضغر کامشی در بالاده و هاشم کامشی در روستای قلعه (در ۵۰۰ متری جنوب بالاده) مغازه فصلی خواربار فروشی داشتد و نیز عبدالله کامشی در بالاده مسگری می کرد.

ابتدا نوشته آقای کلانتری را بخوانید و برای سهولت در ارتباط موضوع و پاسخ، هر بخش را با عدد ۱ تا ۷ مشخص کرده ام. مطالبی که در داخل پرانتز بصئرت (سایت سادوا …) نوشته شده به قلم آقای کلانتری می باشد.

 ۱٫ هرگاه مالی حیف و میل شود و صاحب آن از بازیابی‌اش ناامید شود در مازندران می‌گویند ( بورده حاج حسن مال دله). خیلی دلم می خواست که بدانم این حاج حسن کیه؟ از قدیمی ها پرسیدم، گفتند یک حاج حسن دهبندی بود که مال و اموال زیادی داشت و احتمالا خاستگاه این ضرب المثل از اوست. سری به گوگل زدم. مطلب زیر را پیدا کردم. به نظر شما درسته؟

۲٫ حاج حسن دِهبَندی بالادِهی از ملاکین روستای بالاده در منطقۀ دودانگه (قدیم ساری و چهاردانگه جدید) بود که از جمله اقداماتش راه ‏اندازی موتورِ مولّد برق در روستای بالاده بود. او در اواخر دهۀ ۱۳۳۰ زمین‏ های روستای تِروجِن (در شمال غربی بهشهر) را خریداری می ‌کند. پیش از او، زمین‏ های روستا در تملک مالکی قرار داشت که خود ساکن روستا نبود و اهالی روستای مذکور در آن کار می‏‌کردند و بهرۀ مالکانۀ آن را به مالک زمین‌ها پرداخت می‏‌کردند و اعتراضی به وضع موجود نداشتند. اما وقتی که حاج حسن زمین‏‌ها را از مالک نخست خریداری می‏‌کند به واسطۀ این‏که خود از دامداران بزرگ منطقه بود و افرادِ چندی جهت انجام امور دامی و زراعی در اختیار داشت، دیگر نیازی به استفاده از توان کاری رعایا به طور مداوم در زمین ‌های زراعی نداشت و خود به نگهداری و زراعت از آنها اقدام می ‌نمود. لذا این کار به بیکاری اهالی تروجن منجر می‌شود و میان او و مردم روستا نزاع و درگیری بروز می‏‌کند که مسبب دست ‏درازی اهالی به احشام و محصولات زراعی‌اش می‌گردد. این درگیری اکنون در روستایِ تروجن معروف و مشهور است به حاج حسنی سال.

۳٫ حسین شهسوارانی (دادستان وقت مازندران) در خاطرات قضایی سال ۱۳۳۱ شمسی می ‌نویسد: سیدعباس ‌‏خان عمادی (سایت سادوا بالاده: معروف به میرزا عباس خان عمادی) در روستای بالاده، یگانه مالک آن روستا و مراتع گوسفندی آن بود، با حاج حسن دهبندی حَشم‏‌دار بزرگ مازندران و مالک مزرع و مرتع ییلاقی دهبند، (سادوا: دهبند نام روستا نیست بلکه طایفه‌ای در بالاده است و دادستان وقت، به اشتباه نوشته است) کشمکش و اختلاف کهنه و طولانی و خصمانه داشت و یکی از پرونده‌‏های پرحجم و پرغوغایِ سفر هفده روزه به دودانگه، در بارۀ همین اختلاف مراتع بود که آن هم با چند روز توقف در بالاده و روستای دهبند و با همۀ همراهان پس از تماشای چوپان خانۀ دهبندی، خارج از ده و در مرتعی که پایگاه حشم ‌داری او بود و ایجاد محیط آرام و دوستانه بین طرفین و رسیدگی‏‌های لازم قضایی و مذاکرات اصلاحی، سرانجام آن اختلافات دامنه‌دار با مذاکرات اصلاحی با رأی قطعی و لازم‏ الاجرا و مورد قبول و رضایت آنها به صلح و سازش خاتمه یافت.

 ۴٫ حاج حسن دهبندی حشم‏دار بزرگ و سرشناس مازندران، مردی مطلقاً بی‏سواد بود که در چوپانی دوران جوانی به سعی و کوشش خود در حشم‌داری بسیار موفق بود، در چوپان‏خانۀ او خانۀ بزرگ و سادۀ ییلاقی در دو ضلع آن انبارهای پشم گوسفند و لوازم دیگر شبانی و انبار لوازم سگ‏‌های گله و در طبقه بالا در دو ضلع آن عمارت، تعدادی اطاق برای رفت و آمد و توقف‏گاه خود او و فرزندان و دستیارانش با سی نفر چوپان و تعدادی کمک چوپان و رمه‌ داران بود. اسب برای نگهداری و پرورش صدها گله گوسفند و رمۀ اسبان که در حدود پانصد اسب بود. حاج حسن دهبندی خانۀ ییلاقی در روستای سردسیر دهبند (سادوا: منظور بالاده هست) و خانۀ بزرگی در بهشهر داشت با مراتع ییلاقی و قشلاقی فراوان. گله‌های گوسفند و رمه اسب‌ها را در پائیز به مراتع قشلاقی اطراف بهشهر و کنار دریا کوچ می‏داد.

۵٫ در سال‌هایی که مهندس مهدوی خراسانی استاندار مازندران بود برای هزینه کارهای عمرانی بهشهر و ساری از قبیل مدرسه و حمام و درمانگاه از توان گران سرشناس و از حاج حسن دهبندی دعوت کرده بود که کمک مالی بدهند، او به بهانه و عذر تنگدستی، پرداخت و هیچ ‏گونه اعانه و کمک مالی را نپذیرفت و تا مدتی همین سخن تنگ ‌‏نظری او را که مردم شنیده بودند، در ساری بر سر زبان بود. (شهسوارانی، ۱۴۵- ۱۴۶).

۶٫ حاج حسن دهبندی در زمان عصیان یاغی معروف منطقه یعنی مشدی پِلوِری با او درگیرهایی داشت. او در ایام جوانی و حوالی سال‏ های ۱۳۰۹ – ۱۳۱۱ شمسی، چون حاضر به باج‌دهی به مشدی و یارانش نشد به اسارت آنها در می‌آید که با حضور مردم بالاده و درگیری مسلحانه، پس از مدتی رها می‏گردد (سادوا: در این درگیری جوانی به نام محمد کاردگر معروف به محمد زنبیلی بدست مشدی و یارانش با تیر کشته می‌شود).

روایت شفاهی دیگر مبنی بر این است که حاج حسن، چند فرد مسلح را اجیر کرد تا با مشدی پِلوِری به سبب مزاحمت‌هایی که برای وی و سایر مردم بالاده و اموال و گوسفندان‏شان ایجاد می‏کرد، مقابله کنند. ولی مشدی از این موضوع آگاه می‏شود و درگیری‏های خونینی میان آنها اتفاق می‏افتد (رئیسی آتنی، ۱۱۶- ۱۱۸)

۷٫ در خصوص شناسایی دام‏ های موجود در منطقه نیز نقل می‏‌کنند که برای شناسایی دام از نشانۀ داغ استفاده می‏کنند و هر دامدار علامت مخصوص به خود را دارد. عدد داغِ حاج حسن به صورت مورب (=) بوده است.

با احترام/ محمد اسماعیل کلانتری

 نقد سادوا به یادداشت آقای کلانتری/ نوشته: عین اله آزموده

۱٫ در ابتدا نویسنده عنوان می دارد که « هرگاه مالی حیف و میل شود و صاحب آن از بازیابی‌اش ناامید شود در مازندران می‌گویند: بورده حاج حسن مال دله» این ترجمه از یک روایت تاریخی، می تواند در بردارنده موضوعات دیگری هم باشد. نخست اینکه داستان اینگونه بوده است که: حاج حسن دهبندی در روزگار خودش (در نیمه نخست سده ۱۳۰۰ خورشیدی) از بزرگترین مالداران (منظور از مال یعنی گوسفند و اسب و گاو) مازندران و ایران بوده و آوازه اش همه جای مازندران پیچیده شده بود. از جمله اینکه حدود ۵۰۰ راس اسب پرورشی (ایلخی) داشت که هر ساله در بهار و پاییز بین روستای بالاده در ارتفاعات البرز مرکزی و دشت بَسو در شمال بهشهرکه بنه بزرگ و مدرن حاج حسن بود، جابجا می شدند. در یکی از این رفت و آمدها، در نزدیکی یکی از روستاهای بین راه، مردی روستایی در حال تربیت و رام کردن اسب اسب جوان و سرکشِ خود بود که گله اسب های شتابان حاج حسن با چندین سوار از راه رسید و این اسب جوان و سرکش نیز بیقراری کرد و افسارش را از دست صاحبش رها کرده و با سرعت به گله اسب حاج حسن پیوست. صاحب اسب وقتی دید نمی تواند ایلخی حاج حسن را نگه دارد و اسبش را میان از میان ۵۰۰ اسب بیرون بکشد، با خودش گفت: «تِه ئِم بور حاج حسن ِ مال ِ دِلِه» ( تِه یا وِه هر دو استفاده می شود). البته در همین شصت هفتاد سال گذشته، روایت های مختلفی ازین مَثل نقل شده و به آن پرو بال داده اند و یا حتی حاج حسن را از اهالی جویبار!! معرفی کرده اند که همه اینها نادرست است. یک روایت تاریخی باید در بستر زمان و مکان خاص خودش بررسی شود. این مَثل نه از طرف بالادهی ها که از طرف مردم روستاهای دور و نزدیک بکار می رود و منظورشان از دست رفتن چیزی از مال شان هست که اگر از دست من رفته به مال آدم مالدارتری افزوه شود و با گفتن این مثل خودشان را دلداری می دهند.

۲٫ در مورد زمین های روستای تروجن، حاج حسن این زمین ها را خریداری کرده بود و هنوز هم در مالکیت ورثه اش هست و زیر کشت گندم و برنج و سویا و پنبه و … می رود. اکثر زمین های حاج حسن در شمال بهشهر، از جاده دریای چهار فصل به میانکاله در شرق (معروف به پِشت صحرا)، اطراف فرودگاه بهشهر و دشت بِسو و دشت سه پِشتِه تا نزدیکی روستای قره تپه در غرب بود که جزو زمین های بایر و مرتع بود و وی از دولت وقت اجاره بلند مدت (گویا ۹۹ ساله) کرده بود. در آبان ماه ۱۳۵۷ مردم قره تپه در یک حمله شبانه، با نصب عکس محمدرضا شاه پهلوی بر روی تراکتورهایشان (که نویسنده خود شاهد آن بوده است) ، نیمی از زمین های مرتع را شخم زدند و به مالکیت خود در آوردند و بین خود تقسیم کرده و زیر کشت بردند که با توجه به پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن همان سال، شکایت فرزندان حاج حسن به جایی نرسید و در دو سه دهه گذشته نیز بخش هایی از زمین های غربی فرودگاه بهشهر به ساخت شهرک صنعتی بهشهر و زندان و … اختصاص یافت.

۳٫ زمین های بالاده دو بخش دارد: ۱٫ زمین های کشتزاری که بیش از ۵۰۰ هکتار هست و ۲٫ زمین های چراگاهی که بخش وسیعی از دامنه های چهار طرف قله شاهدژ و اطرافش را در بر می گیرد. این زمین ها هیچگاه در مالکیت میرزا عباس خان عمادی یا حاج حسن دهبندی نبوده و زمین های طایفه ای بین پنج طایفه بزرگ بالاده می باشد. در دوره حاج حسن بخاطر داشتن دام زیاد، مرتع و مزرع را اجاره می کردند. هر کدام از این دو نفر زمین های موروثی یا خریداری شده نیز داشتند. میرزا عباس خان از سادات عمادی و اهل روستای وری بود و تابستان ها در باغ و خانه شخصی اش در روستای قلعه (۵۰۰ متر جنوب بالاده) ساکن می شد و در اطراف بالاده هم مقداری زمین کشاورزی داشت. آنچه آقای شهسوارانی گفته اند مربوط به سند دادن به خانه های بالاده می باشد و نه زمین های مزرع یا مرتع که تا چند سال پیش نیز آن سندها دراداره ثبت سنگسر در نزدیکی سمنان بود که به ساری منتقل شده است. احتمالا کسی که از آقای شهسوارانی نقل کرده، این بخش را اشتباه نوشته است. آقای شهسوارانی مدت یک ماه در بالاده و در منزل مرحوم قاسمعلی دیوبند که به قول آقای شهسوارانی « جوانی مردم دار، آگاه به امور زمان و امروزی» بود، اقامت داشت. مرحوم دیوبند (فرزند مرحوم حاج محمد، تولد ۱۳۹۹ درگذشت ۱۳۳۵ محل سکونت و دفن روستای بالاده) که بر اثر تصادفی ساختگی با خودرو در کلکنار چهاردانگه کشته شد. از خدمات ارزنده وی احداث جاده دست کن ماشین رو از فولادمحله تا بالاده  به طول ۱۶ کیلومتر بود. (برای اطلاعات بیشتر در این باره به مطلبی در سایت سادوای بالاده http://sadva.ir/index.php/archives/6456 مراجعه کنید).

۴٫ حاج حسن دهبندی علاوه بر خانه بزرگش در بالاده، خانه و ملک در بهشهر و نیز در بُنه دامداری اش در شمال بهشهر معروف به بَسو داشت که در آن زمان آغل های مدرن سیمانی، حمام و آب انبار، سرویس بهداشتی، انبار آذوقه و موتور برق دیزلی، خانه هایی با سقف شیروانی در بسو ساخته بود (نویسنده موتور دیزل بسو را به چشم دیده اما خراب بود) و حتی روایت است که رضاشاه در سفری به بهشهر از وی تقاضای ۲۰ راس کره اسب برای خود کرده بود (که داستانش را در مجالی دیگر خواهم نوشت). حاج حسن برای رفتن از بهشهر به بشو نیز جاده ای ای شن ریزی درست کرد که در سال ۱۳۵۵ جاده بهشهر به فرودگاه و نیروگاه نکا روی آن ساخته شده است.

۵٫ در باره گفته های مهندس مهدوی خراسانی استاندار وقت مازندران، لازم است این نکته را یادآوری کنم که حاج حسن در بالاده منشاء کارهای عام المنفعه بودند. از جمله ساخت تکیه بالاده که در زمان خود از بزرگترین تکیه های مازندران بوده و هنوز هم پابرجاست. آوردن موتور برق دیزل به بالاده در سال ۱۳۳۹ که به مردم متقاضی اشتراک یک یا دو شعله برق داده شد و تمام کوچه های بالاده از غروب تا نیمه شب روشن بود. هم چنین نزدیک به ۵۰ خانواده از چوپانان و ایلخی چی ها و راننده و تعمیرکار و … در کنارش کار می کردند. اینکه برای ساخت مدرسه و درمانگاه کمک مالی نکرده حتما باید راستی آزمای شود که آیا واقعیت دارد یا خیر!

۶٫ مشدی پلوری یک یاغی بود که در حق مردم بالاده بسیار ظلم کرد. از کشتن دو جوان بالادهی محمد کاردگر (معروف به ممد زنبیلی) و محمد دهبندی (پدربزرگ نویسنده) تا آتش زدن خرمن گندم مردم برای واداشتن به همکاری و سلب امنیت و آسایش و ایجاد رعب و وحشت تا کوچ اجباری مردم بالاده به دشت مازندران و …. چیزی کم نگذاشت. یقینا دفاع حاج حسن و مردم بالاده از خود دفاع مشروع بوده و مشدی یک متجاوز به حریم بالاده بود و خوی تجاوز و یاغیگری اش بر کسی به ویژه مردم بالاده پوشیده نیست. هر چند مردم برخی روستاها وی را می ستایند.

۷٫ در باره شناسایی دام‏ ها در بالاده و مازندران به مطلبی با عنوان « سنت قدیمی داغ و درشم گوسفندان در بالاده/ نوشته: هادی کاردگر و عین اله آزموده  » در سایت سادوا مراجعه کنید:  http://sadva.ir/index.php/archives/13977

با سپاس از جناب آقای علی کاردگر بالادهی (فرزند مرحوم رحمان) که در تماس تلفنی، اطلاعات خوبی در باره این یادداشت به من دادند.

ششم دی ۱۴۰۱

 

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۶ دی ۱۴۰۱
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب

سلام.اوقات بخیر …پاسخی در شان بوده و باید به صورت مستقیم عین این مطلب در گروه تلگرامی هاوست نیز اعمال شود و اکتفا به ادرس اینترنتی سایت سادوا نشود …
اینکه برخی از عزیزان در کانال هاوست بدون مشورت از اهالی فرهنگی یک روستا پیشینه مردمان آن روستا را در معرض قضاوت قرار دهند در هیچ برهه ای از تاریخ نه قابل استناد میباشد نه قابل بهره برداری و نه حتی قابل بیان…امیدوارم بازخورد نگارش جناب کلانتری به ایشان و کارگروه کانال فرهنگی هاوست برسد…
تشکر از شما جناب ازموده

انجمن فرهنگی سادوا گفت

درود جناب دهبندی عزیز٫ این پاسخ را در کانال هاوست و دیگر گروه های تلگرامی مازندران که نوشته آقای کلانتری را منتشر کرده اند بارگذاری کرده ام. این وظیفه همه ما بالادهی هاست که در باره بالاده و بزرگانش بنویسیم و نگذاریم در خلع اطلاعاتی در باره بالاده، دیگران برای ما بنویسند و یک کلاغ چهل کلاغ کنند.