نامه های اول تا چهارم شُکر آتنی مفرد / جناب آقای آزموده، تصمیم گرفتم هر از چند گاهی نامه ای برای شما از زبان برادری کم سواد و پشت کوهی به برادرم که در شهر زندگی می کند، بفرستم و با زبان بسیار عامیانه که مضمون آن دل نگرانی های مربوط به بالاده شامل بعضی از نارسایی ها و کم کاری ها و کمبودها می باشد، مطلبی بنویسم. دوست شما شکِر آتنی مفرد / سمنان ۱۸/۹/۱۳۸۸

…………………………………………………………..

نامه اول: ۱۸/۹/۱۳۸۸ – عین اله عزیز سلام. پس از عرض سلام، امیدوارم ملالی نباشد. همه ما خوب هستیم و مشکلی نیست. در بالاده هوا خیلی سرد است و برف می بارد. مادر زانوهایش درد می کند. می خواستیم او را ببریم دکتر، ماشین نبود چون دیگر مینی بوس ها به بالاده نمی آیند و ماشین دیگری هم نمی تواند در برف بیاید. آق مدیر خیلی نازشان را کشید ولی او همچنان ناز می دهد. مادرمی گوید: (یک چیزی می گوید). راستی وِرزای ما هم گم شده و نمی دانیم کجا رفته!

حسن دایی با قارقارکش به آغوزگاله رفته بود تا کپسول گاز بیاورد. ما به تراکتورش می گوییم قارقارک، حسن دایی و قارقارکش چشم امید ما مردم بومی بالاده هستند. وقتی برگشت دستان پر چروکش از سرما می لرزید. البته عیبی ندارد، چون می خواهد یک روز بالاده منطقه گردشگری بشود و شاهدژ ما هم قدش بلند است. هواشناسی هم گفت بالاخره یک روز آفتاب می شود. دیگر عرضی نیست برای بچه هایت خیلی سلام برسان. دوست شما، شکِر

سادوا : آق مدیر = آقای محمد آتنی مفرد آموزگار دبستان بالاده است. / حسن دایی = حسن اسماعیلی عضو شورای اسلامی بالاده / روستای آغوزگاله در ۱۰ کیلومتری غرب بالاده واقع شده است. / قله شاهدژ با ۲۸۰۲ متر ارتفاع در شمال بالاده واقع شده است.

…………………………………………………………..

نامه دوم: ۲۱/۹/۱۳۸۸ – عین اله عزیز سلام. پس از عرض سلام، امیدوارم حالت خوب باشد. انشاالله حال خانم و فرزندانت نیز خوب است. ما هم خوب هستیم. جای نگرانی نیست. زانوهای مادر نیز کمی بهتر شده است. تنها نگرانی او پیدا نشدن وِرزا و نکاشتن تیم می باشد. همان گونه که در نامه قبلی نوشته بودم ورزای ما پیدا نشد همه جا را گشتیم از « شیت » گرفته تا « مِوارک شاه »  و « شیه دره »  و … حتی تا « عالیکلاه » و «‌ ایلال » هم رفتیم. مثل آب شده و در زمین فرو رفته و هیچ سر و پوستی از او پیدا نشد. بعضی وقتها مادر می گوید: عیبی ندارد رفع بلا بوده است. گم شدن ورزا همچنین باعث شده تا تیم نکاریم چون کاشتن تیم دردسر دارد. میرشکار و دشتبان و… می خواهد. خاله می گوید « دِدا جان اینجور نگو چون زمین همه کاله می شود و باید دوباره مرحوم سیدعلی اکبر زنده شود و صد بار آهن را سر کند ». اگر راستش را بخواهید ته دل خوشحال هستم، چون باید « شوپه » و « دِرو » می رفتم، حالا دیگر نمی روم. حالش نیست. دیگر عرضی ندارم بجز سلامتی شما.

تقدیم به روح بلند برزگران، میرشکاران، خرمن چی های بزرگ بالاده. چه آنان که زنده اند و چه آنان که رخ در نقاب خاک کشیده اند. آنان که به رحمت خدا رفته اند: مرحوم میریعقوب ساداتی، مرحوم حاج میرجمال ساداتی، مرحوم حاج مصطفی ساداتی، مرحوم میرحمید ساداتی، مرحوم میررحیم ساداتی – مرحوم ابراهیم آتنی، مرحوم پیر ولی اسدالله، مرحوم ولی شهریاری و … روحشان شاد. و آنان که زنده اند: حاج نعمت توبه، ولی الله شیردل، سید جعفر ساداتی، ولی کاردگر ( شابک علی )، حاج سید علی ساداتی، کربلایی میرمسیب ساداتی، میرعباس ساداتی و … انشاالله خداوند به آنان عمر با عزت عطا فرماید. دوست شما، شکِر

سادوا : وِرزا = گاو نر که برای شخم زدن زمین گاوآهن به آن می بستند/ تیم= تخم گندم و جو / شیت، مِوارک شاه و  شیه دَره = مراتع ارتفاعات اطراف بالاده / روستای عالیکلا در ۱۵ کیلومتری شمال بالاده و روستای ایلال در ۱۵ کیلومتری غرب بالاده واقع شده اند. / دِدا = خواهر / زمین کاله = زمین کشاورزی که پس از چند سال نکاشتن به زمین بایر تبدیل می شود/ مرحوم سیدعلی اکبر، آهنگر قدیم بالاده که گاوآهن و دیگر ابزار آهنی روستا را می ساخت/ شوپه= شب پایی دادن در زمین کشاورزی برای محافظت از حمله گرازها / میرمسیب ساداتی در تاریخ دوم خرداد ۱۳۸۹ به رحمت خدا رفت.

…………………………………………………………..

نامه سوم: ۱۱/۱۰/۱۳۸۸ – مدیر محترم انجمن فرهنگی بالاده. با عرض سلام. پس از عرض سلام، امیدوارم حال جناب عالی خوب و خوش بوده باشد. اگر احوالی از ما خواسته باشید الحمدالله خوب هستیم و دعاگوی جان شریف شما، مادر هم حالش خوب است و درد پایش با بستن پوست تازه و گرم قربانی پای عَلمِ مُحرّم کمی بهتر شده. راستی امسال محرم با شور و حال و سوز خاصی در منطقه برگزار شد. خیلی ها از دشت و شهرهای اطراف به کوه آمدند. شما هم آمده بودید. با یک دوربین، عکس های زیادی از مراسم عزاداری را ثبت نمودید. ما از دیدن تان خوشحال شدیم. راستی آق مدیر می گوید عین اله کلی کتاب کمک آموزشی برای بچه های دبستان آورد. آق مدیر می گوید کتابها از موسسه گاج بوده است. آق مدیر می گوید: عین اله همیشه آدم را غافل گیر می کند. آق مدیر می گوید عین اله جوانی است که قلبش برای بالاده و بالادهی می تپد. بچه های دبستان هم از دیدن کتاب ها خیلی خوشحال شدند. برای همسر و فرزندانت سلام برسان.

زیاده عرضی نیست جز سلامتی شما /  منتظر دعا و سلام بعدی من باش / دوست شما، شکِر

…………………………………………………………..

نامه چهارم: ۲۹/۱۰/۱۳۹۰ – عین اله عزیز سلام. امیدوارم حالت خوب و خوش بوده باشد و انشاالله خانواده ات نیز سر حال و بی ملال باشند. اگر احوالی از حقیر خواسته باشید خوبم و به دعاگوئی جان شما مشغول. از خداوند بزرگ می خواهم که درد پایت کمتر شود تا بتوانی به راحتی راه بروید. ما هم خوب هستیم.

مادر حالش بد نیست. درد زانو امانش را بریده. جایت خالی یکی از گوشتی ها را کُشتیم با پوست گرم، پایش را بستیم. مادر می گوید کمی درد پایش کمتر شده است. با دنبه هم شب ها زانویش را چرب می کند. راستی عین اله عزیز، شنیدم شهر ساری تعداد مساجدش کم است، حسینیه نیز به اندازه کافی ندارد، سینما ندارد، تئاتر شهر ندارد، تالار ندارد و … چون کیاسر همه اینها را به اندازه کافی دارد، افراد خیّر چهاردانگه یک مجتمع فرهنگی و مذهبی در ساری بنا نهادند خیلی خوشحال شدم.

زیادی کم حواس شدم! یادم رفته بود برایت بگویم امسال بر سر پنجه رفتن گاوها بگو و مگو بین اهالی صورت گرفت و مدت زیادی گاوها ول بودند و گالش نداشتند. مادر ناراحت بود و می گفت: گرگ گاوها را می خورند. من دلداری اش دادم، اما ته دل خوشحال شدم اگر همه گاو ها را گرگ بخورد. چون از گاوها خوشم نمی آید. آنها شاخ دارند. کوچه و خیابان را کثیف می کنند و از پرچین می پرند. اگر گاو نداشتیم من هم بیکار بودم و آن وقت به ساری می رفتم و یک دیزی از آن سنگی هایش می خوردم و با دیگر همولایتی های مقیم ساری درد دل می کردم.

خیلی زبان درازی کردم. مرا ببخشید که وقت شما را گرفتم خدا نگهدار شما. دوست شما شکِر

سادوا: گوشتی= گوسفندی نر که برای مراسم قربانی و یا عروسی و کارهای خیر در نظر گرفته شود.

 …………………………………………………………..

 سادوا: آقای شُکر آتنی مفرد فرزند مرحوم ابراهیم اهل بالاده که چند سالی است در سمنان شاغل هستند، چند نامه برای سایت سادوا نوشته اند و قرار بوده که تعداد این نوشته ها بیشتر شود تا در سایت سادوا منتشر شود. در این مطلب، متن ۴ نامه ایشان که از سال ۱۳۸۸ تاکنون نوشته شده را منتشر می کنیم تا به امید خدا نامه های دیگری از ایشان و سایر دوستان بالادهی دریافت کنیم و این روش را در پیش بگیریم که از وطن آباء و اجدادی مان بنویسیم و برای دیگران به یادگار بگذاریم. سادوا برای انتشار نوشته های شما همولایتی های گرامی و دست به قلم اعلام آمادگی می کند.

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۳ بهمن ۱۳۹۰
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب

ba salam namehay besiar jaleb v khandani bod az shoma aghay azmoude ke raval khobi ra dar sayt khod pish gerefteid tashakor mikonam
به فارسی از سادوا/ با سلام. نامه بسیار جالب و خواندنی بود. از آقای آزموده که روال خوبی را در سایت خود پیش گرفتید تشکر می کنم. / فرزاد عمادی

ساداتی تیله بنی گفت

شکرجان سلام. خیلی خوب بود ولی خیلی خوب بود که از زبان نجبیه خاله نامه بنویسی. انسان سرشار لذت می شوداز کلمات محلی فارسی گونه آنها و یا فارسی محلی آنان. چندین داستان از زبان محلی که می خواهند به زبان فارسی صبحت کنند دارم ولی جرات نوشتن آنرا ندارم چونکه شاید عده ای این کلمات ساده و از ذهن سالم و دل بی غل و غش اهالی بومی را تکیه کلام کنند و نامی بر آنان نمایند که رنج آور است. ولی برای من خیلی زیبا است. مثلاً وقتی مادری در مقابل مامور سرشماری سال ۸۵ می گفت: اِما(ما) پنج نفِر در خانه هستیم. مِنو اَغصِر(اصغر) و وِنِه پیئِر (پدرش) و دِتا (دو تا) کیجا. اغصر جان یِتّا(یکی) خُوردی (نوزاد) دارد که اسمش مَندلی ءِ (محمدعلی) وِنِه پیئِر گرفت . دِنِه(دیروز) که خَر را هِمِه (هیزم) بار کرد وِنِه(اورا) دَس را چُو (چوب) لاش (برید) داد. یِتّا(یکی) کُنِه جِل (پارچه کهنه) رِ (را) گرفت دستش را بندید (بست) و الی آخر که خیلی زیبا است. آقا شکر از زبان گَت نِنا تِلوِن کلماتی دارم که الان اکسیر است. البته می خواهم این داستانها را دسته بندی کنم و یک اسمی برایشان بگذارم. شاید نامش را بگذارم کلام های پاک با گویش (مارسی) یا (محلرسی) مخلوطی از محلی و فارسی و شاید چیزی دیگر.
شکر جان نامه های تو مرا خیلی به حرف آورد و زیاده گویی کردم و از آقای آزموده هم ممنونم. برای خانواده سلام برسان
………………………………………….
سادوا: جناب ساداتی تیله بنی عزیز٫ زبان تبری خصوصاً گویش تبری مردم منطقه ما بسیار نکته های ظریف و بدیعی دارد که فقط با نوشتن است که دیده می شود.
موقع نوشتن ما مجبور می شویم به تک تک حروف یک واژه توجه کنیم و پس از نوشتن است که شیرینی آن پدیدار می شود.
شما بنویسید و ما استقبال می کنیم . از این نترس که کسانی آن را به سخره بگیرند.

سلام آقایان گرامی. دومی نامه سرشار از انرژی بیئُه. ایشاالله اینتی بنویشتن دِنبالِه دارِ بوئه تا اِتّا کِمِه اَمِه ریگ اِتّا وا بووئِه. مِن کِه تَهِ دِل جِ (همه رِ با کسره بَخوندین) خنده هاکاردمِه. سربِلِند بوئین .
…………………………..
سادوا: اَگِه « سرشار از انرژی » رِ اَمِه زِبُن بَنویشتوئی، خارِکـتِه بیـئِه. رَفِقُن و همولایتی ها اَگِه هَمینی بَنویسِن و مِن ویستی راهی هاکُنِن، سادوا دِلِه یِلمِه. تِنِه خانابِدُن

عین اله عزیز سلام امیدوارم حالت خوب باشد. متشکرم که نامه های مرا پاره نکرده ودور نریختید. تصمیم گرفتم من بعد نیز برای شما دعا و سلام ….
…………………………….
سادوا: جناب آقای آتنی سلام. نامه های شما را بر چشم گذاشتم که بوی تو و بالاده را می دهد.
برای خوانندگان گرامی عرض می کنم که شما نامه پنجمی را برای من فرستادید و من آنها را نگه می دارم تا وقتی تعدادشان ۴ تا شد در سادوا منتشر می کنم. ببخشید که چنین کردم. برای همه بالادهی ها و کبک هایش سلام برسانید.

سلام برادر شکر عزیز٫ نامه های سرشار از محبت و احساسات شما اشک را در چشمان ما جاری ساخت و مطمئن باشید دل تمام مردم منطقه که در مازندران و تهران و سمنان و … ساکن هستند به یاد شما چند خانواری که در ۵ روستا ماندگارند، می تپد. امیدواریم روزی آبادانی بیشتری را در منطقه شاهد باشیم، از درمانگاه و جاده و دکتر. بخاطر صبر و تحمل سختی ها، از همه کوه دَویگارها سپاسگزاریم .

با سلام و خسته نباشید خدمت همه دوستان و دست اندر کاران این سایت. بنده چند سال پیش جهت تهیه نقشه ۱:۲۵۰۰۰ زمین شناسی اقتصادی وارد منطقه دوسرشمار شدم و با استقبال گرم اهالی مواجه شدم. این گرمی استقبال به حدی بود که پایه گذار دوستی و ارتباط چندین ساله با مردم این منطقه به خصوص خاله نجیبه و فرزندان ایشان شد. از خداوند قادر متعال برای ایشان سلامتی و بهروزی خواستارم. ارادتمند شما