سفرنامه گردشگری چهاردانگه؛ داشته ها و نداشته ها/ بخش دوم/ نوشته و عکس: عین اله آزموده/ مقصد بعدی ما منطقه دوسرشمار (شامل روستاهای بالاده، پایین ده، تیله بن، قلعه، میرافضل و واوسرنو) چهاردانگه بود که منطقه ای بسیار زیبا و گردشگرپسند است. در دوراهی دارپشت (ابتدای جاده ورودی شهر کیاسر) توقف کردیم تا از تنها نانوایی کنار جاده ایی اطراف کیاسر نان تهیه کنیم. بعضی از دوستان از باغ گیلاس کنار نانوایی گیلاس خریدند و بعضی ها هم در قهوه خانه، املت خوردند. (سفرنامه گردشگری چهاردانگه؛ داشته ها و نداشته ها/ بخش اول).

از روز گذشته که توفان و باران شدیدی شروع به باریدن کرده بود، برق و به دنبال آن تلفن محلی و آنتن های موبایل بالاده نیز قطع شده بود و من بی خبر از این موضوع٫ به سختی به بستگانم در بالاده زنگ زدم و فقط شنیدم که گفتند برق قطع است و دیگر امکان برقراری ارتباط بوجود نیامد. با بخشدار چهاردانگه تماس گرفتم که موبایل شان در دسترس نبود. وقتی موبایل آقای بخشدار در دسترس نباشد یعنی در حال سرکشی از منطقه ای است که موبایل در آنجا آنتن ندارد. قصد داشتم در مدتی که دوستان در صف نانوایی ایستاده اند، به بخشداری کیاسر بروم و ایشان را ببینم و دیداری تازه کنیم. ناچار برایشان پیامک فرستادم و درخواست پیگیری قطعی برق را هم نمودم.

قهوه خانه قدیمی دارپشت که هنوز هم مشتریان قدیمی خود را دارد

کمی جلوتر از دارپشت به سمت بالاده و نزدیک کارخانه آرد، نیسان وانتی در حال بیرون آوردن سواری پیکانی بود که در داخل گل و لای سیل دیشب گیر کرده بود. در دو طرف این جاده نیز کشتزارهای گندم و جو، جالیز صیفی جات، جنگل ها و تپه ماهورهای سرسبز واقع شده است.

کمک به خودرویی که در سیل دیشب گیر کرده است

پس از طی جاده زیبای آسفالته به سمت روستای لالا و خُلِرد، حدود بیست دقیقه بعد به «کاردکِلا دره» رسیدیم و از اینجا تا روستای سیاوش کِلا، جاده سربالایی تند و شن ریزی است. متاسفانه مدت چهار سال است که ۲۵ کیلومتر از این مسیر تا بالاده به معضلی برای اهالی ۱۳ روستای منطقه نرماب دوسر تبدیل شده است. نه اداره کل راه استان مازندران عزم جدی برای بهسازی و آسفالت این جاده دارد و نه پیمانکاران توان و تمایل کار کردن با شرایط بی پولی و وضعیت آب و هوایی منطقه که شش ماه از سال بخاطر یخبندان باید کار را تعطیل کنند! برای بهسازی و آسفالت این جاده سال هاست که اهالی این منطقه دچار مشکل هستند و حتی تا دفتر رئیس مناطق محروم و معاون رئیس جمهور دولت دهم و معاون وزیر دولت یازدهم نیز رفتند و شکایت و پیگیری کردند و مسئولان اداره کل راه استان مازندران نیز هر از چندی، دستی به جاده می کشند و وقتی سر و صداها خوابید، دوباره وضعیت بدتر از قبل می شود. انگار اداره کل راه استان این منطقه را جزو استان مازندران نمی داند تا در قبال مردم محروم و زحمتکش این دیار احساس مسئولیت نماید و قدری از مشکلات جاده ای آنها بکاهد! هر بار وعده و وعید و از عمل خبری نیست. بی جهت نیست که عده ای سعی می کنند از این بی مسئولیتی مدیران استانی مازندران سوء استفاده کرده و مردم به تنگ آمده از محرومیت را برای پیوستن به استان همجوار تحریک نمایند! به نظر می رسد تا به شخص رئیس جمهور شکایت نبریم این مشکل هم چنان باقی خواهد بود. حتماً گوش شنوایی برای شنیدن دردهای کوچک مردم محروم این منطقه وجود خواهد داشت.

پس از ورود به روستای  سیاوش کِلا، اتوبوس در پیچ ۹۰ درجه و سربالایی و لغزنده گیرکرد، سی و دو نفر مسافر آن پیاده شدند و راننده به سختی توانست از پیچ عبور کند. در ادامه مسیر تا روستای آغوزگله وضعیت جاده چندان بد نبود و برای عبور اتوبوس مشکل چندانی نداشتیم. اما مشکل ما از روستای آغوزگله به بعد شروع شد. در طول مسیر صدها کامیون شن و قلوه سنگ توسط پیمانکار در یک طرف جاده ریخته شده و مسیر فقط برای عبور یک خودرو امکان پذیر است. از وسایل راهسازی پیمانکار هم خبری نبود و احتمالاً پس از بازدید دو هفته قبل آقای میرشفیعی معاون وزارت راه  و شهرسازی، کارجاده نیز رها شده و یا این پیمانکار هم به خاطر نپرداختن پول، پروژه را نیمه کاره رها کرده است. وضعیت جاده بگونه ای است که اگر در پیچی دو خودرو به هم برسند شاید تصادف هم اتفاق بیفتد و یکی ناچار است ده ها متر دنده عقب برود تا در جایی مناسب، خودروی روبرویی بتواند از کنارش به سختی رد شود. سنگ های بزرگ ریخته شده در جاده مانع عبور اتوبوس بود و هر چند ده متر می بایستی چند نفر پیاده می شدند و سنگها را از سر راه بر می داشتند. در جنگل شاکِل (نزدیک بالاده) دو خودور از دوستان بالادهی را دیدیم که به خاطر سرمای هوا و قطع بودن برق در حال برگشتن به ساری بودند.

وقتی نزدیک روستای آغوزگله رسیدیم، آقای امینی بخشدار چهاردانگه زنگ زدند و گفتند « پیگیر وصل شدن برق بالاده هستم ». از جناب امینی بخاطر تماس و پیگیری شان صمیمانه تشکر کردم، چون هنگامی که دو ساعت دیگر به بالاده رسیدیم، برق بالاده و سایر روستاهای منطقه دوسرشمار وصل شده بود.

از دوراهی دارپشت تا بالاده حدود یک ساعت و نیم راه است ولی اتوبوس این مسیر را سه ساعته رفت. در نزدیکی بالاده نیز وضعیت جاده به مراتب بدتر شد. کف جاده خاکی بر اثر رفت و آمد خودروها از یک مسیر، گود شده و لاستیک خودروهای سبک در دو شیار عمیق جای چرخ ها گیر می کند. در هنگام عبور از «گت دره» در جنوب غربی بالاده و بخاطر نداشتن پل بر روی رودخانه، سپر اتوبوس به کف جاده گیر کرد. هر چه تخته سنگ زیر لاستیک اتوبوس ریختیم، باز هم مشکل پا بر جا بود. دوستان بالادهی و قلعه سری به کمک ما آمدند وآقای امین آتنی مفرد بیل و کلنگ آوردند و پس از یک ربع تلاش، اتوبوس از رودخانه عبور کرد.

کف اتوبوس در «جاده – رودخانه»ی گت دره بالاده گیر کرده است

متاسفانه سال گذشته نیز همین گروه با اتوبوس به بالاده آمده بودند و همین مشکل را در همین مکان و تیله بن دره  داشتیم و علی رغم تاکیدم به مدیر محترم گروه مبنی بر سفر با مینی بوس، این مشکل بار دیگر تکرار شد. گاهی توجه کردن به توصیه های راهنمای بومی برای گردشگران در جلوگیری از بروز چنین مشکلاتی می تواند مفید باشد.

پس از عبور از گت دره، به آقا سیروس راننده اتوبوس که خیلی هم ناراحت و خسته شده بودند، گفتم که برای بوجود نیامدن مشکل بیشتر و گیر نکردن در داخل روستای بالاده، اتوبوس را در دشت «قلعه پشت» بگذارد. کوله پشتی ها و تعدادی از اعضای گروه را از فاصله ۶۰۰ متری تا بالاده که سربالایی نیز هست، با ماشین سواری آقایان اسماعیل نیک قلعه و وحید اسماعیلپور (عضو محترم انجمن فرهنگی بالاده) در چند نوبت منتقل کردیم. از این دوستان عزیز (آقایان آتنی، اسماعیلپور و نیک قلعه) نیز باید سپاسگزاری نمایم تا گوشه ای از محبت هایشان را جبران کرده باشم.

اعضای گروه را در حسینیه بالاده اسکان دادیم و آقای حسن اسماعیلی نیز بخاری هیزمی را روشن  کردند. وقتی ناهار را خوردیم و استراحت کردیم، گروه را برای بازدید از آبشار بندگاه به درون مسیر رودخانه داخل گت دره در غرب بالاده بردم. این بازدید هم برای آشنایی گروه با طبیعت بکر منطقه و هم تمرینی برای صعود فردا به شاهدژ بود.

آبشار بندگاه با حدود ۱۳ متر ارتفاع که از بارندگی دیروز پرآب شده است.

کنار آبشار بندگاه

شب هنگام، آقای تخیری مسئول گروه از علاقمندان به صعود شاهدژ ثبت نام بعمل آوردند که تعداد ۱۲ نفر برای صعود اعلام آمادگی کردند. اعضای گروه صعود، ساعت ۴ صبح جمعه ۱۶ خرداد بیدار شدند و پس از ادای نماز صبح و صرف صبحانه در ساعت ۵ و ۲۰ دقیقه با نیسان وانت آقای محمدرضا رضوی و به رانندگی آقای سیداصغر ساداتی به سمت دامنه شرقی قله ۲۸۰۲ متری شاهدژ حرکت کردند. ساعت ۶ صبح به گردنه «کَمِرسَر» رسیدیم و از وانت پیاده شدیم. یک دستگاه نیسان وانت دیگر متعلق به آقای سیداصغر ساداتی بخاطر بارندگی دیروز و بسته شدن جاده، در اینجا رها شده بود و معلوم بود که تعدادی کوهنورد، شب را در زیر چادر اتاقش گذرانده اند. هر چند لاستیک زاپاس اش روی زمین افتاده بود ولی چیزی از وسایل ماشین کم نشده بود.

قله «مِرادکوه» در سمت شرقی ما بود و پوشیده از سبزه و گل و گیاه. کمی به سمت شمال و محل خئل و کومه های چوپانان قدیمی  بالاده ( که امروزه دیگر اثری از آن برجا نمانده!) راه پیمویم و سپس به سمت شمال غربی و جنگل و گردنه «بارینگ نو» و به سوی قله شاهدژ رهسپار شدیم و من به عنوان «بلد راه» جلوتر از گروه حرکت کردم.

قله مِرادکوه در شرق گردنه کمِرسَر

در طول مسیر به سمت گردنه «بارینگ نو» با زیباترین مناظر جنگلی در نور صبحگاهی روبرو شدیم. همه جا سرسبز و بلبلان و چکاوک ها نغمه سرایی می کردند. کمی بالاتر از کمرسر، از داخل درختچه ای، گراز بزرگ سیاه رنگی بیرون پرید و گریخت و در پشت تپه ها ناپدید شد.

عبور از میان جنگل صبحگاهی، پایین تر از گردنه بارینگ نو

رد پای خرس در گردنه بارینگ نو که ساعتی قبل از اینجا گذر کرده بود.

پایین تر از گردنه بارینگ نو

حرکت آهسته و نرم گروه باعث شد که تا غار «کالُم مال» در ارتفاع ۲۷۵۰ متری قله شاهدژ را بدون استراحت برویم. ساعت هشت صبح و در هوایی صاف که از شدت وزش باد، سوز سردی داشت بر بلندای قله شاهدژ رسیدیم. اعضای گروه کمی استراحت کرده و عکس یادگاری گرفتند. بنده نیز چند دقیقه ای در باره اسطوره شناسی و ویژگی های طبیعی و تاریخی قله شاهدژ و روستاهای اطراف برای همراهان صحبت کردم. سعی کردم با موبایل با دوست عزیزی در کشور کانادا که سال گذشته در صعود به شاهدژ با ما همراه بودند تماس بگیرم ولی ظاهراً تماس با خارج کشور در بالای قله امکان پذیر نیست.

عکس یادگاری بر بلندای قله شاهدژ. جای همه دوستان عزیز و همنوردانی که نتوانستند در این صعود شرکت کنند، خالی بود.

انفجار بخشی از تحته سنگ های بالای قله شاهدژ با دینامیت. ضمن محکوم کردن این انفجار که به نابودی بخشی از صخره های مرمرین قله شاهدز منجر شده است، متاسفانه این عمل زشت توسط کسانی انجام می گیرد که در پوشش گروه های طبیعت گرد و کوهنورد و در اصل برای یافتن گنج حتی به صخره های سخت بالای قله هم رحم نمی کنند. سال گذشته نیز تخریب انفجاری کوچکتری در کنار این انفجار مشاهده شده بود.

قله دماوند از فراز قله شاهدژ در فاصله ۲۰۰ کیلومتری غربی

ساعت هشت و نیم به سوی محل توقف نیسان در گردنه کمرسر حرکت کردیم. در طول مسیر، هر لحظه بر زیبایی های طبیعت افزوده می شد. در صعودهای قبلی که با گروه کوهنوردی سادوا همراه بودیم، در سکوت کامل می رفتیم و بر می گشتیم و از صدای پیچیدن باد در برگ های درختان، صدای بلبلان و پرندگان لذت می بردیم ولی در این صعود، دوستان همنورد آواز می خواندند، بلبلان و پرندگان در شاخه های درختان تنومند و کهنسال گردنه «بارینگ نو» ارکستر بزرگی راه انداخته بودند. از دوستان خواهش کردم که لحظاتی را « برای احترام به طبیعت سکوت کنند و از شنیدن صدای بلبلان لذت ببرند». تا کمرسر را در سکوت پیمودیم.

قارچ سفیدرنگ بر بدنه درختی کهنسال . پایین تر از گردنه بارینگ نو. دست طبیعت یا دست انسان این تصویر را که شبیه به اسکلت سر می باشد، خلق کرده است؟

نوشیدن از آب گوارای چشمه ای کوچک در کمرسر، البته به روش ما اهالی بومی منطقه.

کمی پایین تر از کمرسر و در بلندی های چشمه سادوا، مقداری گیاه آویش (اُورشیمِک یا اُوشیمک به زبان تبری) برای سوغات چیدیم و در اطراف چشمه سادوا از گل ها و گیاهان عکس گرفتیم و ساعت ۱۱ صبح به بالاده رسیدیم. جا دارد از آقای رضوی و ساداتی برای بردن و برگرداندن گروه و صرفه جویی در وقتمان صمیمانه تشکر کنم.

آبگیر زیبای سادوا در دامنه جنوبی قله شاهدژ

قرار شده بود بقیه اعضای گروه که در بالاده ماندند به سرپرستی سرکار خانم قربانی برای گلگشت به سمت دامنه قله شاهدژ و دیدن آبگیرهای سادوا و قارقچال حرکت کنند ولی به دلایلی به سوی غرب بالاده و جنگل های شاکِل رفته و هم زمان با ما به بالاده برگشتند. پس از جمع و جور کردن کوله پشتی ها و وسایل، اعضای گروه سوار اتوبوس شدند تا از طریق جاده واوسر به دوراهی فولادمحله و جاده آسفالته سمنان – ساری برسند که فقط ۱۴ کیلومتر طول دارد.

نگرانی ام برای گیرکردن اتوبوس در رودخانه تیله بن دره و درست در جایی که سال گذشته نیز گیر کرده بود، دیری نپایید که به واقعیت تلخی تبدیل شد. درمانده بودیم که چه کنیم. از یک طرف تجربه ای مشابه در سال گذشته داشتیم و منطقاً چنین اتفاقی نمی بایست تکرار شود و از طرفی اتفاقی بود که افتاده و حال باید چاره ای اندیشید. از آقای نظری قلعه که در کارگاه بلوک زنی کنار رودخانه مشغول کار بودند بیل و فرغون گرفتیم و هر چه سنگ و بلوک شکسته و الوار بود، زیر چرخ های اتوبوس گذاشتیم. همه تلاش کردند تا زودتر از این رودخانه عبور کنیم. اما سپر کوتاه اتوبوس به زمین گیر می کرد و ممکن بود شکسته شود و خسارت ببینید. آقای نظری لطف کرده و به آقای موسوی تیله بنی راننده تراکتور بیل مکانیکی (که در بالاده بودند) زنگ زدند و گفتند که فلانی می گوید به کمکش نیازمندیم.

کف اتوبوس این بار در «جاده – رودخانه»ی تیله بن دره گیر کرده است

تا زمانی که آقای موسوی از بالاده به تیله بن دره بیاید از آقا سیروس راننده اتوبوس خواهش کردم تا با هم برای بازدید ادامه جاده و شیب آن به سمت روستای میرافضل برویم. تا روستای میرافضل را رفتیم و جاده مساعد بود. در مسیر برگشت و در گردنه «پلنگ خاک» خودروی حاج آقا شیخ علی فولادی را دیدم که با خانواده و پسرش آقای دکتر کاظم  فولادی در حال رفتن به سمت جاده آسفالت و تهران بودند. با ایشان احوالپرسی و کمی صحبت کردم و از دیدن هم خوشحال شدیم.

در طول مسیر رفت و برگشت، حال راننده اتوبوس چندان مساعد نبود و دلداری اش دادم تا کمی آرام گرفت. زمان رفت و برگشت ما حدود نیم ساعت طول کشید. وقتی کنار اتوبوس برگشتیم آقای موسوی هم رسیده بودند. به خانم ها گفتیم که مسیر جاده را به سمت میرافضل پیاده بروند تا اتوبوس در سربالایی تند مسیر، سبکتر باشد.

تلاش راننده تراکتور و اعضای گروه با امتحان کردن راه های مختلف مثل پر کردن کف رودخانه از خاک و گذاشتن سنگ و الوار زیر چرخ های اتوبوس و هر بار شکست خوردن، ادامه یافت و در نهایت با گودبرداری کف جاده و پس از شکسته شدن سپر جلوی اتوبوس به نتیجه رسید و ساعت سه و نیم بعدازظهر به سوی جاده آسفالت حرکت کردیم. در نزدیکی دو راهی  فولادمحله، دوست عزیزم شاعر فرهیحته واوسری آقای امیرحمزه خلیلی را دیدم که با خانواده اش به سوی واوسر می رفت که با یکدیگر احوالپرسی  و قدری هم صحبت کردیم. یک سالی می شد که ایشان را ندیده بودم.

در دوراهی فولادمحله از دوستان گروه کوهنوردی بخاطر تحمل سختی ها و کمبودهای رفاهی عذرخواهی و خداحافظی نمودم و آنها به سمت سمنان و تهران رفتند و من به سوی ساری و بهشهر تا به خانواده ام سر بزنم.

هنوز کمی از مسیر را طی نکرده بودم که یکی از اعضای گروه تلفن زد و گفت که موبایلم را داخل حسینیه بالاده جا گذاشتم. با آقای سیداصغر ساداتی در بالاده تماس گرفتم و از ایشان خواهش کردم تا همه جای حسینیه را بگردد و موبایل را پیدا کند. ایشان اعلام کردند که بیرون روستا مشغول کار کشاورزی هستم. با این حال کارش را نیمه کاره رها کرده و نیم ساعت دیگر زنگ زدند که موبایل را پیدا نکردم. یک ساعت دیگر همان عضو گروه زنگ زدند که به احتمال زیاد موبایلم پشت تخته سنگی که دیروز فلان جا روی آن نشسته بودم افتاده است. با نشانی هایی که دادند حدس زدم باید در «کوردره» در غرب بالاده باشد. این بار به آقای حسن اسماعیلی زنگ زدم و خواهش کردم که آن حوالی را در کوردره بگردد و یک ساعت بعد زنگ زدند که گوشی را پیدا کردند. دنبال کسی می گشتم که از بالاده به بهشهر بیاید و در نهایت دوست عزیزم آقای اسفندیار (علیرضا) کاردگر از اعضای محترم شورای انجمن فرهنگی سادوا و گروه کوهنوردی سادوای بالاده، دو روز بعد گوشی را در شهر نکا به من تحویل دادند. بنده نیز روز دوشنبه ۱۹ خرداد، گوشی را در کرج تحویل صاحبش دادم. از همه این دوستان که در پیدا کردن و تحویل دادن گوشی زحمت کشیدند صمیمانه سپاسگزارم.

***

سفرنامه چهاردانگه به پایان رسید ولی بحث گردشگری همچنان ادامه دارد. چهاردانگه ظرفیت های بالقوه ای در خود دارد و لازم است تا این ظرفیت ها شناخته و روی آن سرمایه گذاری مادی و معنوی صورت گیرد.

الف: داشته های گردشگری چهاردانگه با توجه به ناشناخته بودن و واقع شدن در منطقه ای دور افتاده بسیار زیاد است:

۱ . داشتن منابع طبیعی شامل جنگل های بکر، پارک ملی کیاسر(شاهدژ)، منطقه حیات وحش چهارنو با گونه های منحصر بفرد گیاهی و جانوری، چشمه سورت، قله شاهدژ، دریاچه الندان، دریاچه چورت، دشت شقایق واوسر، گندمزارهای زیبا، کشاورزی با محصولات صیفی، رودخانه ها و چشمه سارهای فراوان، معماری روستایی، جنگل های بدون رطوبت و ….

۲ . داشتن مردمانی مهربان، دلسوز، مهمان نواز و ساده زیست و پاکدل و دوست داشتنی، نیروهای تحصیلکرده و بافرهنگ، و بالطبع مسئولان بومی که از بین همین مردم برخاسته اند و آستین همت برای توسعه وابادانی چهاردانگه را بالا زده اند.

۳ . واقع شدن بین دو ناحیه خزری مازندران و کویری سمنان و دارا بودن اقلیم و جغرافیای منحصر بفرد.

۴ . داشتن راه ارتباطی آسفالت به شهر ساری در دشت مازندران، شهرهای دامغان و شهمیرزاد و سمنان در استان سمنان و کویر مرکزی ایران.

۵ . داشتن رستوران های محلی کنار جاده ای با انواع غذاهای محلی و …

ب . از نداشته های چهاردانگه همین بس که متاسفانه باید این بخش را با این همه سرمایه های مادی و معنوی در زمره مناطق توسعه نیافته و «محروم» قرار دهم:

۱ . جاده های روستایی از وضعیت مناسبی برخوردار نیستند، به ویژه در نزدیکی چشمه سورت، دریاچه الندان، منطقه نرماب دوسر و دوسرشمار که در این سفرنامه نیز بدان اشاره شده است. این مشکل اولین مانع برای تبدیل چهاردانگه به قطب گردشگری و اکوتوریسم در مازندران می باشد.

۲ . یکی دیگر از مهمترین مشکلات مناطق گردشگری چهاردانگه به ویژه چشمه سورت نداشتن متولی و مدیریت می باشد (که متاسفانه به همین خاطر در حال تخریب شتابنده است). این مشکل بدترین نوع از آسیبی است که به این اماکن بکر وارد می شود.

۳ . نداشتن امکانات رفاهی حداقلی مثل سرویس بهداشتی و یا قهوه خانه محلی و رستوران در مناطق گردشگری مثل چشمه سورت، دریاچه های الندان و چورت.

۴ . نداشتن تابلوهای راهنما برای دسترسی به مناطق گردشگری مثل چشمه سورت، دریاچه های الندان و چورت و سایر مناطق و روستاها. این مشکل به ویژه در شب و هوای مه آلود برای گردشگران غریبه بسیار آزاردهنده است. هم چنین نداشتن تابلوهای هشدار کنار جاده ای و رانندگی نامطلوب بعضی از رانندگان باعث شده تا جاده کیاسر به جاده ای خطرناک و پرتصادف تبدیل شود.

۵ . وقتی مکانی مثل چشمه سورت با شهرت جهانی اش، متولی نداشته باشد، بالطبع اطلاع رسانی در باره اهمیت پاکیزه ماندن این مکان ها نیز صورت نخواهد گرفت. بی تعارف بگویم عموم گردشگران ایرانی مخرب طبیعت و اکوسیستم شکننده آن هستند. در کنار این عامل، بی توجهی مسئولان دولتی استان را نیز باید اضافه کرد که یا قدرت تصمیم گیری در باره مدیریت این اماکن گردشگری را ندارند و یا در برابر تخریب طبیعت و زیبایی های طبیعی سکوت پیشه کرده اند. هر چند در دو سه سال اخیر تلاش های زیادی از سوی بخشدار محترم چهاردانگه و شوراها و اهالی روستاهای اروست و قلعه سر و …  برای مدیریت این اماکن صورت گرفته ولی مشکل نداشتن متولی هم چنان باقیست.

۶ . حمل و دپوی زباله های شهر ساری در بخش چهاردانگه شاید بیشترین لطمه را به وجهه فرهنگی، زیست محیطی و گردشگری این دیار زده باشد که واقعاً هر چه بیشتر فریاد می کشیم کمتر گوشی از مسئولان آن را می شنود و جوابگو هست. مسئولان استان مازندران، شهرستان ساری و بخش چهاردانگه باید به این مهم توجه کنند که در قانون اساسی تصریح شده که محیط زیست امانتی در دستان ماست و باید برای فردای این کشور، سالم بماند. با این روشی که مسئولان ساری و استان در تخریب طبیعت چهاردانگه در پیش گرفته اند به زودی باید مجلس ترحیمی برای محیط زیست چهاردانگه بگیریم.

 پ . چند سطری نیز در باره ویژگی های فرهنگی مردم بخش چهاردانگه بگویم تا گردشگران با توجه به این مولفه های مهم پای در این وادی بگذارند.

۱ . در همه جای دنیا، وقتی بحث گردشگری روستایی پیش می آید اولین مولفه، احترام گذاشتن به زبان، آداب و سنن، باورها، فرهنگ و قوانین نانوشته محیط های بومی و روستایی است. رعایت شئون انسانی، اسلامی، اخلاقی و احترام گذاشتن به حریم مادی و معنوی مردم روستا یکی از وظایف مهم مهمان نسبت به میزبان است. وقتی مردم دیاری مثل چهاردانگه می بینند که گروهی گردشگر از شهرهای مختلف با فرهنگ های گوناگون مهمان آنها شدند با جان و دل خود را موظف می دانند در خدمت آنها باشند، حتی اگر کار و زندگی خود را رها کنند (همانگونه که در این سفر سه روزه نیز نهایت لطف آنها را دیده ایم)، بیشترین توقع شان، لبخند رضایت بخشی است که بر لبان مهمانشان دیده شود. گردشگران نباید از موضوعات خیلی کوچک مثل سپاسگزاری، تقدیر، رعایت اصول مذهبی و اخلاقی، احترام به باورها و فرهنگ روستائیان غافل شوند. این مردم، با فرهنگ و اعتقادات خود که برایشان بسیار هم ارزشمند است، زندگی می کنند و نباید این مولفه ها را نادیده گرفت.

۲ . احترام به مادر طبیعت از دیگر مولفه های گردشگریست. رعایت سکوت به ویژه در مناطق زیادی از چهاردانگه که منطقه حیات وحش و پارک ملی می باشد، امری لازم و ضروری است. وقتی گردشگران و کوهنوردان در داخل جنگل سر و صدا راه می اندازند، حیوانات وحشی به سمت بیرون جنگل و دشت فرار کرده و سر از جاده و کشتزار در می آورند و در آنجا نیز یا با خودرویی تصادف می کنند و یا بدست شکارچیان غیرمجاز شکار می شوند. نسل حیوانات وحشی چهاردانگه (مانند خرس، گرگ، پلنگ، مرال، شوکا، بز و کَل، قوچ و میش، قرقاول، کبک، گراز و … ) در حال انقراض بوده و یا بعضی از گونه ها از این دیار رفته اند.

زمین وسیعی که توسط گله گرازها در گردنه کمرسر بالاده شخم زده شده است.

۳ . امروزه بنا بر دلایلی که آشکارا و پنهان همه از آن آگاه هستیم، حفظ محیط زیست شعاری رنگ و رو رفته شده و متاسفانه هر جا تابلوی هشدار نصب شود، آن مکان بیشتر کثیف خواهد بود. این وظیفه تک تک گردشگران است که زباله های تولیدی خود را در طبیعت رها نکنند و آن را به سطل زباله اولین شهر مسیرشان منتقل نمایند.

تابلوهای اداره کل محیط زیست مازندران در کنار دریاچه الندان

۴ . آگاهی از اقلیم و جغرافیا، وضعیت آب و هوا، نقشه راه و انتخاب وسیله نقلیه مناسب به همراه لوازم شب مانی مثل چادر و کیسه خواب و … می تواند سفر خوشی را برای گردشگران در بخش چهاردانگه رقم بزند.

***

مناطق گردشگری و طبیعت بکر و ریبای دیار کهن چهاردانگه را قدر بدانیم و از این زیبایی ها برای آرامش روان خود و آسایش اهالی بومی استفاده ببریم.

سفرنامه گردشگری چهاردانگه؛ داشته ها و نداشته ها/ بخش اول

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۲۸ خرداد ۱۳۹۳
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب

من دارم فکر میکنم که اگر مارکوپولوی مرحوم، رهبری این گروه را داشت، با این همه مشکل همان روز اول به ایتالیا برمیگشت! اما با صبر، حوصله و استقامتی که در شما سراغ دارم همه گروه را سالم به مقصد رسانده و بازگرداندید!

ماجرای انفجار شاهدژ واقعاً تاسف آور هست!! اینکه چطور ملتی با خودش چنین میکند.
نکاتی که گوشزد کردید جالب و قابل توجه هستند. چاپ یک دفترچه کوچک با مجموعه ای از تذکرات برای مطالعه کوهنوردان و گردشگران بسیار مفید خواهد بود.
لطف جناب آزموده همیشه شامل حال همه ما و بقیه هموطنان هست. برای ایشان و همه زحمتکشان و عزیزان دوسرشماری آرزوی سلامتی و بهروزی دارم.
………………………………………….
سادوا: سلام جناب بهزادپور عزیز سلام. اول اینکه جایتان در این سفر و به ویژه در بالای قله شاهدژ بسیار خالی بود . دوم اینکه همه ما یک مسئولیت های نانوشته ای در برابر طبیعت داریم که موظف به انجام آن هستیم.
از ابراز لطف و بزرگواری شما بسیار سپاسگزارم. ارادتمند/ آزموده.

م. عالیشاه / اروست گفت

سلام آقای آزموده مدیر محترم سایت سادوای بالاده. خسته نباشید با این همه دغدغه فکری و احساس مسئولیت.
به نظرم تا چشمه سورت و شاهدژ از صفحه گیتی پاک نشدند، کمپین حمایت از این دو مکان را ترتیب دهیم تا مردم نسبت به حفظ طبیعت چهاردانگه و آثار مخرب حضور گردشگران بی مسئولیت بیشتر آگاه شوند و احساس مسئولیت کنند:
۱ . کمپین حمایت از قله شاهدژ با حضور دوستداران طبیعت از روستاهای اطراف شاهدژ با محوریت روستای بالاده و مدیریت شخص شما. هم چنین با مشارکت گروه هایی از کوهنوردان و NGOها و دوستداران طبیعت. در این کمپین تلاش شود تا قله شاهدژ به عنوان یک اثر طبیعی به ثبت برسد.
۲ . کمپین حمایت از چشمه سورت با حضور همه دلسوزان و دوستداران این چشمه منحصر بفرد و با محوریت روستاهای اروست و قلعه سر و مدیریت فرهیختگان دلسوز این دو روستا و نهادهای علمی و دانشگاهی و NGOهای فعال در زمینه حفظ میراث طبیعی.
با این روندی که در پیش داریم و حضرتعالی نیز در گزارش سفرنامه خود بخوبی به آن اشاره فرمودید، دیری نخواهد گذشت که حسرت و آه و افسوس جایگزین دیدن زیبایی های چشمه سورت، دریاچه الندان، دریاچه چورت، قله شاهدژ و طبیعت زیبای این منطقه خواهد شد.
آقای آزموده! اگر امروز اقدامی موثر انجام ندهیم، فردا دیر است.
……………………………………………………………..
سادوا: آقا یا خانم عالیشاه. سلام. از پیشنهاد ارزنده شما سپاسگزاریم و استقبال می کنیم. شاید این پیشنهادهایی که فرمودید و امروزه در جهان و به ویژه در فضای مجازی نیز امری متداول و تاثیرگذار می باشد، بتوان هم توجه ایرانیان را به در خطر بودن این چشمه زیبا و سایر مناطق طبیعی ایران جلب کرد و هم برای حفظ و مدیریت آنها کمک گرفت.
سپاسگزار شما می شویم چنانچه شماره تماسی برای ما بفرستید تا بیشتر با شما مشورت کنیم. با احترام. آزموده.

حامد خلیلی ازنی گفت

با سلام خدمت دوست عزیزم جناب آقای آزموده. از اینکه تمام همت خویش را در معرفی دیارمان چهاردانگه به خرج می دهی سپاسگزارم.

نعمت لایزال الهی در بخش چهاردانگه بی شمار و توجه مسئولین به آن اندک. فرهیختگان و صاحب منصبان چهاردانگه ای هم دیار خود را ترک و بعضاً آن را فراموش کردند وگرنه این همه نیروی انسانی توانمند و صاحب منصب از بخش چهاردانگه در استان و کشور اگر همت می نمودند چنین رنج جانکاه نباید امروز آزارمان می داد. به امید اینکه همه مثل شما دل در گرو این بهشت روی زمین یعنی چهاردانگه داشته باشند.
………………………………………………
سادوا: دوست گرامی آقای خلیلی عزیز٫ از لطف شما بسیار سپاسگزارم و امیدوارم همه ما اهالی چهاردانگه بتوانیم با همت هم و با کمک مسئولین برای آبادانی دیار آباء و اجدادی مان گام های موثری برداریم.

محمدرضا دیمیونی بالادهی گفت

با سلام. از خواندن سفرنامه جذابتون خیلی لذت بردم. پابپای شما تا اوج شاهدژ آمدم و صدای بلبلان مست را شنیدم.

عین اله جان! مِن تِه حوصلِه رِه بِلاره. خادا تِره خارِ تَن هادِه

درود بر آقای آزموده
ممکن است آموزگاران خود را در زمینه های زیر بفرمایید؟

* صبوری را از که آموختید ؟
*پابرجایی و در کنار یاران ماندن را در کدام پیشگاه آموختید ؟
* کدام استاد به شما ذره بین زیبایی سنجی داد؟
* کدام دوست به شما آیین دوستی آموخت ؟
* از کدام گرامی، بوم و کلک و رنگ رنگین نگاری را هدیه گرفتید ؟
* کدام یار شاه کلید گشایش سختی را به دست شما سپرد؟
* آسمانها ، کدام ستاره را در زادروزتان به نام شما کردند و نورش را به زمین فرستادند؟
* کدام فرهنگ در دامان خود اینگونه غیرت و شیرمردی را پرورید؟

از عکسها و ریز بینی هایتان بسی مشتاقی و مهجوری دریافتم. زندگی به کامتان …..
…………………………………..
سادوا: درود بر دوست گرامی ام بهاری همیشه بهار. سوال هایی بسی سخت کرده اید و امیدوارم جواب هایم را بپذیرید:
- صبوری را از طبیعت (البته چندان هم صبور نیستم!!)
- پابرجایی را از کوه هایی همچون شاهدژ
- ذره بینی را از استاد طبیعت وقتی ریزترین گل ها و موجوداتش به زیبایی حق حیات دارند.
- آئین دوستی را از دوستان عزیزی چون شما که دستانم را در دستان مهربانشان گرفتند
- بوم و کلک و رنگ را از طبیعت وقتی بوم رنگینش هر نقاش چیره دستی را به تحسین وا می دارد
- از یارانی چون شمایان آموختم که هر قفلی، کلیدی دارد.
- دعا می کنم ستاره بخت همه خوبان در زادروزشان پرفروغ باشد
- فرهنگ اصیل ایرانی که در دل خود، خرده فرهنگ هایی چون فرهنگ دیار کوهستانی ما را ارج نهاده، در دامان خود هر فرهنگ دوستی را می تواند پرورش دهد.
و سر آخر همه اینها را مدیون استادانی هستم که به من آموختند آموختنی ها را.
از لطف بهاری شما سپاسگزارم. لبان تان بیش از گذشته خندان باد.
ارادتمند و دوستدار شما/ آزموده