نکاتی پیرامون مقاله ی « شرحی بر همایش در سایه سار چنار قلعه » / علی نظری / پس از اجرای همایش در سایه سار چنار کهنسال قلعه گمانه زنی ها و نظرات مختلفی در مورد این همایش که اکثراً مثبت بوده و اعتقاد به برگزاری خوب و تاثیر مثبت این همایش داشتند انجام گرفت. نقدهایی هم بر این همایش وارد شد که آن هم محترم، قابل بررسی و لازم بود. در این میان آقای مهندس عین الله عالیشاهی بیشترین و مهمترین نقد را در باب این همایش نگاشته اند.

از آقای عالیشاهی برای نوشتن نقد های ایشان و همچنین تحلیلی که از همایش در سایه سار چنار کهنسال قلعه داشته اند سپاسگزارم. این نقدها و نوشته ها مطمئناً برای برگزاری همایش های این چنینی در آینده راه گشا خواهد بود و آن چه که مهم است این است که نقدهایی که دوستان زحمت می کشند و در وب سایت های منطقه می نویسند از سر دلسوزی است و در واقع نگاه و دیدگاهی است که از آن مقوله در ذهن خود ترسیم کرده اند و دوستان دیگر نباید با نقد کسی به تندی برخورد کنند، که اگر چنین باشد باید لحظه ای فکر کنند که اگر این لحن تند را در مورد شما به کار ببرند چه خواهید کرد؟

حضور پرشور مردم دوسرشمار در پای چنار کهنسال – عکس از : علیرضا شهابی – ۲۳ تیر ۱۳۹۱

اینجانب مطلبی که پس از خواندن متن آقای مهندس عالیشاهی ( شرحی بر همایش در سایه سار چنار قلعه ) که در وب سایت انجمن فرهنگی تلسی انتشار یافته بود، به ذهن کوچکم خطور کرده را بیان می کنم .  البته آقای  مهندس عالیشاهی استاد بنده بوده و من قصد ندارم تا مطالب ایشان را نقد کنم ، بلکه می خواهم تا با این کار روحیه ی نقد و تحمل آن را در بین نویسندگان و خوانندگان رسانه های مجازی منطقه تقویت کنم و معتقدم که این کار موجب پویایی و رشد فرهنگ منطقه ی دوسرشمار ( روستاهای بالاده، پایین ده، تیله بن، قلعه، میرافضل، واوسر نو ) خواهد شد.

در اینجا نکته هایی که از تحلیل آقای عالیشاهی از همایش در سایه سار چنار کهنسال قلعه در ذهن اینجانب ایجاد شده است بیان می کنم :

۱- در مورد انتخاب مکان مناسب برای اجرای همایش در سایه سار چنار کهنسال قلعه حق با آقای عالیشاهی است. مطمئناً مکانی مناسب تر از پای چنار برای این همایش متصور نبود، مضاف بر این که این مکان با نام انتخابی برای همایش تناسب زیادی داشت و همچنین با خاطراتی که آقای زائری عنوان کردند و شعرهایی که در وصف چنار سروده و خوانده شده بود، این مکان برای یاد آوری خاطرات گذشته ی دور و نه چندان دور دوستان از چنار کمک زیادی می کرد.

۲- انتخاب نام همایش به عنوان « در سایه سار چنار کهنسال قلعه » ممکن است از وجوح مختلف قابل بررسی باشد. اول از همه باید بگویم که این نام از میان چندین نام دیگر و نظر خواهی از تعدای از اعضای انجمن های فرهنگی تلسی و سادوا از طریق ایمیل انتخاب شده است و دوستان این دو انجمن به اتفاق رای به نام گزاری همایش به این نام داده اند. نظر بنده از معنی و مفهوم نام انتخاب شده برای همایش با تعبیری که آقای عالیشاهی از معنی و مفهوم نام همایش داشته اند متفاوت است. معنی سایه که مشخص است، ولی تعبیری که آقای عالیشاهی از معنی سار داشتند فکر می کنم درست نباشد. سار در لغت ممکن است چند معنی داشته باشد ولی به نظر من معنی سار در عبارت « سایه سار » محدوده و ناحیه است. یعنی محدوده ای که سایه ی شیئی در اطراف آن می افتد به عبارت ساده تر محدوده ای از اطراف شیئ که از نور آفتاب در امان است. در این عبارت ( در سایه سار چنار کهنسال قلعه ) سار به این معنی به کار برده شده است. اما مسئله ای که از نظر من بسیار مهم و ضروری است و البته نظر شخصی بنده می باشد و نه انجمن های فرهنگی سادوا و تلسی این است که درخت چنار در واقع بهانه ای برای اجرای همایشی فرهنگی و بومی بوده تا بتواند اینچنین اهالی محترم منطقه ی دوسرشمار را دور هم جمع کند و شور و شعف فراوانی بین شان به وجود آورد، وگرنه چنار نیاز به بزرگداشت ندارد و در واقع این ما هستیم که به چنار برای آینده و یاد آوری خاطرات گذشته نیاز داریم و دلیل بنده برای موافقت با این نام ( در سایه سار چنار کهنسال قلعه ) برای این بود که همایش در سایه سار و زیر سایه ی چنار باشد و به بهانه ی چنار نه برای چنار. در پایان این بخش باز هم تاکید می کنم که این نظر شخص بنده بوده و نظر انجمن های فرهنگی تلسی و سادوا نمی باشد.

۳- مسئله بعدی اینکه درست است که انجمن های فرهنگی تلسی و سادوا بانیان و برگزار کنندگان این همایش با شکوه بودند ولی اینکه انجمنی را بر انجمن دیگر در برگزاری و پذیرفتن نقش در این همایش برتر بدانیم شایسته نیست زیرا بسیاری از کسانی که برای این همایش زحمت کشیدند اصلاً عضو انجمن های تلسی و سادوا نبوده و صرفاً با عشق و علاقه به فرهنگ بومی منطقه ی خود اقدام به یاری رسانی به همایش در سایه سار چنار کهنسال قلعه نمودند و به حق نقش به سزایی در بهتر برگزار شدن آن داشتند. از جمله کسانی که برای این همایش زحمت کشیدند و کمتر مورد توجه قرار گرفتند بانوان منطقه بودند که آشپزی همایش را به عهده داشتند. این مادران و خواهران عزیز فقط از روستای قلعه نبوده و از روستای پایین ده نیز مادران و خواهرانی برای تهیه ی آش و به ویژه تهیه نان محلی زحمت کشیدند که جا دارد از همه ی آنها تشکر و قدر دانی کنیم. همچنین باید بپذیریم که دوستان و عزیزانی که با حضور پرشور خود در این همایش شور خاصی به آن داده بودند، بهترین کمک کننده و یاری رسان به این رویداد فرهنگی به نظر بنده بزرگی بودند و مطمئن هستم که دوستان انجمن های فرهنگی تلسی و سادوا با بنده هم عقیده باشند.

 

۴- نکته ی بعدی اینکه آقای عالیشاه فرمودند که : « مردم منطقه از شور و شوق مردم قلعه تاثیر پذیرفته از مراسم، بهره مند شدند و ساعاتی را در وضعیت نشاط و شادی به سر بردند، ولی از آن پیوند قوی ای که این مراسم با مردم قلعه برقرار کرده بود بر خوردار نبودند » این عقیده شایسته نیست که مردم قلعه را بانیان و برگزارکنندگان این همایش بدانیم و دیگر دوستانی که از روستاهای دیگر حضور یافته بودند را مهمانان همایش. در واقع همه ی کسانی که در این همایش حضور داشتند مهمان دل های گرم و با صفای یکدیگر بودند و قلعه و پای چنار تنها مکانی برای پیوستن دل های این عزیزان به یکدیگر بود. تنها مردم قلعه نستند که خاطراتی از چنار دارند و چنار تنها برای قلعه نیست و در واقع قلعه میزبان این چنار کهنسال است، همانطور که امامزاده میرافضل و شاهدژ و چهارنو و … برای همه ی مردم منطقه است. همانطور که عرض کردم چنار تنها بهانه ای برای نزدیکی و وحدت اهالی خوب منطقه ی دوسرشمار بود و این همایش که با نام چنار برگزار شد، به خوبی توانست این وحدت و یکدلی را در بین همه ی اهالی ایجاد کند. وقتی که به دور چنار حلقه ی اتحاد زده بودیم از دیدن حلقه ی بزرگی که ایجاد شده بود شگفت زده شده بودم و از اینکه می دیدم از هر روستا بیش از اندازه ای که ما انتظار داشتیم، دست در دست یکدیگر داده و بدون اکراه و بی میلی،حلقه ی اتحادی بزرگ تشکیل داده بودند، آن لحظه برای من لحظه ی با شکوهی بود که هرگز فراموش نمی کنم. در واقع این چنار بود که باعث نزدیکی دل همه ی اهالی روستاهای منطقه ی دوسرشمار شد و این مهمترین موهبتی است که چنار و دیگر مظاهر مذهبی و فرهنگی ما برای همه ی ما به ارمغان می آورند. برای همین است که می گویم چنار نیاز به بزرگداشت ندارد و این ما هستیم که به اثرات مثبتی که مظاهر مذهبی و فرهنگی مان برای ما ایجاد می کنند مانند امام زاده میرافضل، شهدا، شاهدژ، چنار، پیر درویش و پیراسیو و … نیاز داریم.

در پایان از دوستان و عزیزان به ویژه آقای مهندس عالیشاهی که با نقدها و نکاتی که پیرامون این همایش نگاشته اند تشکر و قدردانی می کنم و مطمئن هستم که این نقد ها و نکات می تواند برای هر چه بهتر برگزار شدن همایش های مشابه در آینده همچون چراغی در دست بانیان برگزاری اینچنین همایش هایی باشد. و از دوستان دیگری که دستی بر قلم دارند هم تقاضا دارم تا نظر و عقیده ی خود را در مورد این همایش و راههای بهتر برگزار شدن همایش های بعدی بنگارند.

 والسلام/ علی نظری / یکی از مدیران وب سایت دوسرشمار

۱۳ مرداد ۱۳۹۱ نقل ازسایت دوسرشمار

 موضوعات مرتبط ……………………………………………………….

گزارش تصویری همایش در سایه سار چنار کهنسال قلعه

نقدی بر تلسی و همایش در سایه سار چنار کهنسال قلعه (نقد ۱) / عین ا… عالیشاهی

نقدی بر تلسی و همایش در سایه سار چنار کهنسال قلعه (نقد ۲) / عین ا… عالیشاهی

شرحی بر همایش در سایه سار چنار قلعه / مهندس عین الله عالیشاهی

 

 

authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاريخ : ۱۳ مرداد ۱۳۹۱
entry نظرات دیگران در مورد این مطلب

اقای ازموده با سلام
توضیحات بجا و رسایی فرمودید. ولی از همایش در سایه سار چنار تنها نقدی که شده از طرف آقای مهندس عالیشاهی بوده و غیر وی کسی از این همایش نقدی به میان نیاورده و همه کسانی که نقد آقای عالیشاهی را خوانده اند این نقد را نقض کردند. نقد هم خوب است اگر به دور از هرگونه تناقض و تنها برای بهتر شدن مسئله ایی باشد. اگر دقت کرده باشید هیچ یک از خوانندگان نقد آقای عالیشاهی را به جا ندانسته و آن را یک استنباط شخصی تلقی نمودند من هم احترام خاصی برای آقای عالیشاهی قائل هستم امیدوارم هر جا هستند موفق و سربلند باشند

یک دوست بدون حاشیه گفت

با سلام خدمت همه خوانندگان مطالب نقد و طعنه آمیز آقای عالیشاهی که در این چند روزه با واژگان غریب و طلبکارانه در پی اظهار وجود شخصی بودند و سعی داشتند که حق السهم خود را از مردم دریافت دارند که این ترفند به بار ننشست اما این بار در مقام مقایسه دو انجمن بر آمده و در پی شیطنت دیگری هستند از ایشان خواهشمندیم که از فضای پر حاشیه پیله اطراف خود خارج و سعی در بهم زدن این دوستی های وحدت آفرین نباشند و کمتر باب صحبت باز نمایند که شیطنت از همه ابعاد آن جاری است .

فقط او بلند و قابل سپاسگزاری
میلاد کریم اهل بیت مبارک باد
چرا طشتم را از برج میلاد انداختید؟
با توجه به مطالبی که تمام دوستان در باره همایش در سایه سار چنار نوشتند، می خواهم به همشان با زبان بی زبانی سخن بگویم، بگویم که کار شما مرا به یاد داستان انگور و عنب و … اقوام مختلف می اندازد که همه تان به یک واقعیت اعتراف دارید و یا شعر مولانا را از زبان چنار گفت: هر کسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من ….. هر کدام از شماها خیلی بمب ترکاندید علیه همدیگر و بقول اهالی شهر برره سخنانی در بکردید، پوز عالی دادید تا اینکه بگوید که چنان کردم و چنین می گویم. حالا بنده خدای یک چیزی گفت که اگر فلان ساعت و زمان و مکان را …. انتخاب می کردید خوب تر بود و یا بدتر. ما باید به گفته های همدیگر تا آنجایی که زشتگفتار نباشد، احترام بگذاریم ولی نشد. فکر کنم که چنار بیچاره اگر می دانست که این همه می خواهیم در پیرامونش به جان اندیشه همدیگر بیفتیم، یا فرار می کرد یا بهانه ای می آورد که امروز حال و حوصله پذیرایی از شما را ندارم و میگفت: شما ها با هم زد و خوردو کینه های کهنه و قدیمی دارید چرا مرا بهانه ساختید. اگر می خواستید برای من جشن بگیرید و همدیگر را لت و پار کنید قلعه پشت یا آش سر یا نو ک دره و یا شاهدزد بن بهترین جا برای شما بالادهی و قلعه سرها و پایین دهی ها و همه ی دو سرشماریها بود و هست. هر کسی در این قضیه فقط از ذهن خود، ظن و گمان خود را می گوید. ولی خوب شد، کم کم اهداف برگزار کنند گان مراسم در سایه سار چنار دارد معلوم می شود که چه اهدافی داشته و دارند. آن شاعر خرد پیشه که گفت : خوش بود تا محک تجربه آید به میان / تا سیه رو شود آنکه در او غش باشد. هر چه می خواستید به همدیگر نون قرض بدهید، آستین همدیگر را باد کنید و هندوانه زیر بغل بگذارید در همانجا انجام می دادید. حال بعد از″ مراسم بهانه ایی من “، از تشویق و تقدیر یکی ناراحت می شوید که چرا فلان شخص را تشکر نکردیم. باید دست اندرکاران مراسم _ بهانه دار سایه سار _ در همانجا از آشپزان و نان پزان و اهالی دیگر ظاهراً باید روستا همجوار بالا یا پایین باشد، تشکر می کردند نه در اینجا، اینطوری که معلومه حاشیه پر از شیوه ی مراسم بیشتر از متن با ریشه ی مراسم مدعی و طلبکار دارد. چرا الکی می گویید وحدت و همدلی. می گویید سایه سار. شما سایه مرا زار و سیاه کردید، شما طشت مرا از بام برج میلاد به پایین انداختید، مرا رسوا کردید بس کنید این موج سخنان را یا سخنان موجی را. همین پنج و شش نفر به اندازه پنجاه و شصت نفر با هم اختلاف دارید هی می خواهید بگوید که من درست تر می گویم و حرف شما درست نیست. هی برای نادلیل های خود چندین دلیل دیگر می آورید مگر حرف بوعلی را نشنیدید که گفت اگر یک حرف ناراست بگوییم و ده دلیل برایش بیاوریم ۱۱ ….. دلیل نادرست گفتیم. من چنارم همه ی شما را می شناسم که چه در سر دارید من خیلی از شما و پدران شما و پدر برزگ شماها چیزهایی زیادی دیدم. شما که بچه امروزی هستید. خیلی بی چشم و رو هستید مراسم را بنام من گرفتید ولی به کام شما شد آب و آش مرا خوردید سرانجام کاسه و کوزه را برسر همدیگر می شکنید. فهمیدم که آن حلقه وحدت نبود که دور من زدید. می خواستید با حلقه ساختن در اطراف من، مرا دور بزنید که زدید. سالیان سال در این محل و جاهای دیگر چها دیدم و چه شبها و چه روزها و زمستان پر از برف و تن بی لباس را سپری کردم ولی به بهانه من، من را در سر زبانها انداختید و آب زیر مرا چند سال است قطع کردید و حالا به فکر ریختن آبروی اندکم افتادید. اگر می دانستم که با بهانه ساختن من، می خواهید به همدیگر اینجوری حمله کنید به کربلایی سلمان و حاج بابا و دیگر پیرمردان ودوستان قدیمی ام در قلعه می گفتم که عذر شما را بخواهندو طرح شما را نقشه بر آب کنند، که این جور بهم نتازید و این کار را در سالهای بعد خواهم کرد که باید تعهد بدهید تا … یک چیز را بهانه نکنید که به همدیگر شعر به بافید. کی من آن چیز ها را گفتم که شما ها در اشعار خودتان آوردید. مدرک دارید در کدام سایت و وبلاگ و کتاب و دفتر از من نوشته دارید نکند تغییر صدا دادید و صدای مرا در سی دی انداختید و مرا بهانه کردید شعر گفتید، جوک گفتید، جایزه گرفتید، لَـلِه زدید، کف زدید خاطره گفتید، دید و بازدید کردید سخن سرایی کردید، عکس گرفتید. شیرنی خوردید، تاس تاس آش خوردید، بازم گله مند هستید که فقط آش کم بود. عجب هر کسی باد در غب غب کرد که من بهتر گفتم و سر چنار را کلاه گذاشتم هر چه به او گفتم او چیزی نگفت و شاید نفهمید و حال بعد از تمام کردن مراسم سایه ی بهانه سار نه سایه سار چنار به شهر های خودتان رفتید دعوای گفتاری و کلامی راه انداختید خجالت نمی کشید این همه حرف و حدیث به بهانه من در کردید. ۵۰۰ سال عمر کردم، اینجور سرم کلاه نرفته بود از این به بعد می دانم چه بکنم که شما دیگر مرا بهانه نکنید تا بیاید آش بخورید نان بخورد آب بخورید و بعد از همه اینها بروید به همدیگر حرف بزنید و بخندید همدیگر را خراب کنید، بزرگتری و کوچکتری را فراموش کردید طاقت حرف همدیگر را ندارید سه کلام حرف حساب و ریاضی را با فلسفه و جغرافیای و دینی و اجتماعی و تاریخ واجتماعی قاطی کردید. جالب تر اینکه فقط می نویسید هر چه در بیاید و به بهانه من چنار که الکی بود احترام به من، ادبیات فارسی را هم پاس نداشتید در نوشتن مطالب، بزرگی و کوچکی اعداد و ارقام یادتان رفت هر جور می خواهید می نویسید حتی وجوه را وجوح و نام گذاری را، نام گزاری، اتفاق آرا را، اتفاق رای و هزاران غلط املایی و نگارشی متنی و محتوایی. بس کنید این تاخت و تاز را. دلم را به درد آوردید و من هر روز سر بر می دارم و به دوستان خود در بالاده و تیله بن و پایین ده و تمام شهرهای ایران مخصوصا با تهران ارتباطی سلام می کنم و می گویم که خوش به حالتان که اگر برای شما مراسمی نگرفتند و هیچ یادی از شما ها نکردند. احترام شما بجا، نام شما بلند مرتبه، سایه شما خنک و گوارا است ولی من بیچاره را در سر زبانها انداختند آبرو و حیثیتم را تا تهران بردند. تا اینکه برای خودشان آبرو کسب کنند که ما امسال اینکار را کردیم. بهترین کار کردیم، اولین کار کردیم، زیاد زحمت کشیدیم و هزاران ادعای توخالی برای همدیگر. درود بر یاران ستاد یادواره که در این مدت بیست و نه سال با آن همه مراسم، جنگ محلی راه نیانداختند و اگر باه م بگو مگو داشتند و دارند لااقل در “اون ترنت ” دارند نه در این “ترنت”. باز هم از شماها در می گذرم اگر چه مراسم برای من بهانه بود ولی من همه ی بچه های خودم را دوست دارم. چه کنم بچه هایم هستند و جنگ برادران را فقط …. باور دارند جنگ و جر و بحث بچه های یک خانواده زیاد باور کردنی نیست. بازهم آنان را دوست دارم. اگر دوباره بیایند در سایه من دوستی کنند و خاطره بگویند غم از دل بیرون کنند بازی کنند نازی کنند، عقش !!!! بازی کنند. هر چه انجام بدهند و مرا آزار هم دهند دوستشان دارم. اگر حتی یادم نکنند، یادشان می کنم و اگر یار و یاورم نباشند یار و یاورشان هستم. من چنار آزاده ام منت از کسی نپذیرم خودم می رویم خودم زینت بخش خودم هستم و بقدری احترام و زیبایی دارم که نیاز ی به آرایشگری و احترام گذاری دیگران ندارم خدا می داند اگر تا دو ساعت دیگر بگویم حرفی برای همه ی شما دارم و شما را بخدا می سپارم. بچه ها بروید بازی کنید ولی دعوا نکنید. چنار آزاده / امروز چهارده مردال ماه ۹۱٫ راستی حرفهای پیرانه سر گفتم شما که می خواهید حرفهای مرا دوسرشمار بدهید یا سادوا، اسیو بدهید یا تلسی، فرقی ندارد، تا به دیگران برسد لااقل مرد و مردانه از مقدار آن سانسور!! نکن. هر چه گفتم را بصورت یک پست بگذار و بس . خدا یارتان باد .

با سلام و آرزوی قبولی طاعات
با اینکه با بخشهایی از نظر جناب چنار آزاده موافق نیستم اما نظر ایشان را دوست دارم و برایم بسیار جالب بود. ایشان به زبان طنز برخی از انتقادات را نقد فرمودند و نظرشان با سایر نظرات واقعاً متفاوت بود. براستی نوشته ایشان جای تأمل دارد. ضمن تشکر از مدیر محترم سایت سادوا از ایشان خواهش میکنم در صورت صلاحدید و امکان تیتری برای این نظر در سایت تعریف فرمایند و از همه دوستان خواهش میکنم که با نگاه مثبت این نقد را مطالعه نمایند.

چنار آزاده عزیز سلام
یک دفعه ای گزنه میگرفتی به پای شرکت کننده ها میزدی و یا میتوانستی با سازه کتین همه ره دنبال هاکنی که اگر این کار را میکردی بمبارانش کمتر بود. سپاس و سبز باشید

سلام آقای آزموده مطالب بالا را در منزل آقای نظری خواندیم و من و آقای نظری ها بسیار خندیدیم فقط لطف کن کلمه ی (ل له) را درست کن در عبارت اولیه هم ل له (نی) بوده است نه له له.

چنار آزاده سلام
همه این حرفها، نقدها و طنزها خود جای بسی تفکر دارد که منطقه دوسرشمار هنوز هم دارای دلسوزانی می باشد که به ریز نکات و مشکلات ولایت خویش حساسیت نشان داده که باید به فال نیک گرفته شود. آنقدرها هم صحبت های انجام شده تند و زننده نبوده که چنار ما را از آمدن به مهمانی خود منع کرده اید. چنار ۵۰۰ ساله دوسرشمار! من به شخصه قول می دهم اگر پذیرای ما در سال آینده باشید همه دوستان جهت عرض ادب و عذرخواهی به پای شما خواهند آمد.آخه بخشش از بزرگان است چنار ۵۰۰ ساله عزیز

مصطفی محمدی واوسری گفت

با سلام خدمت خوانندگان گرامی
من با نکاتی که آقای نظری به آن پرداختند موافقم اما به نظرم می رسد که مطلبی که با عنوان “چنار آزاده” در نظرها درج شده نیاز به بررسی دارد:
۱- از آنجایی که نیت برگزار کنندگان همایش از قبل تقریباً معلوم بوده پس چندان هم حکایت انگور و عنب صادق نیست
۲- کسی پز نداده که من فلان کردم و بهمان کرده و فقط همه می گویند زحمت کشیده شده پس این ایراد هم وارد نیست
۳- کسی به جان کسی نیفتاده، کسی لت و پار نشده، کسی هندوانه زیر بغل کسی نگذاشته (فقط تشکر شده)، یا آستینی باد نشده
۴- داشتن اختلاف نظر امری طبیعی و انسانی است و عدم پذیرش این موضوع است که جای شکایت دارد نه خود اختلاف نظر
۵- لطفا به نام چنار به دیگران توهین نکنید
۶- بزرگی و کوچکی به سن و قد نیست که چنار از همه ی ما بزرگتر است بلکه به همان چیزهایی است که همه نیک می دانیم
۷- گویا خبر از اختلاف نظرها در بین دست اندرکاران یادواره شهدا ندارید که در آنجا نیز مثل همه جا این اختلافات دیده می شود که باز هم طبیعی است
۸- در اواخر متن کلمه ای را به کار بردید که احتمالا به اشتباه استفاده شده!
در انتها دوستانه خواهش میکنم که مغلطه نفرمایید

باسلام و عرض خسته نباشید به اعضای انجمن های فرهنگی سادوا و تلسی به جهت برگزاری همایش چنار. و خسته نباشید ویژه به آقای آزموده به جهت اینکه این همایش باعث رونق بیش از پیش سادوا گردیده است و تعدادی از بچه های محل ما را متهم به نقل مطالب از تلسی میکند پس مطالب جدیدتان کجاست؟
از مطالب گفته شده در قالب نقد ۱ و ۲ و شرح و … چنین بر می آید که روحیه انتقادپذیری در حد فریزر می باشد.
واما چنارآزاده: مطالب جنابعالی بسیار زیبا و دلنشین بود اما ماهیت آن هیچ فرقی با بقیه نداشت فقط قلم فرسایی تان قابل تحسین و کمی قابل تامل بود و نکته ای که لازم است یادآور شوم اینست که حتی در یک خانواده هم نمی توان وحدت رویه، سلیقه های مشابه، هدف مشترک و … پیدا نمود چه رسد به اهالی یک روستا یا روستاهای همجوار.
از اینکه صحبت از وحدت و همدلی به میان می آید نیز باید متذکر شوم در سطوح حتی بین الملل نیز این موضوع در حد شعار است و کینه ها و دشمنی ها ممکن است کمرنگ شود اما بکلی از بین نخواهد رفت .( چو به چوهای قدیم / دعواهای قبیله ای/ دعواهای فامیلی و …) و متاسفانه انتقال آن به نسل های امروزی که به تعلقات کاذب زیادی مشغولند به مراتب ضرر و زیان بیشتری را بدنبال خواهد داشت.
و در این جمله جنابعالی « درود بر یاران ستاد یادواره که در این مدت بیست و نه سال با آن همه مراسم، جنگ محلی راه نیانداختند و اگر باهم بگو مگو داشتند و دارند لااقل در “اون ترنت ” دارند نه در این “ ترنت ”. » کمی شیطنت وجود دارد.

دوستان سلام. مطالب بالا فقط یک نوع طنز بودو هست چنار بیچاره دید که دوستان
با آن همه زحمت حالا بر سر یک مساله کم ارزش و یک نظر بی غرض بجان هم افتادند ناراحت شد والله قصد دیگر ی نداشت و همه شما ها را با جان ودل دوست دارد. خلاصه بعضی مواقع یک چیزی گفته می شود که باید به باطن آن توجه شود اصلا اساس طتز بر هم زدن عادت روزمره است و خنده حاصل از طنز خنده تلخ و عبرت آمیزی است در طنز جز اصلاح رفتارها اجتماعی و بیان معایب چیزی دیگری نیست. چنار هر کسی می خواهد باشد ما باید به قول نگاه بکنیم نه گوینده آن قول. نباید سعی کنیم نقاد و یا طناز را حتما بشناسیم خیلی چیزها دیگر را. چنار راست قامت کهنسال می خواست با زبان طنز تنظیم کند ولی در دوستان آن توان و طاقت را ندید و از اظهار لطف بعضی ها تشکر دارد و از آقای آزموده و نظری که مطلب را بدون کم و کاست بارگذاری کردند و نشان دادند در کار فرهنگی که آنان در نظر دارند تا آنجایکه مخل جامعه نباشد و توهین به کسی، راست کردار هستند. حتی اگر انتقاد علیه یا له آنان باشد. از جمله و تهمت دوستی مبنی بر اینکه می خواستم دوستان را بجان هم بیاندازم بشدت به خدا پناه می برم. باز هم منتظر گویش های طنزی چنار محترم باشید.

چفیه هاتان را به فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم. پلاک هایتان که روزی نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است. دیگر کسی به سراغ سر بندهایتان نمی رود. دیگر کسی نیست که در وصف شما شاعرانه ترین احساسش را بسراید، شهدا ظاهرا این روز ها کسی برای شما وقت ندارد. نمیدانم چرا کسی نمی پرسد مزار حاج حسین بصیر کجاست؟ چرا شهید محمدرضا در قبر خندید؟ چرا وقتی گفتیم: یک گردان که همه سربند یا حسین (ع) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد و چرا هیچکس نپرسید: به کدامین گناه هفتاد پاسدار را در شهر پاوه سربریدند؟ و وقتی که گفتیم بعد از پانزده سال پیکر شهیدی را سالم از زیر خاک بیرون آوردند کسی تعجب نکرد؟ شهدا ما بعد از شما هیچ نکردیم. یادتان هست که به دختران این کشور گفتید سرخی خون مان را به سیاهی چادرتان به امانت می دهیم؟ آیا دختران ما امانتدار خوبی بودند و خونتان را فرش راه رهگذران نکردند؟ یادتان هست هنگامی که گفتید: رفتیم تا آسمانی شویم و شما بمانید و بگوئید که بر یاران خمینی (ره) چه گذشت؟ رفتید ولی یادمان رفت که حتی یادمان تان را در یک هفته برگزار کنیم. جایتان خالی اینجا عده ای فرهنگ شهادت را خشونت طلبی می نامند و شهید را خشونت طلب وقتی حکایت شما را گفتیم فقط پچ پچی سر دادند و رفتند تا صلح را در کتاب جنگ و صلح تولستوی جستجو کنند. رفتند تا با نام شهید کیسه بدوزند ولی نفهمیدند که چطور بسیجیان همپای امامشان جام زهر را نوشیدند. دیگر کسی نیست تا قلب رهبر امت را شاد کند. عده ای مصلحت دیدند که مقابل توهین به اسلام و شهید سکوت کنند ولی ما مصلحت خویش را در خون رقم خواهیم زدیم. راست گفته اند: که بهشت را به بها میدهند نه به بهانه و ما عمری است که بهانه بهشت را گرفته ایم. شهدا ما ماندیم که نه یک هفته بلکه سالهای سال از شما بگوییم. چرا که خون شماست که می تپد. خدا نکند یادمان برود که اگر امروز در آسایش زندگی می کنیم. مدیون شهدائیم. مدیون حماسه هایی که شهیدان آفریدند.

سلام دوست عزیز لطفا وبلاگ ما را با نام ” گروه فرهنگی شهید دلاور ” لینک کنید ما شما را لینک کردیم یا علی مدد