نقل از پایگاه خبری چهاردانگه نیوز/ دیر سالیست که مردم شش روستای بالاده، واوسرنو، میرافضل واوسر، قلعه، پایین ده و تیله بن ( منطقه دوسرشمار ) در جنوبی ترین نقطه استان مازندران، تابستان‌ها به کوه می روند. نه برای کوهنوردی که غذای جسم است، برای دل‌نوردی می‌روند که تقویت روح است. این رسم ریشه در تابستان ۱۳۶۲ دارد که چند تن از جوانان برای ادامه مطلب را بخوانید »


authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاریخ : ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ comment ۳ نظر

شعر بالاده – امیر دهبندی / عشق به زادگاه آباء و اجدادی در قلب جوانان بالاده همچون قلب گرم بزرگسالان و کهنسالان لبریز است و هر کس به روشی دلمشغولی ها و دغدغه های خود را بیان می کند. آقای امیر دهبندی هم یکی از این جوانان است که در قالب شعری زیبا به بیان عشق و ارادت خود نسبت به ادامه مطلب را بخوانید »


authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاریخ : ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ comment ۳ نظر

فراخوان جمع آوری و انتشار داستان های بومی و خاطرات قدیمی/ آگهی دوم: در روزگارانی که رسانه های مکتوب مثل کتاب و مجله و روزنامه و هم چنین رسانه های صوتی و تصویری مثل رادیو و تلویزیون و … وجود نداشت، نیاکان ما پس از کار و تلاش روزانه، در شب نشینی ها دور هم جمع می شدند و ضمن دید و بازدید و صله رحم، قصه های قدیمی و خاطرات خود را تعریف می کردند و ادامه مطلب را بخوانید »


authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاریخ : ۱۵ آبان ۱۳۹۲ comment یک نظر

مازندران/ شعری از دکتر علی اصغر جهانگیری/ به مناسبت ۱۴ آبان روز مازندران/ شعر  مازندران، بیش از یک دهه قبل در مراسم شب شعر مازندران توسط دکتر علی اصغر جهانگیری مدیر گرامی بنیاد جهانگیری و موزه مردم شناسی روستای کندلوس نوشهر خوانده شد و اکنون به مناسبت « ۱۴ آبان روز مازندران » تقدیم هم استانی های عزیز مازندرانی می شود. معنا و مفاهیم نهفته در این شعر ادامه مطلب را بخوانید »


authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاریخ : ۱۳ آبان ۱۳۹۲ comment ۱۰ نظر

فراخوان جمع آوری و انتشار داستان های بومی و خاطرات قدیمی/ آگهی اول: در روزگارانی که رسانه های مکتوب مثل کتاب و مجله و روزنامه و هم چنین رسانه های صوتی و تصویری مثل رادیو و تلویزیون و … وجود نداشت، نیاکان ما پس از کار و تلاش روزانه، در شب نشینی ها دور هم جمع می شدند و ضمن دید و بازدید و صله رحم، قصه های قدیمی و خاطرات خود را تعریف می کردند و گاهی هم صدای لَلِـه وا ادامه مطلب را بخوانید »


authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاریخ : ۱۳ مهر ۱۳۹۲ comment بدون نظر

دَر اِنِه فصلِ پَئیز/ شعر / تقدیم به کوچ کرهای قدیم بالاده، پایین ده، تیله بن، قلعه و واوسر (منطقه دوسرشمار بخش چهاردانگه ساری) که روزگاری نه چندان دور و در پایان تابستان و شروع پاییز هر سال صدای زنگ گوسفندان و شیهه اسبان، همهمه خانواده ها و بانگ نی چوپانانش سکوت کوهستان های اطراف را به آهنگ زیبای زندگی تبدیل می کرد ولی اکنون رد پای سال ها آمدن و رفتن آنها از خاطره ادامه مطلب را بخوانید »


authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاریخ : ۱۹ شهریور ۱۳۹۲ comment ۱۰ نظر

شاهدژ/ شعری از سیدمصطفی ساداتی بالادهی/ شعر زیر با نام «شاهدژ» از سروده های شاعر جوان بالادهی آقای سیدمصطفی ساداتی می باشد که در وبلاگ شخصی اش منتشر شده است. آقای ساداتی فرزند سیدعلی اکبر و نوه مرحوم میررحیم ساداتی و حاج شاهمیر موسوی بوده و  هم اینک دوران دبیرستان را می گذرانند و در نکا ساکن هستند. برای این شاعر جوان بالادهی ادامه مطلب را بخوانید »


authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاریخ : ۱۲ مرداد ۱۳۹۲ comment ۶ نظر

آبادی عشق / سروده امیرحمزه خلیلی واوسری / دیر سالیست که مردم پنج روستای بالاده، واوسر، قلعه، پایین ده و تیله بن در جنوبی ترین نقطه استان مازندران، تابستان‌ها به کوه می روند. نه برای کوهنوردی که غذای جسم است، برای دل‌نوردی می‌روند که تقویت روح است. این رسم ریشه در تابستان ۱۳۶۲ دارد که چند تن از جوانان برای ماندگاری یاد و ادامه مطلب را بخوانید »


authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاریخ : ۲۱ تیر ۱۳۹۲ comment ۱۱ نظر

مشدحسِن! نا دِل گِرون نِواش دیگِه - شعری از عین اله آزموده / چندی پیش یعنی بهمن ماه ۱۳۹۱ شعری برای مشدحسن بالاده و همه مشدحسن های دیارمان با عنوان « مشدحسن نا دِل گِرُنه » نوشتم و دوستان زیادی ابراز محبت کرده و یادداشت نوشتند. بعضی شیرین و بعضی تلخ. اما گمان می کنم که خود مشدحسن این شعر را نشنیده باشد. زیرا بالاه نه اینترنت دارد و نه کسی شعرم را ادامه مطلب را بخوانید »


authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاریخ : ۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ comment ۱۱ نظر

روزگار سخت و خاطرات شیرین دبستانی ما / نوشته:  اُم کلثوم عالیشاه / تقریباً دو سال از انقلاب می گذشت. از سقف کاهگلی مدرسه قشنگ قلعه آب می چکید، صنوبر های کوچکی را که بچه های روستا با دستان کوچکشان دور مدرسه کاشته بودند، گاو و گوسفند خورده بود. رد پای معلم های « سپاه دانش » را برف و بوران حوادث پر کرده بود. دیگر نه معلمی بود و نه مدرسه ای که بچه ها در آن ادامه مطلب را بخوانید »


authorنوشته: انجمن فرهنگی سادوا dateتاریخ : ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ comment ۱۰ نظر